به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، در ادامه سلسله نشستهای انجمن علمی دانش اجتماعی مسلمین و گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران سهشنبه اول اردیبهشت 94، نشست «تاملی در امکانات جدید علوم انسانی» با سخنرانی دکتر کریم مجتهدزاده برگزار گردید.
مجتهدی که در تالار گفتگو دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سخنرانی میکرد، گفت: نباید به دانسته های خود دل خوش کنیم. اگر دانسته های ما مانع پرداختن و توجه به مسائل جدید شود، خودمان را از بین برده و تبدیل به سنگواره کرده ایم؛ زیرا تفکر و یادگیری را از دست دادهایم. عشق به یادگیری باید سرلوحه زندگی ما قرار بگیرد. کانت زمانیکه 40 سال داشت باز هم برای یادگیری چیزهایی که بلد نبود مثل دانشجویان می رفت و ثبت نام میکرد و در کلاسها شرکت مینمود.
وی ادامه داد: امکانات جدید علوم انسانی برای ما باید جست جو شود، نباید چشم بسته علوم انسانی را باطل دانست، باید شأن این علوم را حفظ کنیم. ایرانی جامعهشناسی را باید به سبک خودش بفهمد، علم تقلیدی علم نیست. علوم انسانی باید خوانده شود و به عینه تقلید شود. ما نیازمند این علوم نیستیم، در واقع ما تظاهر به جامعه شناسی، روان شناسی و … می کنیم. وقتی این نیازمندی و احتیاج را احساس خواهیم کرد که بفهمیم از این رهگذر با ریشه هایمان رابطه و اتصال داریم. در واقع تحقیق و پژوهش میکنیم تا ریشه را تقویت کنیم. رشد دادن این علوم به معنای اصیل کلمه موجب میشود که ریشه ما قدرت پیدا کند و آن وقت است که این علوم میتواند نیازهای فرهنگی جامعه ما را رفع کند.
استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: در واقع با این آشناییها است که تنوع علوم و بسط و گسترش خاص هر یک از آنها در مدارس قرن دوازدهم و دانشگاه های قرن سیزدهم میلادی تنظیم و پیشرفت پیدا کرده است.
مجتهدی تصریح کرد: غربیان از اوایل قرن یازدهم میلادی به مدت بیش از سه قرن که قسمتی از آن طی جنگهای صلیبی بوده است، همچنین با آثار متفکران، فلاسفه و دانشمندان مسلمان آشنا شدهاند و همین بنا به گفته مورخان، موجب تحولات غیرقابل انکاری میان آنها بوده است. به اعتقاد بعضی از مورخان، در این دوره عقاید ابنرشد محرک اصلی و جهت دهنده تحولات علمی غرب بوده است.
وی ادامه داد: دوره تجدید حیات فرهنگی غرب که شروع آن را باید در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی دانست، نوعی عکسالعمل در مقابل اصول حاکم بر قرون وسطی به وجود آمده و ضمن بازگشت به فرهنگ عملی دوره باستان، در کشورهایی چون ایتالیا، آلمان، فرانسه، انگلستان و غیره… سعی شده است با نظرگاه جدیدی به دین، علم، سیاست، هنر ـ اعم از معماری، مجسمهسازی، نقاشی، موسیقی و غیره ـ پرداخته شود و در عین حال هدف اصلی پیشرفت صنعتی و رفاهی بوده است. البته در این دوره نیز نظریهپردازان خاص خود را داشته است که از آوردن اسامی آنها خودداری میکنیم، ولی به هر ترتیب در ربع اول قرن هفدهم میلادی به ناچار از دو متفکر سرنوشتساز، یعنی فرانسیس بیکن انگلیسی7 و رنه دکارت فرانسوی8 باید نام برد. این دو متفکر با وجود روشهای متفاوت علمی، اهداف کاملاً واحدی داشتهاند که هر دو بر پیشرفت علوم کاربردی و صنایع تأکید کردهاند و نظر اصلی هر دو تسلط بر طبیعت و استفاده از منابع آن بوده است.
مجتهدی در پایان گفت: شاید نکته مهمتر از همه، قائل شدن به تاریخ درونی علم است. هر علمی تاریخ دارد و مراحل تکوینی خاصی را طی میکند و امکانات اصلی آن، بر اساس همین تاریخمند بودن آن بروز میکند؛ علم رشد میکند و هیچ علمی را پایان یافته نمیتوان تلقی کرد. طبیعی است که همیشه سازندگان علوم برتر از مصرف کنندگان آنها خواهند بود و از طرف دیگر اگر تأمل و تفکر نباشد، سازندگی هم به معنای واقعی کلمه به وجود نخواهد آمد.