کد خبر: 1427593
تاریخ انتشار : ۱۸ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۰
آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی:

خاندانت را دعا کن؛ آنها در دعا بر دیگران مقدّم هستند

گروه جامعه: مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی با اشاره به ترتیبی که بهتر است در دعا داشته باشیم، عنوان کردند: انبیای الهی به هنگام دعا، در مرتبه متأخره نسبت به خودشان، سراغ فرزندان و ذرّیه و اهل و خاندان می‎روند.

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانی‌های ارزشمندی با محوریت موضوع دعا ایراد فرمودند که مروری بر این سخنرانی‌ها در ماه دعا خالی از لطف نیست. ایشان در بخش اول جلسه پنجم سخنرانی خود با توصیه به اینکه هنگام دعا اوّل صلوات بفرستید، بعد استغفار کنید، بعد دوباره صلوات بفرستید و بعد حاجاتتان را بخواهید، گفت: در ادعیه مأثوره و آیات قرآن می‎بینیم که داعی ابتدا نسبت به خودش استغفار می‌کند و بعد دیگران را دعا می‌کند.
ایشان در بخش دوم جلسه پنجم این سلسله نشست‌ها فرمودند:
دعای انبیا در حق اهل بیتشان
در سوره ابراهیم دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء».[3] حالا که می‎خواهد دعا کند، می‏گوید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[4] می‎فرماید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ» اوّل برای خودش، «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» بعد بچه‎ها و وابستگانش، بعد هم می‎گوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ». قبلش هم داشت: «إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء»، بعد هم می‎گوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».
در سوره بقره از زبان ابراهیم(ع) دارد: ««وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیم؛ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک».[5] اینجا سراغ ذریّه رفت. در سوره شعرا از زبان حضرت نوح(ع) می‎گوید: «رَبِّ نَجِّنی‏ وَ أَهْلی‏ مِمَّا یَعْمَلُون؛ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعین».[6] در سوره اعراف از زبان حضرت موسی(ع می‎گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِأَخی‏ وَ أَدْخِلْنا فی‏ رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین‏».[7] یعنی انبیای الهی به هنگام دعا، در مرتبه متأخره نسبت به خودشان، سراغ فرزندان و ذرّیه و اهل و خاندان می‎روند.
چرا در دعا خاندان انسان بر دیگران مقدّم هستند؟
جهت این تقدیم‎ها چیست؟ من بحثی در باب تربیّت داشتم که اینجا آن را به کار می‎گیرم. با بحث دعا هم کمالِ ربط را دارد. انسان که می‎میرد و از این نشئه به نشئه دیگر می‎رود، خودش هست و اعمالش. پس اوّل برای خودم دعا می‎کنم و غفران و مغفرت و رحمت می‏‌طلبم. امّا از اینجا که به نشئه برزخ می‎روم، انقطاع کلّی از این نشئه پیدا نمی‎کنم. ما وقتی می‎میریم به نشئه برزخ می‎رویم و بعد از آنجا به نشئه قیامت می‎رویم. ما در نشئه برزخ، انقطاع کلّی از این عالم نداریم و لذا یک سنخ تعلّقاتمان مثل فرزندان‎مان و خاندان‎مان هنوز هستند و تا حدودی رابطه با این نشئه برقرار است.
میراث حقیقی، فرزند است نه مال
از طرفی چون این رابطه هست و فرزند دنباله وجودیِ انسان در این عالم است، گویا بخشی از هستی‎ام را در اینجا گذاشته‏‌ام و رابطه‎ام با نشئه دنیا قطع نشده است. لذا من عرض کردم که میراث حقیقی، فرزند است نه مال؛ چون وقتی می‎میرم انقطاع کلّی از مال پیدا می‎کنم. ریاست هم همین‏طور است. چرا که یک رابطه اعتباری بود و با مرگ تمام شد. همه اینها تمام شد، هیچ رابطه دیگری نیست، فقط یک رابطه هست و چون این رابطه هست، میراث حقیقی برای انسان فرزندان او هستند.
ثمره دعا برای اهل بیتت به تو هم می‏‌رسد
هر چه از این ارثیه‎ای که گذاشته‎ام و رفته‎ام صادر شود، با من رابطه دارد. اگر صالح باشد، اعمال صالحه‎اش به من هم می‎رسد؛ چون اعمال او به تربیت کردن من بستگی داشته و محصول کار من است. اگر نعوذ بالله طالح نباشد، باز هم به من می‎رسد. این‏که شما می‎بینید در آیات این مسئله را پیش می‎کشد به همین جهت است. این رابطه دقیق بود. من رابطه فرزندی را با میراث مطرح کردم که خیلی روشن بود. پدر و مادر هم همین‎طور هستند؛ آنها برای این که من در این عالم و این نشئه بیایم، علل معدّه بودند.
ما به‏‌طور کلّی تعبیر اهل بیت و خاندان را به کار می‌بریم. این رابطه‎ها، چون از رابطه‎های دیگر قوی‎تر هستند، مؤثّر هستند و چون مؤثّر هستند دعاهای خیری را که برای خودت می‎کنی، در مرتبه متأخر برای آنها بکن؛ چون ثمره‎اش به تو هم می‎رسد.
این غیر از آن بحثی است که من سابق کردم. یک‏‌وقت اینها را با هم خلط نکنید. قبلاً گفتیم که اگر انسان برای غیر دعا کند، خدا چندین برابر به او عنایت می‎کند. این یک بحث کلّی بود که من در باب دعا برای غیر بحث کردم. این مسئله غیر از آن چیزی است که در این جلسه گفتیم. این بحث دقیق‎تری بود. آن دعای برای غیر یک بحث کلّی بود؛ امّا این بحث تقدیم و تأخیر است که من از آیات قرآن استفاده کردم.
دعای پیامبر اکرم(ص) برای اهل بیت(ع)
در روایتی اُم‌‏سلمه نقل می‎کند: «بینما رسول‎الله(ص) جالس عندی فأرسل إلى الحسن و الحسین و فاطمة و علی»؛ می‎گوید پیغمبراکرم پیش من بود؛ به‏سوی امام حسن و امام حسین و علی(ع) و حضرت فاطمه(س) فرستاد. «فانتزع کساء»؛ سپس عبای من را از سر من برداشت. «فألقاه علیهم»؛ عبا را روی آن‏ها انداخت و فرمود: «اللهم إن هؤلاء أهل بیتی»؛ خدایا، اینها اهل‏‌بیت من هستند. «فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».[8] پلیدی را از آن‏ها دور فرما و پاکِ پاک‎شان کن.
روایت دیگری را ابن‏عباس از اسماء بنت‏عمیس نقل می‎کند و می‎گوید: «فَأَخْبَرَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ أَنَّهَا رَمَقَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَلَمْ یَزَلْ یَدْعُو لَهُمَا خَاصَّةً»؛: دیدم پیغمبر اکرم(ص) همین‎طور برای آن دو، یعنی علی و فاطمه(ع) به‏‌طور خاص دعا می‎کند. بعد هم می‎گوید: «وَ لَا یُشْرِکُهُمَا فِی دُعَائِهِ أَحَداً».[9] یعنی غیر از آن دو بزرگوار کس دیگری را هم اضافه نمی‎کردند.
دعا و دعوت؛ روش تمام اولیای خدا
این روش تقدیم و تأخیر در دعا بود که گفتم اوّل خودت، بعد فرزندانت، خاندانت، پدر و مادرت و کسانی که به تو وابسته هستند را دعا کن. بحث دعا برای غیر هم یک بحث جداگانه است که در آینده وارد بخشی از آن که قبلاً بحث نکرده‏‌ام می‎شوم؛ و آن راجع به پیغمبر اکرم(ص) و نسبت به ائمه و انبیا(ع) است که در مرتبه بعد نسبت به امّت دعا می‎کنند.
این روش در دعاهای مأثور است؛ جهتش این است که آنها گویا دو چیز اساسی در نظرشان بود؛ یکی «دعا» و دیگری «دعوت». من نمی‎خواهم بگویم بین اینها هم تقدیم و تأخیر است؛ امّا دو چیز بوده است که همه آنها دارند؛ دعا و دعوت.  پیغمبر اکرم(ص) هم همین کار را می‎کرد؛ هم دعوت می‎کرد و هم دعا می‎کرد. تمام اولیا هم سلسله‎وار همین روش را به کار گرفتند که سرآمد آنها حسین(ع) است.
دعوت امام حسین(ع) از زهیر
حسین(ع) در تمام مسیر که می‎آمد، هم دعا می‎کرد و هم دعوت می‎کرد. همه را دعوت می‏‌کرد؛ به مذهبش هم نگاه نمی‎کرد. شما شنیده‎اید دیگر که زهیر عثمان‏‌مسلک است، علی‌ ‏مسلک نیست. حتی زهیر می‎گوید که عمل حجّم تمام شده بود و برمی‎گشتم، در راه مقیّد بودم که با امام حسین برخورد نکنم و اصلاً او را نبینم. عجیب است! می‎خواست حسین(ع)را نبیند! می‎گفت هرجا که او خیمه و خرگاهش را برپا می‎کرد، من از آنجا حرکت می‎کردم و می‎رفتم؛ ولی جایی مجبور شدیم در کنار هم اُتراق کنیم.
زهیر از شخصیّت‎های بزرگ عرب است؛ خاندان و ثروتش و غلام‎ها و عشیره‎ای که همراهش بودند خیلی معروف است. راوی می‎گوید در خیمه نشسته بودیم و داشتیم غذا می‎خوردیم؛ ناگهان دیدیم یکی به خیمه زهیر آمد، به زهیر گفت: «یا زهیر، أجب ابا عبدالله»! حسین اهل دعا و دعوت است؛ نمی‎گوید خدایا زهیر را هدایتش کن! نه، دعوتش هم می‎کند.
راوی می‎گوید چنان سکوت ما را فرا گرفت که: «کَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِنَا الطَّیْر»؛ مثل این‏که پرنده روی سر ما نشسته باشد، به‏‌گونه‌‏ای که انسان تکان نمی‎خورد که نکند پرنده بپرد! همین‎طور سرهایمان پایین بود. کسی که سکوت را شکست همسر زهیر بود. گفت سبحان اللّه! پسر پیغمبر تو را دعوت می‎کند و می‎خواند، تو بلند نمی‎شوی بروی؟! برو ببین چه می‎گوید! حرف‎هایش را گوش کن و برگرد.
زهیر به خیمه حسین(ع) رفت. گفت‎وگوی بین امام حسین و زهیر را در تاریخ به طور روشن نداریم؛ امّا این هست که می‎گویند: «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً». وقتی زهیر از خیمه امام حسین بیرون آمد، دیدند چیز دیگری شده است؛ بشارت در صورتش هویدا است. «قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ اصلاً نوری به صورت او آمده و تلألؤیی دارد.
همین که زهیر به خیام خودش رسید، به همه آنها رو کرد و گفت همگی بروید! با شما هیچ کاری ندارم! گفتند زهیر چه شده است؟ گفت: «وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَیْن».[10] بنا گذاشتم که با حسین باشم؛ من از او جدا نمی‎شوم. زمینه مساعد، دعوت و داعی ببین چه اثری گذاشت! حتّی به همسرش گفت تو هم برو! همسرش در جواب گفت من کجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم. چگونه است که تو می‎خواهی روز قیامت پیش پیغمبر سرافرازی کنی، امّا من پیش فاطمه(س) این کار را نکنم؟!
یا ابا عبدالله! نظری هم به ما بفرما! ما مشکلات دنیایی و آخرتی زیادی داریم
یا ابا عبدالله! نظری هم به ما بفرما! ما مشکلات دنیایی و آخرتی زیادی داریم. آیا می‎شود آن نگاهی که به زهیر کردی، امشب به ما هم بکنی؟ یا حسین! ماه مبارک رمضان است، ماه رحمت الهی است، نگاهی به این جمع ما بفرما!... عصر عاشورا بود؛ صحنه جنگ تمام شد؛ همسر زهیر با غلامش آمده بود؛ کفنی به غلام داد و گفت برو آقا و مولایت را کفن کن. این غلام آمد، ولی آقایش را کفن نکرد و برگشت؛ همسر زهیر به او گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال آن‏که بدن پسر پیغمبر بدون کفن است؟...

[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره نوح، آیه 28
[3]. سوره ابراهیم، آیه 39
[4]. سوره ابراهیم، آیه 40
[5]. سوره البقره، آیه127 و 128
[6]. سوره الشعراء، آیه 169 و 170
[7]. سوره الاعراف، آیه 151
[8]. شواهدالتنزیل، ج2، ص106
[9]. بحارالأنوار، ج43، ص120
[10]. بحارالأنوار، ج44، ص371

captcha