به گزارش خبرگزاری بينالمللی قرآن(ايكنا)، كتاب «بررسی تطبيقی جنبشهای اسلامی الجزاير و تونس» اثر عباس برومند اعلم، مدير گروه جريانهای فكری جهان اسلام پژوهشكده تاريخ اسلام، از سوی انتشارات پژوهشكده تاريخ اسلام به بازار نشر عرضه شد.
جهان اسلام از آغاز سده هجدهم ميلادی، بهطور جدی با پديدهای جديد به نام تمدن غرب مواجه شد. اين مواجهه در تمام سرحدات دنيای اسلام، علاوه بر بعد فرهنگی، رنگ و بوی نظامی نيز به خود گرفت و سرآغاز تحولات گستردهای در اين سرزمينها شد. تحولات تاريخی مزبور كه در دو سده هجدهم و نوزدهم در جوامع اسلامی رخ داد، با وجود اين كه باعث پيشرفت اين جوامع به سوی تجدد (مدرنيزاسيون) شد، موجب به وجود آمدن اختلافاتی بر سر اهداف سياسی، فرهنگی و اقتصادی در اين جوامع شد.
همچنين مداخله اروپاييان در امور اين سرزمينها، به ايجاد كشمكش ميان نخبگان سياسی و رهبران مذهبی (علما و صوفيان) و ظهور جنبشهای احياگرانه سياسی و اجتماعی منجر شد. به دليل نبود فرصت كافی، برای شناخت روشن و نياز به واكنش و اتخاذ موضع، ناگزير نهضتهای سياسی و اجتماعی بر انديشهورزیهای نظاميافته تقدم میيافت. اين نهضتها، كه معمولاً در دفاع از اسلام و مسلمانان و با نشان دادن توافق و تلازم پيشرفتهای علمی با آموزههای اسلامی و بومی شكل میگرفت، از تلاشهای مقرون به صواب و نقاط قوت بسياری برخوردار بود؛ به ويژه وقتی كه چهره استعمارگر و تحقيرهای فرهنگی قدرتهای غربی، مبادی و مبانی نظری اسلام را تحتالشعاع قرار میداد، اين خصايص مثبت قابل فهمتر میشد. اما چون اين نهضتها بيشتر واكنشهای سياسی ـ اجتماعی بودند، و كنش اجتماعی را سرلوحه اقدامات خود قرار میدادند، نمیتوانستند جای انديشهپردازیهای سياسی را بهخوبی پر كنند.
تاريخ جريانهای اسلامی الگوی ادواری را نشان میدهد كه شامل دورانهايی از رخوت و سكون، و به دنبال آن، وقوع جنبشهای احياءطلبانه در پاسخ به شرايط بحرانی است. اين رابطه جدالی ميان اسلام و محيط اجتماعیاش، در اثر ويژگیهای درونی اسلام روی میدهد كه گاه به گاه از طريق روش احياءطلبانه، خود را بر فرايند اجتماعی غالب مینمايد. در واقع با توسل به اين مكانيسم بوده كه اسلام توانسته است بر خلاف ساير مذاهب، در برابر ايدئولوژیهای ضدمذهبی و نيروهای اجتماعیای كه تلاش داشتهاند آن را در خود محصور كنند، مقاومت كند. اين نوع نگرش، اسلام را به عنوان يك حركت مداوم و پويا به نمايش میگذارد.
مغرب عربی نيز از تحولات جهان اسلام مستثنی نبود و كشورهای اين منطقه از جمله الجزاير و تونس به دليل حضور همزمان فرهنگی و نظامی استعمار از سده نوزدهم ميلادی، در اين تجربه پيشگام شدند.
بررسی زمينههای ظهور و سير تطور جنبش اسلامی معاصر در الجزاير و تونس، اگر بر روی منحنی ترسيم شود و در يك چارچوب نظری با ويژگیهای جامعهشناسی تاريخی جنبشها قرار گيرد، ظاهراً از منطق مشخص و قابل ترسيمی حكايت میكند. بررسی زمينههای مزبور و تبيين تاريخی روند دگرگونی اين جنبش و كشف منطق تحول آن، مسئلهای اساسی است كه در اين پژوهش مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
سرزمينهای الجزاير و تونس دارای مختصات جغرافيايی، فرهنگی، قومی، تاريخی و مذهبی مشترك هستند و در دو سده اخير نيز تجربه بالنسبه مشتركی را در مواجهه با استعمار غرب (از نوع فرانسوی) از سر گذراندهاند. در هر دو كشور به تناسب، جريان اسلامگرايی به طور جدی پا به عرصه وجود گذارده و در حوادث سياسی نقشآفرينی نموده است. اما بررسی سير تحولات دو جريان اسلامگرايی و نيز درصد ميزان نقشآفرينی اجتماعی هريك، ما را با دو روند متفاوت مواجه مینمايد.
در الجزاير، جريان اسلامگرايی با تبار انديشهای «بنيادگرا»، در كانون تحولات سياسی اين كشور حضور دارد و هرچه زمان میگذرد به سمت «راديكاليسم» ميل میكند، حال آنكه در تونس جريان اسلامگرايی با تباری برخاسته از «نوگرايی» و «محافظهكاری» در تحولات سياسی اين سرزمين بيشتر چهرهای «مشاركتطلب و مسالمتجو» به نمايش گذاشته است. اين پژوهش به اين جمعبندی رسيده كه دوگانگی تبار انديشهای اين دو جنبش و نيز تفاوت توان هر يك در بسيج منابع مردمی، عامل محوری در راديكال شدن يكی و مسالمتجو بودن ديگری بوده است.
كتاب حاوی دوازده بخش است. سه بخش اول كتاب به مقدمه، مبانی پژوهش، و گزارش پيشينه پژوهش و نقد و بررسی منابع و مآخذ اختصاص يافته است.
بخش چهارم كتاب، با عنوان «مغرب اوسط در اواخر عصر عثمانی» نگاهی اجمالی به اوضاع تونس و الجزاير در اين دوره داشته است. در اين بخش نويسنده در نگاهی گذرا به تاريخ الجزاير طی سدههای شانزدهم تا نوزدهم، چگونگی آغاز عصر استعمار در اين سرزمين را شرح داده و در قسمت بعدی، در نگاهی به اوضاع تونس از اواخر سده شانزدهم، دهههای نخست قرن نوزدهم را آغاز عصر نوسازی در تونس دانسته و انديشه دگرگونسازی و تلاشهای اصلاحطلبانه خيرالدين پاشا تونسی در نيمه دوم سده نوزدهم شرح داده است.
«فرايند اشغالگری فرانسه و رويارويی اسلامی با آن» عنوان بخش بعدی است. در آغاز عصر استعمار، در شمال آفريقا از يكسو رقابت بين فرانسه و ايتاليا بر سر تونس جريان داشت و از سوی ديگر رقابت شديدی بين انگلستان و فرانسه بر سر مصر در جريان بود، كه در نهايت، مصر سهم انگلستان شد، و تونس و الجزاير سهم فرانسه و ليبی سهم ايتاليا. استعمار در الجزاير، با مبارزه تودهها و قيام صوفيان مواجه شد و در تونس با مقاومت نخبگان.
بخش ششم كتاب به بررسی «حيات اسلامی در عصر استعمار فرانسه» پرداخته است. به يقين در دوره استعمار مردم مغرب اوسط، بيش از هر چيز ديگر، خود را بهعنوان مسلمان میشناختند و استعمارگران نيز از آن آگاه بودند. نويسنده در قسمت اول اين بخش سياستها و روشهای استعماری فرانسه در منطقه را مورد واكاوی قرار داده، و سپس واكنشها در الجزاير، بهخصوص مبارزات عبدالحميد بن باديس مصلح معروف و مؤسس جمعيت علماءالمسلمين را بررسی كرده و در انتها نيز به واكنش نخبگان تونسی در برابر استعمار، مدرسه عالی زيتونه و نهادها و گروههای برخاسته از آن پرداخته است.
«ايجاد شرايط انقلابی در الجزاير و تونس و نقش اسلامگرايان در آن» موضوع بخش هفتم كتاب است. نويسنده، سده بيستم ميلادی را عصر جنبشهای رهايیبخش ناميده و در ابتدای بخش، وضعيت انقلابی سرزمينهای مختلف در اين دوره را شرح داده و سپس در توصيف شرايط انقلابی الجزاير آن را «بسيج منابع بر مدار هويت اسلامی» ناميده و به سه دوره تاريخی تقسيم كرده است: 1- از پايان جنگ جهانی اول تا سال 1945 ميلادی؛ 2- از سال 1945 تا 1954 ميلادی؛ و 3- از سال 1954 ميلادی تا استقلال كامل. برومند در توصيف شرايط انقلابی تونس، آن را «نوگرايی اسلامی، از رهبری تا پيروی» نوشته و اين دوره را در تونس به دو دوره تقسيم كرده: 1- طلايهداری اسلامگرايان در مبارزه تا دهه 1930؛ 2- ظهور جريان ملیگرا و رهبری مبارزات تا نيل به استقلال. نويسنده در انتهای اين بخش نيز به بررسی علل تفاوت نقشآفرينی اسلامگرايی در مبارزات استقلالطلبانه دو كشور الجزاير و تونس پرداخته است.
فصل هشتم كتاب كه به بررسی «پيامدهای انقلابی: زمينهها و علتها» پرداخته، طولانیترين بخش اين كتاب است. نويسنده در ابتدای اين بخش شرايط دولت الجزاير از استقلال سياسی تا انسداد سياسی (1962-1992 م) را بررسی كرده است. وی، نخست به نقش احمد بن بلا و تمركزگرايی سوسياليستی وی پس از پيروزی انقلاب الجزاير و استقلال اين كشور پرداخته، و پس از آن روی كار آمدن شورای انقلاب، هواری بومدين و سوسياليسم اسلامی را مورد واكاوی قرار داده است. نويسنده روی كار آمدن شاذلی بن جديد را ميانپردهای از دموكراسی ناميده و اين دورهبندی را با حكومت نظاميان و بنبست سياسی به پايان برده است.
برومند در ادامه همين بخش به جنبشهای اسلامی در الجزاير پرداخته است و اين جنبشها را به سه دوره از مشاركت طلبی تا راديكاليسم تقسيم كرده است.
نويسنده در ادامه اين بخش، به اوضاع تونس پرداخته و دولت تونس را سكولاريسم ستيزهجو ناميده است. نويسنده در آخرين قسمت اين بخش اسلامگرايی در تونس را «نوگرايی در انديشه و نخبهگرايی در سازمان» نام برده است.
آخرين بخش كتاب «سخن فرجامين» بخشهای كتاب را جمعبندی نموده و آورده «جنبش اسلامی مغربی» چه به قدرت دست يابد و چه دست نيابد، و چه به ژرفای جامعه مدنی نفوذ كند و چه نكند؛ در هر حال نمايانگر خواست عميق و قلبی گروه بزرگی از مردم است؛ مردمی كه همه آرمانها و بهشتهای خيالی خود را فروپاشيده ديدهاند و از تاريخی رنج میبرند كه تنگناهای بسياری برای آنان آفريده است، اما راهی برای گريز از آن عرضه نمیكند: همان «دوران استعمار سياه».
«بررسی تطبيقی جنبشهای اسلامی الجزاير و تونس» در 347 صفحه و شمارگان 1000 با قيمت 130 هزار ريال بر پيشخوان كتابفروشیها قرار گرفته است. اين كتاب از آن رو كه به موضوع روز جامعه عربی از نگاهی تاريخی پرداخته و به دليل قلم شيوای نويسنده، بسيار خواندنی است.