کد خبر: 1424896
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۹

رابطه بین زمان، مکان و دعا؛ آنچه ما نمی‌دانیم اما مولا می‌داند

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی ضمن تشریح انواع دعا و شرایط دعا مطرح کرده‌اند: در ادعیه مطرح شده رابطه کامل بین زمان دعا، مکان دعا و خود دعا وجود دارد اما من و تو آن رابطه را نمی‎دانیم و مولا می‎داند و تعبد یعنی اینکه بگو «چشم».

مجموعه سخنرانی‌هایی از مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی که طی ماه رمضان سال 1390 ایراد فرموده‌اند در دست است. با توجه به مطالب ارزشمند مطرح شده در این سخنرانی‌ها و موضوعیت این سخنرانی‌ها با ماه رمضان خالی از لطف ندیدیم که بر این سخنرانی‌ها مروری داشته باشیم.
من و تو آن رابطه را نمی‎دانیم و مولا می‎داند
ایشان در بخش اول جلسه دوم سخنرانی خود با اشاره به اینکه «زمان خاص و مکان خاص و دعای خاص به جهت «تعبّد» است» عنوان کرد: یعنی مولا گفته است امروز این را بگو، امروز این را بخوان، اینجا این را بخوان! تعبّد هم یعنی بگو «چشم»! امّا یک‏وقت اشتباه نشود که این «تعبّد محض» است و رابطه‎ای بین این زمان و این دعا، یا بین این مکان و این دعا در کار نیست. نخیر، رابطه هست، رابطه کامل هم هست، امّا من و تو آن رابطه را نمی‎دانیم و مولا می‎داند.
آیت‌الله مجتهدی تهرانی در دومین بخش از دومین جلسه سخنرانی خود در ماه مبارک رمضان مطرح کردند:
ما از نظر زمان و مکان ادعیه موقّته داریم و اینها تعبّدی است؛ امّا خیال نکنی که بی‏حساب است. نخیر، اینها حساب‏ شده است. بین این زمان و این دعا رابطه هست، ولی من و تو این رابطه را نمی‎دانیم؛ مولا آن را می‎داند و به من گفته است این کار را در این زمان یا مکان خاص بکن. یک عدّه رفته‏‌اند سراغ این که اینها تعبّد محض است و در آن دخل و تصرّف نکن. نخیر، تعبّد محض نیست، تمام اینها دقیقاً حساب‏‌شده است و همه رابطه دارند، امّا ما روابطش را نمی‎دانیم. آنها که آن رابطه‏‌ها را می‎دانند، این دعا را به ما ارائه کرده‎اند. این تذکّر بسیار خوبی بود که باید عرض می‏کردم.
دعای مأثور غیرموقّت؛ حاجات کلّی و حاجات خاص
امّا ادعیه غیر موقّته مأثوره، یعنی آنهایی که از ائمه(ع) برای ما رسیده و زمان خاص در آن لحاظ نشده است. بنا بر یک تقسیم‎بندی، این دعاها در ارتباط با حاجات عبد است. خود این‏ دعاها بر دو قسم است؛ یک دسته از این دعاها که از ائمه(ع) نسبت به حاجت‎ها رسیده، به نحو کلّی است. شما اگر به کتب ادعیه مراجعه کنید، می‏‌بینید بعضی دعاها هست که می‎گوید «هر حاجتی» داشتی این دعا را بخوان، هر حاجتی داشتی از خدا بخواه. به اینها می‎گوییم دعاهای مأثور از ائمه برای «هر حاجتی». اینها یک دسته هستند.
دسته دیگر از این دعاها در ارتباط با «حاجت خاص» چه نسبت به امور مادّی و چه نسبت به امور معنوی هستند. مثلاً کسی گرفتاری مالی دارد، دعا هست که فلان دعا را بخوان؛ یا کسی بیماری دارد، دعایی هست که برای شفا فلان دعا را بخوان و امثال اینها. دعاهای مأثور از ائمه(ع) در ارتباط با حاجات دو دسته هستند؛ به نحو کلّی و به نحو جزئی، یعنی حاجت‎های خاص.
دعای معصوم در مورد افراد
اِن‎شاءالله اگر خدا توفیقی عنایت کند، در آینده وارد بحث دعاهایی که معصومین برای افراد کردند هم می‎شوم. اینها هم دو دسته هستند؛ یک دسته از دعاهایشان در ارتباط با خواسته‎های آنها است. یعنی افراد خواسته‎شان را به معصومین گفته‏‌اند، ائمه هم از خدا خواسته‏‌اند که خواسته‎های آن‏ها را به اجابت برساند. یک دسته هم دعاهایی است که ائمه برای آنها کرده‏‌اند، آنها تقاضای دعا داشتند، ولی در تقاضای آنها چیزی مطرح نیست. به تعبیر دیگر، ممکن است اصلاً به سبک تقاضا هم نباشد؛ مثلاً حرف‎هایی زده‏‏‌اند که معلوم می‏‌کرده اینها حاجاتی دارند و امام(ع) هم برای آنها دعا کرد‏ه‌اند. امام حسین(علیه‎السلام) سرآمد این فن است، مخصوصاً در روز عاشورا.
دعای امام حسین(ع) در حقّ غلام خود
حالا می‎خواهم یک نمونه‎اش را نقل کنم. جُون که غلام امام حسین(ع) است، روز عاشورا نزد حضرت آمد؛ دید همه اصحاب شهید شده‏‌اند، تمام بنی‎هاشم شهید شده‏‌اند و حسین(ع) تک و تنها مانده است. پیش امام حسین(ع) آمد و عرض کرد که اجازه دهید من به میدان بروم. اوّلین جمله‎ای که حسین(ع) به او فرمود، این بود: «أنتَ فی إذن مِنّی»؛ یعنی من تو را مرخص کردم، برو! تو در راحتی‏‌ها با ما بودی، حالا خودت را به راهی که ما می‎رویم، مبتلا نکن. چون آخر راه ما شهادت است.
وقتی امام حسین(ع) این جمله را به او گفت، جُون خیلی ناراحت شد «فَوَقَعَ جَونُ عَلَی قَدَمَی ابِی‎عَبدِاللهِ(ع) یُقَبِّلُهُما». این غلام سیاه خودش را انداخت روی دو پای امام حسین(ع) و شروع کرد بوسیدن. گفت بله، من در راحتی کاسه لیس شما بودم؛ این را قبول دارم، ولی حالا در گرفتاری شما را بگذارم و بروم؟! اینکه بی‎وفایی است! حالا به این جملات جُون دقت کنید. می‎گوید: «وَ إنَّ حَسَبی لَلَئیم»؛ بله، من از نظر خاندان، از خاندان شریفی نیستم. «وَ لَونِی لَأسوَد»؛ رنگ چهره‎ام هم سیاه است؛ بد بو هم هستم. نگاه کنید! هم حسب و نسبش را می‎گوید، هم رنگ چهره‎اش را می‎گوید، هم بوی عرق بدنش را می‎گوید. بعد می‏‌گوید حسین جان، بیا یک منّتی بر من بگذار و من را بهشتی کن![3]
اینجا می‎نویسند که یک مرتبه جُون گفت: «وَ اللهِ لَا أُفارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از تو بر نمی‎دارم! «حَتَّی یَختَلِطَ هَذَا الدَّمُ الأسوَدُ مَعَ دِمَائِکُم». تا این خون سیاهم را با خون‏‌های شما آمیخته کنم. می‎نویسند: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ(علیه‎السلام)»؛ حسین(علیه‎السلام) به او اجازه میدان داد، او به میدان رفت، روی زمین افتاد، امّا شاهد عرض من اینجا است؛ امام حسین(ع) بالای سر جُون آمد؛ با او همان کاری را کرد که با جوانش علی اکبر کرد. این‎قدر آقا است! این‎قدر بزرگ است! این‎قدر کریم است! سر جُون را برداشت و در دامن خودش گذاشت.
بعضی نقل کرده‏‌اند که جون هنوز رمق مختصری داشت، چشم‎هایش را باز کرد، دید سرش در دامان حسین(ع) است.
«فَتَبَسَّمَ»؛ شروع کرد به خندیدن. حسین(ع) صورت به صورت غلامش گذاشت؛ چه دعایی کرد؟ «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ»، خدایا، رویش را سفید کن! «وَ طَیِّبْ رِیحَهُ» خوش‏‎بویش کن! «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[4] او را با نیکوکاران محشور فرما!...

[1]. من فقط به این‏ها اشاره می‎کنم، سال گذشته مفصّل اینها را توضیح دادم و تکرار هم نمی‎کنم.
[2]. بحارالأنوار، ج95، ص4
[3]. حالا من این جمله را که گفتم، همین الآن به ذهنم آمد که بیاییم امشب بگوییم یا حسین، تو هم امشب بر ما منّت بگذار.
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص22 و 23

captcha