گروه انديشه: اميرالمؤمنين(ع) در خطبه شقشقيه، خود را محور آسياب حكومت اسلامی خوانده است و با توجه به خصال خاص ايشان و بنا به تعبيری، پيامبر(ص) همان گونه كه میتواند به قرآن تحدی كند، میتواند به شاگردش علی(ع) نيز تحدی كند و ادعا كند كه كسی نمیتواند شاگردی مانند علی(ع) تربيت كند.
حجتالاسلام و المسلمين مهدی رستمنژاد، عضو هيئت علمی جامعهالمصطفی(ص) العالميه در گفتوگو با خبرگزاری بينالمللی قرآن (ايكنا)، به بيان مطالب و نكاتی درباره جايگاه اميرالمؤمنين علی(ع) در بيان قرآن، پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) و اظهارات خود حضرت در مورد خودشان و ستايش جايگاه ايشان و نهج البلاغه در بيان برخی انديشمندان و شاعران پرداخت.
علی(ع) قسيم الجنة و النار
رستمنژاد درباره خوانده شدن حضرت علی بن ابیطالب(ع) به «ساقی كوثر» و «قسيم النار و الجنة» بيان كرد: ساقی كوثر بودن حقيقت شخصيت ايشان است كه در آخرت به ظهور میرسد. اين مطلب در روايات اهل سنت نيز آمده است و احمد بن حنبل در «طبقات الحنابه» از پيامبر(ص) نقل كرده است كه خطاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «يا علی انت قسيم الجنة و النار؛ ای علی تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستی».
حضرت اميرالمؤمنين(ع) كوه سر به فلك كشيدهای است كه سيل معارف از آن به سمت دامنهها و دشتها جاری میشود و پرنده فكر انسانها نمیتواند به بلندای اين قله صعود كند و او را درك كند |
وی ادامه داد: وقتی كه احمد بن حنبل اين روايت را نقل كرد، از او سؤال كردند كه چگونه علی بن ابیطالب(ع) چنين جايگاهی را دارد كه او در پاسخ میگويد كه اين امر جای تعجب ندارد و برای تبيين اين مطلب به حديث ديگری از پيامبر(ص) استناد میجويد كه اين حديث نيز به صورت گسترده در منابع اهل سنت نقل شده است. در اين حديث پيامبر(ص) خطاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمودند «لايحبّك الا مؤمن و لايبغضك الا منافق؛ كسی جز مؤمن حب تو را در دل نخواهد داشت و جز منافق كسی بغض تو را در دل نمیگيرد.» معنای اين سخن اين است كه شخصيت اميرالمؤمنين(ع) مؤمنين و منافقين را از هم جدا میكند و مؤمن با حب حضرت از منافق جدا میشود و به بهشت میرود و منافق با بغض اميرالمؤمنين(ع) نفاقش آشكار میشود و به جهنم میرود و اين گونه است كه حضرت قسيم بهشت و جهنم است.
اهتمام اهل بيت(ع) در معرفی و تبيين جايگاه حضرت امير(ع)/ اميرالمؤمنين(ع)؛ رمز ولايت
عضو هيئت علمی جامعهالمصطفی(ص) العالميه در ادامه به حساسيت اهل بيت(ع) و اهتمام آنان در معرفی و تبيين جايگاه حضرت امير(ع) اشاره كرد و گفت: در اين زمينه نقلهای فراوانی از همه ائمه(ع) وجود دارد و ايشان در هر فرصت استثنائی كه به دست میآوردند، از اوصاف و جايگاه ايشان سخن میگفتند. برای مثال امام حسين(ع) در روز عاشورا كه يك روز استثنائی است و همه اذهان در طول تاريخ متوجه اين روز است، احاديث فراوانی را از ايشان نقل میكنند و اشارههای فراوانی به سابقه پدر بزرگوار خويش دارند. همچنين امام سجاد(ع) در فرصت محدودی كه پس از ماجرای كربلا و در مجلس يزيد به دست میآورند، پس از چندين جملهای كه در ابتدای بيانات خود درباره پيامبر اكرم(ص) سخن میگويند، بقيه سخنانشان درباره جد بزرگوارشان اميرالمؤمنين(ع) است كه اين نشان جايگاه رفيع و والای حضرت و نقش ايشان در امر ولايت دارد.
رستمنژاد اميرالمؤمنين(ع) را رمز ولايت در نزد ائمه معصومين(ع) خواند و با اشاره به ماجرائی كه در آن امام صادق(ع) نام «اميرالمؤمنين(ع)» را منحصر به امام علی(ع) عنوان میكند، گفت: يكی از مواردی كه نشان دهنده حساسيت ائمه(ع) در مورد جايگاه حضرت امام علی(ع) است اين است كه يكی از شيعيان به امام صادق(ع) عرض كرد «يا اميرالمؤمنين(ع)» و تا اين فرد اين تعبير را به كار برد امام صادق(ع) برآشفت و منقلب شد و فرمود نام «اميرالمؤمنين» خاص جد من است و ما هيچ كدام به اسم اميرالمؤمنين نيستيم.
وی افزود: بنابراين با اين كه حضرات معصومين(ع) همه به رسم و به حقيقت، اميرالمؤمنين هستند، اما امام صادق(ع) میفرمايند كه اين اسم خاص جدم علی بن ابیطالب(ع) است و به ما اطلاق نمیشود و اين نكتهای حائز اهميت است.
شخصيت اميرالمؤمنين(ع) مؤمنين و منافقين را از هم جدا میكند و مؤمن با حب حضرت از منافق جدا میشود و به بهشت میرود و منافق با بغض اميرالمؤمنين(ع) نفاقش آشكار میشود و به جهنم میرود و اين گونه است كه حضرت قسيم بهشت و جهنم است |
بيان شافعی درباره جايگاه اميرالمؤمنين(ع) با استفاده از آيه مباهله
اين استاد حوزه و دانشگاه در بخش ديگری از اين گفتوگو درباره اشارهای كه در آيه مباهله به جايگاه حضرت علی(ع) شده است، از سخنی از امام شافعی در اين باره ياد كرد و گفت: وقتی كه ابنادريس شافعی از پدر خود امام شافعی میخواهد كه از اصحاب كبار پيامبر(ص) برای او سخن بگويد، امام شافعی افرادی را نام میبرد، اما از اميرالمرمنين(ع) ياد نمیكند و پسر او متعجب میشود كه چگونه پدر او كه اشعار زيادی درباره اميرالمؤمنين(ع) دارد و ديوان اشعار او مملو از فضائل حضرت است، اميرالمؤمنين(ع) را از اصحاب كبار نمیداند و اين مسئله را از پدر خود میپرسد و امام شافعی نيز در پاسخ میگويد تو از صحابه پرسيدی اما علی(ع) كه از صحابه نيست؛ او نفس پيامبر(ص) و جان پيامبر(ص) و عِدل اوست.
رستمنژاد ادامه داد: امام شافعی در اين جا متذكر میشود كه اين سخن را براساس آيه مباهله میگويد. آيهای كه در آن خداوند به پيامبر(ص) خطاب میكند كه برای مقابله با مسيحيان نجران آنان را به مباهله دعوت كند. خداوند در اين آيه میفرمايد «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ...؛ بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما نفوس خويش و شما نيز نفوس خويش را فرا خوانيم...»(آل عمران/61) و طبيعی است كه حضرت امير(ع) كه در اين ماجرا حضور دارند، ذيل «أنفسنا» قرار میگيرند. پس معادل نفس و جان پيامبر(ص) قرار میگيرند. اين مطلبی است كه مورد اعتقاد شيعه است و دلالت خاص آن از زبان امام شافعی هم نقل و بيان شده است.
بيانات اميرالمؤمنين(ع) در معرفی و توصيف خود
وی در ادامه با اشاره به اين كه گاه مردم از حضرت علی(ع) میخواستند كه خود را معرفی كند، گفت: ايشان اغلب در پاسخ میفرمودند كه «تزكية المرء لنفسه قبيحة؛ قبيح و زشت است كه انسان از خود سخن بگويد» اما در مواردی حضرت بنا به اقتضائات و ضرورتهائی سخنی گفتهاند تا برای ديگران روشنگر باشد. از جمله در ابتدای خطبه شقشقيه كه درباب مسئله غصب خلافت سخن میگويند و در مورد خليفه اول گفتهاند «إنه ليعلم إن محلی منها محل القطب من الرحی؛ او میدانست كه من آن محوری هستم كه سنگ آسياب خلافت بدون آن نمیچرخد». بر اين اساس و با توجه به اين كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) به منظور هدايت مردم اقدام به معرفی خود در مقام امامت كردهاند، بايد گفت كه وجود حضرت و معرفت به ولايت او اساس حكومت اسلامی است و با توجه به اين اصل است كه ايشان در برخی مواضع خود را معرفی و توصيف كردهاند.
رستمنژاد ادامه داد: حضرت در بخش ديگری از اين خطبه میفرمايند «ينحدر عنی السيل و لايرقی الی الطير؛ از من سيل جاری میشود و هيچ پرندهای نمیتواند به قله اين كوهی كه اين سيل از آن جاری میشود برسد». در واقع وجود حضرت كوه سر به فلك كشيدهای است كه سيل معارف از آن به سمت دامنهها و دشتها جاری میشود و پرنده فكر انسانها نمیتواند به بلندای اين قله صعود كند و او را درك كند.
پيامبر(ص) همان گونه كه میتواند به قرآن تحدی كند، میتواند به شاگردش علی(ع) نيز تحدی كند و ادعا كند كه همان طور كه كسی نمیتواند مانند قرآن كلامی و كتابی بياورد، همچنين كسی نمیتواند شاگردی مانند علی(ع) تربيت كند |
وی اين سخنان اميرالمؤمنين(ع) درباره خودشان را از سنخ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ؛ و از نعمت پروردگار خويش [با مردم] سخن گوى» (ضحی/11) دانست و بيان كرد: افرادی هستند كه چنين دستوری به آنان داده شده است. اين افراد كسانی هستند كه هدايت و ضلالت ديگران به معرفی آنان بستگی دارد و شناخته شدن آنان به اقتدا و تأسی ديگران از آنان و هدايت خلق منجر میشود.
عضو هيئت علمی جامعهالمصطفی(ص) العالميه افزود: بنابراين اگر شخصی در جايگاهی قرار گرفت كه بايد خود را معرفی كند تا با معرفی او مصلحتی مهمتر، يعنی هدايت مردم محقق شود و مردم او را به عنوان هادی بشناسند و از گمراهی نجات يابند، در اين شرايط واجب است كه نعمت خدا به خود سخن بگويد. در اين جا تعريف نه به شخص بلكه به شخصيت و جايگاه او برمیگردد و با توجه به اين كه اميرالمؤمنين(ع) در مقام امامت قرار دارد، سخنی كه درباره خود میگويد و توصيفی كه از خود میكند، در مسير هدايت مردم و عين هدايت است.
تحسين اديبان نسبت به نهج البلاغه و تحير انديشمندان از عظمت جايگاه اميرالمؤمنين(ع)
رستمنژاد در بخش ديگری از اين گفتوگو با اشاره ذخيره و گنجينه عظيم معرفتی به يادگار مانده از اميرالمؤمنين(ع)، گفت: هر چند نهج البلاغه توسط سيدرضی تدوين شده است، اما در واقع خالق آن اميرالمؤمنين(ع) است و بر اساس اصل قرآنی «كُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ؛ هر كس بر حسب ساختار خود عمل میكند» (إسراء/84) و اين مثل فارسی كه «از كوزه همان برون تراود كه در اوست»، هر كس بر اساس هويت و شاكله وجودی خود عمل میكند و به همين خاطر كلام خدا میشود قرآن و اگر جن و انس جمع شوند نمیتوانند مانند آن را بياورند و وقتی اميرالمؤمنين(ع) سخن میگويد آن چه پديد میآيد نهج البلاغه است كه مانند شخصيت اميرالمؤمنين(ع) يك شاهكار وجودی است كه رنگ و بوی آن همان رنگ و بوی حضرت است.
وی افزود: هر چند اميرالمؤمنين(ع) برای ما قابل شناسائی و قابل درك نيست و نمیتوانيم، چنان كه خود ايشان فرموده است، اوج عظمت حضرت را در چنگ ذهن آوريم اما ايشان را میشود تا حدی از كلماتش شناخت و نكته مشترك اميرالمؤمنين(ع) و نهج البلاغه عظمت آنهاست؛ كه انسانهای زيادی را به ستايش واداشته است.
رستمنژاد به تحسينها و ستايشهای برخی از اشخاص مشهور درباره اميرالمؤمنين(ع) و نهج البلاغه اشاره و بيان كرد: شافعی درباره اميرالمؤمنين(ع) شعری دارد و میگويد «لو ان المرتضی ابدی محله. لخر الناس طرا سجدا له» معنای اين سخن اين است كه اگر جايگاه اميرالمؤمنين(ع) آشكار میشد، تمام مردم برای او به سجده میافتادند. اين سجده به معنای سجده در نماز نيست و به اين معناست كه تمام مردم در مقابل عظمت او كرنش و تعظيم میكردند.
عضو هيئت علمی جامعهالمصطفی(ص) العالميه همچنين با اشاره به سخن ابن ابیالحديد معتزلی در شرح نهج البلاغه اش و در ذيل خطبه 221 عنوان كرد: ابن ابیالحديد در اين جا به قدری به وجد میآيد كه میگويد «لو اجتمع فصحاء العرب قاطبة فی مجلس و تلی عليهم أن يسجدوا له كما سجد الشعراء لقول عدی بن الرقاع؛ اگر فصيحان سخن عربی همه در يك مجلس جمع میشدند و اين خطبه برای آنها خوانده میشد بر آنها بود كه به خاطر اين خطبه اميرالمؤمنين(ع) به سجده بيفتند؛ همان طور كه شعرای عرب در زمان جاهليت برای شعر علی بن رقاء به سجده افتادند».
اگر شخصی در جايگاهی قرار گرفت كه بايد خود را معرفی كند تا با معرفی او مصلحتی مهمتر، يعنی هدايت مردم محقق شود و مردم او را به عنوان هادی بشناسند و از گمراهی نجات يابند، در اين شرايط واجب است كه نعمت خدا به خود سخن بگويد. در اين جا تعريف نه به شخص بلكه به شخصيت و جايگاه او برمیگردد |
رستمنژاد در ادامه با اشاره به اقرار برخی افراد به محير العقول بودن اميرالمؤمنين(ع) و كلام او گفت: همان اندازه از شخصيت و جايگاه اميرالمؤمنين(ع) كه از سوی مسلمين و غيرمسلمين درك شده، تحسين و تجليل ايشان را در پی داشته است. از جمله غيرمسلمانان میتوان به افرادی مانند شبلی شميل يهودی و شاگرد ويژه چارلز داروين، جرج جرداق، جرجی زيدان و جبران خليل جبران كه مسيحی هستند و يا مستشرقانی كه به حسب ظاهر هيچ دينی ندارند، اما زندگی و شخصيت اميرالمؤمنين(ع) را به عنوان يك رجل تاريخی مطالعه كردهاند، اشاره كرد كه سخنان آنان درباره حضرت از تحير آنها خبر میدهد.
وی در همين راستا به سخنی از نويسنده پرشور مسيحی جبران خليل جبران اشاره كرد و گفت: جبران در جائی با اشاره به اين مطلب كه برخی از افراد از زمان خود بسيار جلوترند، درباره اميرالمؤمنين(ع) میگويد كه علی(ع) در گذشت در حالی كه عرب قدر او را نشناخت تا اين كه همسايگان عرب و مردمی پارسی زبان به پا خواستند و تفاوت ميان گوهر و سنگريزه را شناختند.
اين محقق و پژوهشگر همچنين به سخنی از يكی از انديشمندان انگليسی اشاره كرد و گفت: به تعبير اين انديشمند پيامبر(ص) همان گونه كه میتواند به قرآن تحدی كند، میتواند به شاگردش علی(ع) نيز تحدی كند و ادعا كند كه همان طور كه كسی نمیتواند مانند قرآن كلامی و كتابی بياورد، همچنين كسی نمیتواند شاگردی مانند علی(ع) تربيت كند.
رستمنژاد با اشاره به نمونههائی از تحير در برابر شخصيت امام علی(ع) در اشعار برخی شاعران گفت: صفیالدين اردبيلی خطاب به حضرت میگويد كه در تو صفات متضاد با هم جمع شده است. شيخ رجب برسی در شعری به حيرت جمعی از انسانها در خلقت حضرت امير(ع) اشاره میكند و میگويد كه تو به قدری اوج گرفتی كه ذهنها در تو متحير شدند و برخی با ديدن عجايب وجود تو در تحير و اغراق افتادند.
وی درباره جايگاه نهج البلاغه نيز با نقل عبارتی از تذكرة الخواص سبط بن جوزی، بيان كرد: سبط بن جوزی در تعبير جالبی درباره نهج البلاغه دارد میگويد كه «قَدْ جَمَعَ اللهُ لَهُ بَیْنَ الْحَلاوَةِ وَ المَلاحَةِ و الطَّلاوَةِ و الْفَصاحَةِ لَمْ یَسْقُطْ مِنْهُ كَلَمَة وَلا بارَتْ لَهُ حُجَّة، اَعْجَزَالنّاطِقينَ وَ حازَ قَصَبَ السَّبْقِ فِى السّابِقينَ اَلْفاظ یُشْرِقُ عَلَیْها نُورُ النُّبُوَّةِ وَ یُحیِّرُ الاَفْهامَ وَ الاَلْبابَ؛ خداوند در كلام اميرالمؤمنين(ع) حلاوت و شيرينی، ملاحت و نمكين بودن و زيبايی و فصحات را با هم جمع كرده است. هيچ كلمهای از آن نيست كه نا به جا به كار رفته باشد و هيچ حجت و دليلی نتوانست از دست علی(ع) فرار كند. او تمام گويندگان را عاجز كرد و هيچ كس نمیتواند به ساحت وی در كلام برسد. علی(ع) گوی سبقت را از گويندگان چيره دست ربود و از الفاظ او نور نبوت تلألو میكند و اذهان و مغزها درباره اين كلمات به تحير دچار شدهاند.»