کد خبر: 1425723
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۹
مرحوم آقا مجتبی تهرانی:

حاجاتمان را با کدام اسماء الهی بخواهیم؟

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی ضمن تشریح جایگاه دو لفظ جلاله «الله» و «رب» در دعاها به ویژه دعاهای ائمه(ع) عنوان کردند: وقتی گفتی «رب»، پای «مربوب» به میان می‌‏آید. اینجا است که پای من و تو به میان می‌‏آید!

مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانی‌هایی ویژه این ماه ایراد فرمودند که بیان و مرور دوباره این مطالب ارزشمند خالی از لطف نیست. ایشان در بخش دوم جلسه سوم سخنرانی خود که به بحث دعا اختصاص داده بودند، مطرح کردند: ما در دعاهای مأثوره، در بین اسماء الهی، اسم «الله» را می‎بینیم و از بین اوصاف خدای متعال هم وصف «رب» را می‎بینیم. در یکی «مدعوّ» لحاظ شده است و در دیگری «داعی» لحاظ شده است؛ یکی سمت بالا است و یکی سمت پایین است. امّا چرا؟ بحث امشب من همین مطلب است.
«الله» اسمی که جامع تمام اسماء الهی است
اینکه می‎بینید در دعاها «الهی» و «اللّهم» و امثال اینها آمده است، و حتّی در باب دعاها داریم که ده مرتبه «یا الله» بگو و بعد دعا کن، به این جهت است که «الله»، این لفظ جلاله، اسم است برای آن موجودی که مستجمعِ جمیعِ صفات است. هر کمالی را که بخواهی، در این اسم هست؛ هم رازق است، هم شافی است، هم کافی است، هرچه بگویی هست! «الهی»، «یا الله» و «اللّهم» یعنی ای موجودی که همه کلیدها و همه خیرها در دست تو است! ای کسی که تمام اوصاف جمال و کمال در تو است!
لذا هر حاجتی که از حوائج باشد، در این قالب می‎گنجد و با این خطاب تناسب دارد. اینکه شما می‎بینید که در ادعیه لفظ جلاله به کار رفته، به همین دلیل است. این اسم لحاظ مدعوّ است و اشاره به طرف بالا است.
در تمامی حاجات، پناهگاه «ربّ» است
امّا صفتی که در آن لحاظ داعی شده و در آیه هم هست، مربوط به من و تو است. «ربّ» یعنی پرورش‏دهنده؛ «ربوبیّت» یک امر اضافی است؛ یعنی مضاف‏الیه می‎خواهد. وقتی گفتی «رب»، پای «مربوب» به میان می‌‏آید. اینجا است که پای من و تو به میان می‏‌آید! این را هم بدان که احتیاج من و تو به ربوبیّت، تنها در یک بُعد نیست؛ بلکه ما در تمام ابعاد وجودی، چه مادّی و چه معنوی محتاج به ربوبیّت او هستیم. لذا وقتی به‏طور مطلق گفتی «رب»، این تنها در یک بُعد نیست؛ در جمیعِ ابعادِ وجودیِ تو است.
«ربّ» هم مثل همان «الله» در باب حاجات، فراگیر می‎شود. چون سراپای ما احتیاج است، باید کسی را صدا بزنیم و به او پناه ببریم. حالا به چه کسی پناه ببریم؟ به کسی که همه چیز ما در ید قدرت او است، و او همه امور ما را اداره می‎کند. به او پناه ببریم و از او بخواهیم.
استفاده ائمّه(ع) از «اللّهمّ» برای دعا کردن در حقّ دیگران
لذا شما این دو کلمه را در ادعیه مأثوره زیاد می‎بینید. یکی «الهی» و «اللهم» است که زیاد می‎بینید و غالب ادعیه ما اینطور شروع می‎شود؛ دیگری هم کلمه «ربّ» است که زیاد کاربرد دارد و زیاد می‎بینید. به همین دلیل است که ما می‎بینیم معصومین(ع)، هم در مواردی که از آنها حاجتی تقاضا می‎شد، و هم وقتی می‎خواستند کسی را که دارد کار خوبی انجام می‎دهد دعا ‎کنند، «اللهم» را به کار می‎بردند. ائمه وقتی می‎خواستند دعا کنند، از همین لفظ جلاله بهره‎گیری می‎کردند.
جلسه گذشته عرض کردم که امام حسین(علیه‎السلام) وقتی خواستند جُون را دعا کنند، سه چیز را مطرح کردند و گفتند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[3] مثال دیگر، ابن الشعثا است که تیرانداز ماهری بود؛ روز عاشورا دشمن را هدف‎گیری می‏کرد و به سمت دشمن تیر می‎انداخت. وقتی چشم امام حسین(علیه‎السلام) به این کار او افتاد، فرمود: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ»؛ خدایا تیرهایش را به هدف بزن! «وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ».[4] پاداش او را بهشت قرار بده! در هر دو مورد، حضرت از «أللّهمّ» برای دعا استفاده فرمودند.[5]
دعای امام حسین(ع) در حقّ اُمّ وهب
مورد دیگری که حضرت او را با لفظ جلاله دعا کردند، اُم‏وهب بود. این اُم‏وهب می‎دانید چه کسی است؟ در تاریخ می‎نویسند وهب نصرانی بود، اُم‏وهب هم که مادر وهب است، نصرانی بود؛ هر دو نصرانی بودند. اینها به دست امام حسین(علیه‏السلام) اسلام آوردند. روز عاشورا وهب حدود هفده روز بود که با همسرش ازدواج کرده بود. در تاریخ می‎نویسند مادر رو کرد به پسرش و گفت مگر وضع امام حسین را نمی‎بینی؟! برو پسر پیغمبر را یاری کن! دقت کنید که اینها جزء اردوگاه امام حسین(ع) نبودند، بلکه خودشان آمده بودند. مادر اصرار می‎کرد که برو، امّا همسرش ممانعت می‎کرد و می‎گفت نرو! حتی تعبیراتی از مادرش هست که برو، روز قیامت رسول خدا تو را شفاعت می‎کند!
همسر وهب به او گفت که من به یک شرط حاضرم که تو بروی؛ وهب گفت چه شرطی؟! گفت من و تو با هم پیش امام حسین برویم، من حرف دارم؛ در آنجا حرف‎هایم را می‎زنم، بعد اگر خواستی بروی، برو. خلاصه این دو جوان خدمت امام حسین(علیه‏السلام) آمدند و وارد خیمه حضرت شدند. وهب گفت آقا، من می‎خواهم به میدان بروم، امّا همسرم مانع می‎شود! همسرش هم گفت بله، من مانع می‎شوم!
بعد به امام حسین(ع) گفت من خدمت شما آمدم برای این که با دو شرط، اجازه دهم که وهب به میدان برود و شما باید این دو شرط را ضمانت کنید. اوّل اینکه می‎دانم اگر وهب برود، شهید می‎شود. امّا من یک زن جوان و تنها در این بیابان هستم؛ می‎خواهم در این بیابان تنها نباشم و پیش بی‎بی‎ها و خاندان شما بیایم؛ شما این را ضمانت کنید! دوم اینکه من می‎دانم همسرم شهید می‏شود و روز قیامت به بهشت می‎رود؛ باید اینجا پیش شما قول بدهد که من را فراموش نکند و با هم به بهشت برویم. می‎نویسند: «فَبَکَی الحُسَینُ(علیه‎السلام)». امام حسین شروع کرد های‏های گریه کردن. بعد هم حضرت هر دو شرط را ضمانت کرد و فرمود وهب که شهید شد، تو بیا پیش این بی‎بی‎ها باش؛ روز قیامت هم من آنجا هستم و شفاعت می‏کنم.
وهب به میدان رفت؛ طولی نکشید که یک دست وهب قطع شد. اینجا بود که همسر وهب خودش بین آن جمعیّت وارد میدان شد و شروع به حمله کرد. وهب به او گفت چه شد؟! تو که نمی‎گذاشتی من به میدان بیایم! حالا خودت آمدی؟! همسرش گفت مگر نمی‎شنوی امام حسین چه دارد می‎گوید؟ می‎گوید: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا».[6] مگر نمی‎بینی حسین داد غربت سر می‎دهد؟ می‎گویند اینجا وهب صدایش بلند شد: یا حسین! به داد من برس! اینها را چه کار کنم؟! دستِ دیگر وهب هم قطع شد. مادر وهب عمود خیمه را گرفت و وارد میدان شد؛ اینجا بود که امام حسین رو کرد به او و گفت: «إرجِعِی ألَی النِّساءِ رَحِمَکِ اللهُ... »

[1]. سوره مبارکه زمر، آیه 8
[2]. سوره مبارکه فرقان، آیه 77
[3]. بحارالأنوار، ج45، ص 23
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص 30
[5]. من در شب‎های دیگر در خلال بحثم اگر موفق شدم، نمونه‏های دیگری را می‎آورم که معصومین، این لفظ جلاله را به کار می‎گرفتند.
[6]. بحارالأنوار، ج45، ص46

captcha