مجموعه سخنرانیهایی از مرحوم آیتالله آقا مجتبی تهرانی که طی ماه رمضان سال 1390 ایراد فرمودهاند در دست است. با توجه به مطالب ارزشمند مطرح شده در این سخنرانیها و موضوعیت این سخنرانیها با ماه رمضان خالی از لطف ندیدیم که بر این سخنرانیها مروری داشته باشیم.
من و تو آن رابطه را نمیدانیم و مولا میداند
ایشان در بخش اول جلسه دوم سخنرانی خود با اشاره به اینکه «زمان خاص و مکان خاص و دعای خاص به جهت «تعبّد» است» عنوان کرد: یعنی مولا گفته است امروز این را بگو، امروز این را بخوان، اینجا این را بخوان! تعبّد هم یعنی بگو «چشم»! امّا یکوقت اشتباه نشود که این «تعبّد محض» است و رابطهای بین این زمان و این دعا، یا بین این مکان و این دعا در کار نیست. نخیر، رابطه هست، رابطه کامل هم هست، امّا من و تو آن رابطه را نمیدانیم و مولا میداند.
آیتالله مجتهدی تهرانی در دومین بخش از دومین جلسه سخنرانی خود در ماه مبارک رمضان مطرح کردند:
ما از نظر زمان و مکان ادعیه موقّته داریم و اینها تعبّدی است؛ امّا خیال نکنی که بیحساب است. نخیر، اینها حساب شده است. بین این زمان و این دعا رابطه هست، ولی من و تو این رابطه را نمیدانیم؛ مولا آن را میداند و به من گفته است این کار را در این زمان یا مکان خاص بکن. یک عدّه رفتهاند سراغ این که اینها تعبّد محض است و در آن دخل و تصرّف نکن. نخیر، تعبّد محض نیست، تمام اینها دقیقاً حسابشده است و همه رابطه دارند، امّا ما روابطش را نمیدانیم. آنها که آن رابطهها را میدانند، این دعا را به ما ارائه کردهاند. این تذکّر بسیار خوبی بود که باید عرض میکردم.
دعای مأثور غیرموقّت؛ حاجات کلّی و حاجات خاص
امّا ادعیه غیر موقّته مأثوره، یعنی آنهایی که از ائمه(ع) برای ما رسیده و زمان خاص در آن لحاظ نشده است. بنا بر یک تقسیمبندی، این دعاها در ارتباط با حاجات عبد است. خود این دعاها بر دو قسم است؛ یک دسته از این دعاها که از ائمه(ع) نسبت به حاجتها رسیده، به نحو کلّی است. شما اگر به کتب ادعیه مراجعه کنید، میبینید بعضی دعاها هست که میگوید «هر حاجتی» داشتی این دعا را بخوان، هر حاجتی داشتی از خدا بخواه. به اینها میگوییم دعاهای مأثور از ائمه برای «هر حاجتی». اینها یک دسته هستند.
دسته دیگر از این دعاها در ارتباط با «حاجت خاص» چه نسبت به امور مادّی و چه نسبت به امور معنوی هستند. مثلاً کسی گرفتاری مالی دارد، دعا هست که فلان دعا را بخوان؛ یا کسی بیماری دارد، دعایی هست که برای شفا فلان دعا را بخوان و امثال اینها. دعاهای مأثور از ائمه(ع) در ارتباط با حاجات دو دسته هستند؛ به نحو کلّی و به نحو جزئی، یعنی حاجتهای خاص.
دعای معصوم در مورد افراد
اِنشاءالله اگر خدا توفیقی عنایت کند، در آینده وارد بحث دعاهایی که معصومین برای افراد کردند هم میشوم. اینها هم دو دسته هستند؛ یک دسته از دعاهایشان در ارتباط با خواستههای آنها است. یعنی افراد خواستهشان را به معصومین گفتهاند، ائمه هم از خدا خواستهاند که خواستههای آنها را به اجابت برساند. یک دسته هم دعاهایی است که ائمه برای آنها کردهاند، آنها تقاضای دعا داشتند، ولی در تقاضای آنها چیزی مطرح نیست. به تعبیر دیگر، ممکن است اصلاً به سبک تقاضا هم نباشد؛ مثلاً حرفهایی زدهاند که معلوم میکرده اینها حاجاتی دارند و امام(ع) هم برای آنها دعا کردهاند. امام حسین(علیهالسلام) سرآمد این فن است، مخصوصاً در روز عاشورا.
دعای امام حسین(ع) در حقّ غلام خود
حالا میخواهم یک نمونهاش را نقل کنم. جُون که غلام امام حسین(ع) است، روز عاشورا نزد حضرت آمد؛ دید همه اصحاب شهید شدهاند، تمام بنیهاشم شهید شدهاند و حسین(ع) تک و تنها مانده است. پیش امام حسین(ع) آمد و عرض کرد که اجازه دهید من به میدان بروم. اوّلین جملهای که حسین(ع) به او فرمود، این بود: «أنتَ فی إذن مِنّی»؛ یعنی من تو را مرخص کردم، برو! تو در راحتیها با ما بودی، حالا خودت را به راهی که ما میرویم، مبتلا نکن. چون آخر راه ما شهادت است.
وقتی امام حسین(ع) این جمله را به او گفت، جُون خیلی ناراحت شد «فَوَقَعَ جَونُ عَلَی قَدَمَی ابِیعَبدِاللهِ(ع) یُقَبِّلُهُما». این غلام سیاه خودش را انداخت روی دو پای امام حسین(ع) و شروع کرد بوسیدن. گفت بله، من در راحتی کاسه لیس شما بودم؛ این را قبول دارم، ولی حالا در گرفتاری شما را بگذارم و بروم؟! اینکه بیوفایی است! حالا به این جملات جُون دقت کنید. میگوید: «وَ إنَّ حَسَبی لَلَئیم»؛ بله، من از نظر خاندان، از خاندان شریفی نیستم. «وَ لَونِی لَأسوَد»؛ رنگ چهرهام هم سیاه است؛ بد بو هم هستم. نگاه کنید! هم حسب و نسبش را میگوید، هم رنگ چهرهاش را میگوید، هم بوی عرق بدنش را میگوید. بعد میگوید حسین جان، بیا یک منّتی بر من بگذار و من را بهشتی کن![3]
اینجا مینویسند که یک مرتبه جُون گفت: «وَ اللهِ لَا أُفارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از تو بر نمیدارم! «حَتَّی یَختَلِطَ هَذَا الدَّمُ الأسوَدُ مَعَ دِمَائِکُم». تا این خون سیاهم را با خونهای شما آمیخته کنم. مینویسند: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ(علیهالسلام)»؛ حسین(علیهالسلام) به او اجازه میدان داد، او به میدان رفت، روی زمین افتاد، امّا شاهد عرض من اینجا است؛ امام حسین(ع) بالای سر جُون آمد؛ با او همان کاری را کرد که با جوانش علی اکبر کرد. اینقدر آقا است! اینقدر بزرگ است! اینقدر کریم است! سر جُون را برداشت و در دامن خودش گذاشت.
بعضی نقل کردهاند که جون هنوز رمق مختصری داشت، چشمهایش را باز کرد، دید سرش در دامان حسین(ع) است.
«فَتَبَسَّمَ»؛ شروع کرد به خندیدن. حسین(ع) صورت به صورت غلامش گذاشت؛ چه دعایی کرد؟ «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ»، خدایا، رویش را سفید کن! «وَ طَیِّبْ رِیحَهُ» خوشبویش کن! «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[4] او را با نیکوکاران محشور فرما!...
[1]. من فقط به اینها اشاره میکنم، سال گذشته مفصّل اینها را توضیح دادم و تکرار هم نمیکنم.
[2]. بحارالأنوار، ج95، ص4
[3]. حالا من این جمله را که گفتم، همین الآن به ذهنم آمد که بیاییم امشب بگوییم یا حسین، تو هم امشب بر ما منّت بگذار.
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص22 و 23