کد خبر: 1392273
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۲

مبارزات انقلابی شهید شیخ علی ‌اوسطی، ساواک را زمین‌گیر کرده بود

گروه جهاد و حماسه: شهید شیخ علی اوسطی همزمان با کار سخت برای تأمین مخارج خانواده، به تهذیب نفس، فراگیری علوم دینی و مبارزه با رژیم منحوس پهلوی پرداخت؛ مبارزات وی، ساواک را زمین‌گیر کرد، به طوری که تاب نیاورد و در روز عید فطر، شیخ علی را به شهادت رساند.

شیخ علی اوسطی در سال 1310 در خانوده‌ای مذهبی و متدین در مسگرآباد تهران متولد شد. پدرش معروف به ملامحمود، روحانی معروف و عالی‌قدری بود که مقام والایشان را کمتر کسی از یاد می‌برد. با توجه به استعداد سرشاری که علی داشت، دوران کودکی را با راهنمایی پدر و مادرش به تعلیم علوم دینی پرداخت.

تأمین مخارج خانواده

بیش از پنج سال نداشت که پدرش را از دست داد؛ از این رو برای تأمین مخارج خانواده از سنین نوجوانی در معادن استخراج سنگ مسگرآباد مشغول به کار شد. وی در کنار کار، به تهذیب نفس و فراگیری علوم دینی در مسجد حاج‌ ابوالفتح و حاج‌ شیخ‌جعفر مجتهدی پرداخت.

سال 1342 نقطه عطفی در مسیر زندگی او بود، زیرا نقش روحانیون را در مبارزه با رژیم درک کرده بود. همزمان با قیام 15 خرداد و شروع مبارزات امام خمینی(ره)، برای کسب معارف بیشتر به حوزه‌ علمیه قم عزیمت کرد تا در کسوت روحانیت، به تأسی از امام در صف مبارزه با رژیم شاه قرار گیرد و در کنار مبارزات به آموزش و تدریس قرآن بپردازد.

تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام(ره)

از دیگر فعالیت‌های وی می‌توان به تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام پس از تبعید ایشان و بعد از ماجرای کاپیتولاسیون، حضور مؤثر در اولین تظاهرات مردم قم در سال 1356 پس از شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی(ره) اشاره کرد. شیخ‌علی معروف به شیخ فلاخن‌انداز، با تعلیم گروهی از یارانش، هر از چند گاهی به ماموران شاه حمله می‌کرد و آنها را از پای در می‌آورد.

یکی از دوستانش نقل می‌کند: «روزی به وسیله‌ قلاب‌سنگ، سنگی را به طرف دست یکی از مأموران شاه پرتاب کرد که اسلحه‌اش چندمتر آن طرف‌تر پرتاب شد. ایشان به سبب مبارزه با رژیم پهلوی، مورد شناسایی و غضب ماموران ساواک واقع شد تا اینکه در سال 1357، زمانی که با گروهی از دوستانش از نماز عید فطر برمی‌گشت، در خیابان چهارمردان، سربازان شاه به طرف او شلیک می‌کنند که سه گلوله به ناحیه سر و سینه‌اش اصابت می‌کند و به شهادت می‌رسد.»

فرزند شهید می‌گوید: «شب قبل از شهادتش مزدوران به سمت وی شلیک می‌کنند که دو تیر به عمامه‌اش اصابت می‌کند، ولی به او آسیبی نمی‌رسد. خبر شهادت شیخ علی در شهر پیچید و ماموران ساواک از ترس اینکه تشییع جنازه‌‌ وی به قیامی مردمی، ضد رژیم پهلوی تبدیل شود پیکرش را ربودند.

پس از چند روز تحصن و پیگیری مردم، رژیم مجبور شد پیکر شیخ‌علی را تحویل دهد. حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی‎نجفی به محض اطلاع از مراسم تشییع پیکر این مجاهد در مراسم حضور یافتند و در جلو صفوف تشییع‎کنندگان قرار گرفتند. مردم در حالی که شعارهای ضد رژیم سر می‌دادند برای طواف پیکر شهید وارد حرم حضرت‌ معصومه(ع) شدند.

سپس حضرت آیت‌الله العظمی مرعشی‌نجفی سخنرانی کوبنده و افشاگرانه‌ای ضد سردمداران پهلوی ایراد کرد و بعد از اینکه بر پیکر این شهید نماز خواند، اعلام کرد که «بدانید علمدار دسته از بین ما رفت.» و بدین گونه مبارز خستگی‌ناپذیر محله چهارمردان قم به ملکوت‌ اعلی پیوست.

فرازی از وصیتنامه

«خدایا! در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن هستند. خدایا! تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت، مرا در آن صراطی‌ گذار که هیچ‌گاه از لحظه‌ جان دادن غفلت نکنم. خدایا! می‌دانم آنچه را بخواهی انجام می‌دهی، پس مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست.»

captcha