هوشنگ ابتهاج دماوند شعر ما بود
کد خبر: 4077728
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۷
در نشست هندیران عنوان شد:

هوشنگ ابتهاج دماوند شعر ما بود

شاعران و ادیبان فارسی‌زبان کشورهای مختلف در یکصد و شصت و چهارمین برنامه گروه بین‌المللی هندیران شامگاه جمعه ۲۱ مرداد به مرور شعر و زندگی استاد زنده‌یاد هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) پرداختند.

نشست شعر و زندگی استاد هوشنگ ابتهاج

به گزارش خبرنگار ایکنا، یکصد و شصت و چهارمین نشست مجازی گروه بین‌المللی هندیران با مدیریت علیرضا قزوه و با حضور شاعران، نویسندگان و استادان دانشگاه‌های هند، تاجیکستان، پاکستان، کشمیر و ایران برگزار شد و استادان و شاعران مطرح ایران و هند، اشعار و مقالاتی در خصوص درگذشت هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) منتشر کردند.

علیرضا قزوه شاعر و مدیر شعر و موسیقی و سرود صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در آغاز این نشست با انتشار پیامی درگذشت استاد ابتهاج را به جامعه ادبی و خانواده آن مرحوم تسلیت گفت:

«تنها اوست که می‌ماند

از دودمان معرفت و سلاله اندیشه شاعری سفر گزید که گزیده‌هایش بسیار بر دل و جان می‌نشست و روح را صیقل می‌داد. شاعری از جنس اصل شعر که نگهبان اصالت کلمه و کلامش عطر نور و معنویت ناب بود. سخن از امیرهوشنگ ابتهاج است که غزل‌های بلندش و نوسروده‌های ماندنی‌اش تا همیشه خواندنی خواهد بود.

کوچش در این زمانه سرشار از شور و شعر حتی بسیار تا بسیار غم‌انگیز است. امید که سایه آفتابی‌اش بر سر ادبیات این عصر و نسل تا همیشه بماند.

یادش تا همیشه با ماست. امید که تربتش در کنار مردان مرد سرزمین آفتاب میرزای کوچک بزرگ سند افتخار دیگری برای گیلان و گیله‌مردان باشد.

به شاعران سرزمینم و خانواده این بزرگمرد نیز به رسم ادب تسلیت گویم.»

ماجرای بازگردادن دفتر شعر ابتهاج از سوی رهبری

در ادامه حقیقت ماجرای بازگردادن دفتر شعر مرحوم ابتهاج از سوی رهبر انقلاب به نقل از صفحه شخصی علیرضامختارپور رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران به شرح زیر منتشر شد:

«هوشنگ ابتهاج(سایه) شاعر معاصر ایران روز چهارشنبه ۱۴۰۱/۵/۱۹ درگذشت. با بزرگداشت آن شاعر گرامی، بازخوانی حقیقت ماجرای یک دفتر به جامعه فرهنگی کشور تقدیم می‌شود.

 در سال ۱۳۹۵ دفتر شعری به دست حضرت آیةالله خامنه‌ای می‌رسد و ایشان با توجه به اشعار و اشاراتی در دفتر احتمال می‌دهند که این دفتر متعلق به جناب سایه باشد، لذا به یکی از مسئولین بیت خود مأموریت می‌دهند که با سایه تماس بگیرند و‌ موضوع را مطرح کنند. سایه در این تماس تلفنی با ابراز تعجب خود از اینکه چطور رهبری انقلاب با این همه اشتغالات به این نوع امور جزیی نیز توجه دارند، می‌گوید در جوانی دو‌ دفتر شعر را گم‌کرده‌ام که اشعار آن دفاتر را هم ندارم و اگر این دفتر را ببینم از متن و خط آن معلوم می‌شود که یکی از آن دفاتر است یا خیر. و در ادامه می‌گویند: «سلام مرا به آیت‌الله خامنه‌ای ابلاغ کنید. خیلی خیلی خیلی، هزاران هزاران بار از جانب من از ایشان تشکر کنید، اصلاً حیف است وقت ایشان که صرف این امور جزیی شود.»

 فردای همان روز، آقای محسن مؤمنی‌شریف دفتر مورد بحث را به خانه سایه می‌برند و ایشان با دیدن آن می‌گویند بله این یکی از آن دو دفتر است که البته خط من نیست بلکه از خط من بهتر است.

خاطره دیدار مقام معظم رهبری با ابتهاج

همچنین ذکر خاطره‌ای از دیدار مقام معظم رهبری با هوشنگ ابتهاج به نقل از علی معلم دامغانی بخش دیگری از برنامه بود:

«در سال ۱۳۸۸علی معلم‌دامغانی در گفت‌وگویی با پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روایتی از دیدار ابتهاج و رهبری را مطرح کرده و می‌گوید: «چند سال پیش، به اتفاق یکی دو نفر از دوستان و آقای هوشنگ ابتهاج (سایه) خدمت آقا رسیدیم دیداری با ایشان داشتیم که رسانه‌ای نشد. جلسه‌ بسیار صمیمی و گرمی بود. یکی از خاطرات جالبی که از آن دیدار به یاد دارم این است که یکی از همراهان در مورد چند تصنیف، به آقا گفت که این‌ها کار آقای سایه است. آقا به اصطلاح تجاهل‌العارفی کردند و برای آن شعرها آقای سایه را تشویق کردند. اما در ادامه‌ این جلسه معلوم شد که آقا به تازگی شعری از آقای سایه خوانده بودند و حتی برخی مصراع‌های آن ‌را هم در ذهن داشتند.»

هوشنگ ابتهاج دماوند شعر ما بود

انتشار پیامی از محمد‌جواد محبت، شاعر ایرانی برای استاد سایه بخش دیگری از این برنامه بود:

«هوشنگ ابتهاج آن «پیر پرنیان اندیش» با آن محاسن سپید و چشمان نافذ دماوند شعر ما بود.

از سال‌های دور می شناختم و دوستش می‌داشتم.

(حافظ سایه) کتابیست که عمری را پایش گذاشت و یادگار خوبیست.

سایه همواره وطن‌پرست و خوش‌قریحه بود، بسیاری از نوابغ موسیقی سنتی ما کشف‌های او بودند و بسیاری از آثار مانای موسقی در حافظه جامعه به همت او شکل گرفت.

من باور دارم که به‌دور از هرگونه دیدگاه و مرام سیاسی چه در گذشته و چه در حال، خاطر استاد ابتهاج برای همگان عزیز بود و جودش سایه‌ای بود بر سر ادبیات ایران زمین. اما اینکه قدرش دانستیم یا نه حرف دیگری‌است.

شاید خوش‌ترین خاطره من برمی‌گردد به روزگاری دور که در منزل قدیم ساعتی را با دوستی مهمانش بودیم، حرف زدیم و شعر خواندیم. فرازهایی از (فصلی از یاد‌ها) را خواندم که دوست داشت، با هم خندیدیم و افسوس خوردیم و گفت و خواند:

بال فرشتگان سحر را شکسته‌اند

خورشید را گرفته به زنجیر بسته‌اند

اما تو هیچ گاه نپرسیده‌ای که:

_ مرد!

خورشید را چگونه به زنجیر می‌کشند!

گاه چنان درین شب تب‌کرده عبوس

پای زمانه به قیر فرو می‌رود که مرد

اندیشه می‌کند:

_ شب را گذر نیست!

اما به چشم‌های تو ای چشمه امید

شب پایدار نیست!

و در آخر صحبت و حال خوش به درازا کشید و او برایمان شامی شاعرانه پخت.

به‌نظرم اندیشه ناب و چیره‌دستی او در انواع شعر از همه مهم‌تر شناخت رگ احساس جامعه و آن لحن شیرینش و حافظه‌ای که در کهولت هم درخشان بود، دستمایه‌های مقبولی سایه در بین مردم است.

مردم سایه را از خود می‌دانستند و او هم بی هیچ تفاخری مردم را دوست می‌داشت.

سایه در یادها ممتاز خواهد ماند، چون دروغی نگفت و احوالات روحی‌اش به نازکانگی گل‌های ارغوانش بود.

بی‌شک در روزگاری که خوبان قدیم، یاران دیرین انگشت‌شمار گشته‌اند فقدان هر کدام داغی دردناک برای جامعه ادبی ما است.

تسلیت به خانواده‌ی محترم ابتهاج و همه‌ی دوست دارانش.»

به‌خاطر «نمی‌دانم چه»، دوستش داشتم

در همین نشست مجازی محمود اکرامی‌فر درباره سایه اینگونه نوشت:

«ندیده بودمش، اما دوستش داشتم و دارم، نه به‌خاطر زبان نیمه کلاسیک شعرهایش، نه به‌ خاطر موی سفیدش، نه به‌خاطر ترانه‌هایی که از او شنیده بودم، به‌ خاطر «نمی‌دانم چه»، دوستش داشتم، انگار درست گفته‌اند «دوست داشتن دل می‌خواهد نه دلیل».

از سالیان دور، از «سیاه‌مشق»هایی که سال‌های ۶۹ یا ۷۰ از بازارچه مهتاب مشهد خریدم، به‌خاطر زبان شعری‌اش نه، به‌ خاطر دغدغه‌های انسانی شعری‌اش، به‌ خاطر اینکه دیده بودم که «به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی‌زند».

برای اینکه درد زیستن و شوق آرامش ابدی داشت، به‌خاطر انتظار شریفش در این اواخر برای رفتن و با آرامش رسیدنش به انتظار. «منزل راحت کجاست در سفر عمر/ پرسش دیرینه را جواب رسیده است.»

نمی‌توان منکر تاثیر «سایه» در شعر شد

سید حکیم بینش، شاعر و تهیه‌کننده اهل افغانستان در خصوص درگذشت سایه اظهار کرد:

«دوستی در اینستاگرام نوشته بود:

«سایه به آفتاب پیوست».

خدایش رحمت کند. نسل ما ارتباط چندانی با او نداشت اما نمی‌توانیم منکر تاثیرش در شعر، در دهه‌های چهل و پنجاه شویم. بلی او در روزگاری شاعر تاثیرگذاری بود، اما تحولی که او در زبان شعر آغاز کرده بود، شاعران چون بهمنی و منزوی و... به سر انجام رساندند.

در شعر سایه اتفاق خاصی نمی‌افتد، مخاطب بیشتر مفتون سادگی کلام او می‌شود، همین سادگی هم موجب می‌شود که خوانندگان زیادی شعر او را بخوانند و بعد مورد توجه مردم قرار بگیرد.

او بهترین شاعر و بزرگترین شاعر زمان خود نبود ولی از از معروف‌ترین‌ها بود.

رضا اسماعیلی، شاعر و پژوهشگر ادبیات فارسی هم درباره هوشنگ ابتهاج این‌گونه نوشت:

بی‌هیچ اغراقی، هوشنگ ابتهاج(سایه) غزلسرای بزرگی بود. شاعری که مرید حضرت لسان الغیب حافظ شیراز بود و به شیوه او سخن می‌گفت. قرابت ذهنی و زبانی «سایه» با خواجه شیراز داستانی است که بر هر سر بازاری هست، چنان که خود در این باره به صراحت گفته است: «احساس پیوند ازلی و ابدی با حافظ دارم».

استاد شفیعی کدکنی نیز با تایید و تاکید بر این نکته می‌گوید: «ابتهاج تکه‌ای از حافظ بود که به دوران ما پرتاب شده بود و شعرش استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ است. سایه در عین بهره‌وری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش توصیف کند. برخلاف تمام کسانی که با جمال شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته اند.»

پیر پرنیان‌اندیش غزل، باوری عمیق و مومنانه به شیوه حافظانه گویی داشت و توقف او در این منزل و پرهیز از فراروی از حافظ نه از سر عجز و ناتوانی در نوآوری، بلکه به خاطر اعتقاد به هویت و اصالت غزل بود. به این معنا که او غزل را«غزل» می خواست، نه چیز دیگر.

باید قبول کرد که رفتار گروهی از شاعران دهه های ۷۰ و ۸۰ با غزل، رفتاری پدرسالارانه بوده است. یعنی گروهی به اسم نوآوری با استبداد رأی خواسته اند غزل را به عقد ازدواج کسانی درآورند که عروس غزل هیچ نسبتی با آن ها نداشته است: نحله هایی همچون غزل آوانگارد، پست مدرن، غزل زبان و... به همین خاطر غزل امروز به اصلاح نژاد نیاز دارد. زیرا در این سال ها به خاطر اختلاط و آمیختگی غزل با تیره ها و نژاد های غیراصیل، غزل به موجودی هولناک و تحمل ناپذیر تبدیل شده است.

غزل امروز «مسخ» شده است و اگر برای اصلاح نژاد آن چاره ای نیاندیشیم، دیگر آینده ای برای آن متصور نیست. البته هنوز جای امیدواری هست، چرا که هنوز این عرصه از حضور یلان و رویین تنان نام آوری که از نسل حافظ، عطار و مولانا هستند خالی نشده است و به خاطر حضور روشن این نسل غیرت مند، فردا خورشید غزل هم چنان پرفروغ در آسمان ادبیات ایران خواهد تابید و بار دیگر رو سیاهی به زغال خواهد ماند و بس.

«سایه» رسالت خود را پاسداری و صیانت از ذات حافظانه غزل می‌دانست. از همین رو به الزامات غزلگویی پایبند بود و راز موفقیت او نیز چیزی جز این نبود.

از همین رو، سخت بر این باورم که سایه پر مهر او - همچون حافظ - تا هنوز و همیشه بر سر ادبیات پارسی مستدام خواهد بود و یاد و نامش در صحیفه غزل پارسی، تا ابد جاودانه خواهد ماند.

موضع‌مندی در مقابل رخدادهای روزگار

مصطفی محدثی‌خراسانی نیز اینگونه نوشت:

«هوشنگ ابتهاج در بین برکشیدگان و برآمدگان هنر و ادبیات قرن اخیر چهره منحصربه‌فردی بود.

سیروسلوک معرفتی و مشرب انسانی جامع‌الاطرافی داشت که نمونه  آن را تنها می‌توانستی در تاریخ جست‌وجو کنی.

هیچکدام از هم‌اندازه‌های هم‌نسل او این وسعت صدر و مشرب و دریادلی و طمانینه معرفتی و نگاه مشرف و بلند به هستی را نداشتند.

عمری به شرافت و شجاعت زیست و در مقابل تمامی رخدادهای روزگار موضع‌مند بود و درعین حال جانب انصاف را فرو نگذاشت و گرفتار حواشی و دام‌های دوست و دشمن نشد.

سید حسن بنی‌طبا اینگونه نوشت:

«شخصیت‌هایی هم‌چون «سایه» به اعتبار آثار ماندگارشان هیچوقت «محو» نمی‌شوند و بدین لحاظ برایشان «مرگ»ی وجود ندارد.

«سایه» ممکن است بنا بر دیدگاهی از حیث عقیدتی (آن هم به مقتضای شرایط سیاسی زمان جوانی ) به بیراهه رفته باشد، ولی هیچگاه وارد هیچ تشکیلات خاصی نشد و هیچگاه به مردم و میهن خویش خیانت نکرد و حتی زمان انقلاب اسلامی با مردم همراهی کرد و در ادامه حرکت مردم هیچگاه خود را در مقابل آن قرار نداد و به هیچ شخص و گروهی چه در داخل و چه در خارج از کشور عزیزمان اجازه نداد او را بازیچه اغراض سیاسی خود قرار دهند و رسانه‌های بیگانه و معلوم‌الحال هم بعد از مرگش نتوانستند هیچ نکته‌ای از او در بیاورند و از آن در جهت اغراض سیاسی خود استفاده کنند.

حقیر که یکی از علاقه‌مندان به شعرها و ترانه‌های خوب او هستم از شنیدن خبر درگذشت او متأثر شدم و برایش دعا کردم و اطمینان دارم که دعاهای زیادی پشت سر اوست.

احمد شهریار، شاعرپاکستانی هم غزلی به استقبال از غزل سایه منتشر کرد:

«من انتظار می‌کشم، غمِ تو در نمی‌زند

دو ماه شد به چشمِ من ستاره سر نمی‌زند

دلم گرفته از جهان بگو به مرگِ ناگهان

که بر درختِ عمرِ من چرا تبر نمی‌زند؟

قسم به جانِ تو که حرفی از سپر نمی‌زنم

کجاست خنجرِ غمت که بر جگر نمی‌زند!

من و پرنده عاشقیم قاتلانِ خویش را

که دست و پا نمی‌زنم، که بال و پر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظارِ تو درونِ خانه‌ام

برونِ در کسی مرا صدا وگرنه می‌زند

تو آفتابی آنچنان که شهریار یا فلان

کسی به پیشِ سایه‌ات دم از هنر نمی‌زند

 قمارِ عشق «بُرد-بُردِ» واقعی‌ست شهریار

اگرچه بی‌سرت کند، به تو ضرر نمی‌زند

نشست شعر و زندگی استاد هوشنگ ابتهاج

در این  نشست مجازی که سه ساعت به طول انجامید، همچنین تصاویر، فایل‌های صوتی و تصویری و خوشنویسی‌هایی از اشعار مرحوم ابتهاج نیز منتشر و تقدیم علاقه‌مندان شد.

انتهای پیام
captcha