مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی، در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، درباره نقش توافق هستهای در افزایش قدرت منطقهای ایران و برهم خوردن توازن قدرت در منطقه به نفع ایران گفت: آنچه که باید در این باره از منظر بنیادین اشاره کرد جایگاه جغرافیای استراتژیک ایران در منطق شکلدهی به آینده نظم نوین جهانی و خروج ایران از ساحت عقلانیت ابزاری قدرتهای بزرگ جهانی در جنگ فرسایشی پنهان میان این قدرتها و ابرقدرت بازمانده از متن کهن نظم بینالمللی، یعنی آمریکاست.
جنگ پنهان قدرتهای بزرگ و آمریکا برای مدیریت امنیتی جهان
وی افزود: اگر نیک بنگریم جنگی پنهان میان قدرتهای بزرگ جهانی و ایالات متحده آمریکا برای مدیریت امنیتی آینده جهان در حال اجراست؛ این جنگ پنهان، که من آن را «جنگ جهانی ششم» مینامم، اساساً به دنبال ایجاد یک فضای مطلوب در بهرهبرداری سختافزارانه و نرمافزارانه و در واقع نیابتی از کشورهای منطقه هارتلند بزرگ، یعنی از شاخ آفریقا تا هند و تبت، یا همان هند و چین قدیم است.
مطهرنیا اظهار کرد: اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم ایران قفل این کمربند طلایی قدرت آینده جهان است که در «نو هارتلند» یا هارتلند بزرگ قرار دارد و بخش میانی این منطقه را تشکیل میدهد. از این جهت ایران در یک وضعیت خاصی به سر میبرد که به آن یک ژنوم ژئوپلیتیک برتر میبخشد و کد ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک معینی میپذیرد که اگر بتواند از آن به عنوان فرصت استفاده کرده و آن را از حیطه تهدید خارج کند خواهد توانست بهرهبرداریهای بهتر و شایستهتری از موقعیت خود داشته باشد.
چگونه این جنگ پنهان به کشورهای در حال توسعه منتقل میشود
این تحلیلگر و آیندهپژوه مسائل سیاسی عنوان کرد: در این جنگ پنهان، هزینههای سختافزاری و نرمافزاری درگیری قدرتهای بزرگ جهانی به صورت نیابتی به عهده کشورهای در حال توسعه هارتلند بزرگ میافتد و نه تنها درگیریهای نظامی و خشونتبار، بلکه درگیریها و اصطکاکهای فکری، ایدئولوژیک و مکتبگرایانه نیز میان قدرتهای بزرگ جهان کاهش پیدا میکند و به طور نیابتی این قدرتهای منطقهای هستند که وارد این نوع جنگ میشوند.
وی با اشاره به رقابت کنونی چین و ایالات متحده آمریکا، گفت: امروز این رقابت از کمترین وجه ایدئولوژیک برخوردار است؛ چین دیگر به مانند قبل ادعای کمونیسم مائوئیسم ندارد و برای غرب نیز رویکردهای چین از منظر ایدئولوژیک چندان اهمیتی ندارد، بنابراین رقابت در این فضا در وهله اول اقتصادی، فرهنگی و امنیتی است.
دستاوردهای خروج ایران از جنگ نیابتی تحمیلی
مطهرنیا خاطرنشان کرد: فلذا در این فضا نوعی انتقال نیابتی اصطکاکها و درگیریها بین قدرتهای بزرگ و ابرقدرتهای جهانی به کشورهای در حال توسعه مانند ایران صورت میگیرد؛ حال سؤال این است اگر ایران از این گستره نیابتی و لایه حد واصل برخورد قدرتهای بزرگ با ابرقدرت جهانی خارج شود، هزینههای چه بازیگرانی افزایش خواهد یافت؟
وی در پاسخ به این سؤال گفت: مسجل است که هزینههای بازیگران اصلی افزایش پیدا میکند اما این کار باید به گونهای انجام شود که ایران بتواند از منطق قدرت نرم خود برای افزایش مجموع قدرت خود در آینده بیشترین بهره را ببرد و توافق هستهای از این منظر میتواند به ارتقای جایگاه قدرت منطقهای ایران بینجامد.
منتقدان چرا این بار به سخن امام(ره) رجوع نمیکنند؟/ اسرائیل دیگر شریک حیاتی آمریکا نیست
مطهرنیا درباره اظهارت برخی منتقدان مذاکرات و توافق هستهای مبنی بر واقعی نبودن ابراز نگرانی و ناراحتی رژیم صهیونیستی از توافق هستهای و نمایشی بودن تحرکات نتانیاهو در مخالفت با این توافق گفت: آنچه که این افراد مطرح میکنند در تناقض با مواضع قبلی آنهاست؛ آنها همواره به این فرمایش امام(ره) مبنی بر اینکه اگر دیدید دشمن از اقدام و کار شما ابراز رضایت و خوشحالی میکند در کار خود شک کنید، اشاره میکردند اما چرا امروز این گزاره را مورد توجه قرار نمیدهند و به کار نمیگیرند؟
وی تأکید کرد: باید گفت در دنیای سیاست همه چیز بازی است؛ بازیهایی که واقعیت دارد و امور واقع را میسازد.
مطهرنیا با بیان اینکه نمیتوان در دنیای سیاست واقعیتها را نادیده گرفت، گفت: واقعیت این است که اسرائیل دیگر برای ایالات متحده آمریکا یک شریک حیاتی نیست؛ منطق قدرت این مسئله را به آمریکا دیکته میکند و آن را باید باور کرد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: حتی امروز جمهوریخواهان وابسته به لابی صهیونیستی «آیپک» به خوبی میدانند که در آینده اسرائیل باید از حالت شریک حیاتی خارج و حداکثر به یک شریک کلیدی تبدیل شود.
تبعات دکترین تعامل سازنده ایران برای رژیم صهیونیستی
وی اضافه کرد: اسرائیل نیز به خوبی میداند که اگر ایران بر مبنای منطق گفتمانی تعامل سازنده بتواند اصطکاکهای منطقهای و بینالمللی خود را کاهش دهد جایگاه اسرائیل در نزد کشورهای غربی و حتی آمریکا تنزل پیدا خواهد کرد و درآینده با سونامی شناسایی دولت مستقل فلسطینی از سوی اروپاییها و حتی آمریکا روبرو خواهد شد و این برای نگرش میلیتاریستی حاکم بر تلآویو خطرناک است.
مطهرنیا ادامه داد: لذا نمیتوان اظهاراتی همچون «واقعی نبودن نگرانی اسرائیل از توافق هستهای» را بر اساس منطق حزبی و جناحی بیان و به افکار عمومی ارائه کرد؛ زیرا وقتی همین افراد بار دیگر در آینده به قدرت برسند مجبور هستند تفاسیر متفاوتی از این مسئله ارائه کنند.
منطق عقلانیت سیاسی خردورزانه؛ راهکار تحقق واقعی «مرگ بر اسرائیل»
وی با تأکید بر اینکه اسرائیل دشمن استراتژیک جمهوری اسلامی ایران است، گفت: باید این دشمن استراتژیک را به خوبی شناخت و با کمترین هزینهها او را تضعیف کرد؛ «مرگ بر اسرائیل» تنها با شعار محقق نمیشود بلکه براساس منطق عقلانیت سیاسی خردورزانه است که تحقق عملی مییابد.
این استاد دانشگاه افزود: عقلانیت سیاسی به ما میآموزد که امروز چگونه درک کرده و مدیریت کنیم و خردورزی سیاسی به ما یاد میدهد که فردای مطلوب را چگونه ترسیم کرده و برای رسیدن به آن چه نقشههایی را تدوین و تبیین کنیم.
مطهرنیا یادآور شد: به نظر میرسد این نوع منطق و اظهارات را یا باید از روی ناآگاهی دانست یا ناشی از منافع حزبی و گروهی در بهرهبرداری از این مقوله و اینگونه بیان کردن آن در جهت فشار بر جریان و گروه حاکم تلقی کرد.
توافق هستهای چگونه اسرائیل را منزوی خواهد ساخت؟
مطهرنیا درباره دلایل منزوی شدن رژیم صهیونیستی پس از توافق هستهای ایران با 1+5 گفت: تئوری جنگ نامتعادل علیه ایران بر مبنای رهیافت قدرتافکنی مجازی برای ایران در سطح منطقهای و بینالمللی استوار بود؛ یکی از دو شاخه رهیافتی تئوری جنگ نامتعادل، قدرتافکنی مجازی برای رقیب و کشور هدف است که در مورد ایران به کار گرفته شد.
وی اظهار کرد: این رهیافت در سطح بینالملل با سیاست و خط مشی اجرایی اسلامهراسی شکل گرفت و در سطح منطقهای نیز براساس سیاست ایرانهراسی عملیاتی شد اما هماکنون با توجه به توافق هستهای مبتنی بر دکترین تعامل سازنده، که در سند چشماندار ایران 1404 بر آن تأکید شده است، اسلامهراسی با مرکزیت ایران رنگ باخته است و ایرانهراسی نیز در آینده بسیار نزدیک با گسترش تعامل سازنده در سطح منطقه رنگ و لعاب خود را از دست میدهد.
این آیندهپژوه مسائل سیاسی عنوان کرد: اینجاست که اسرائیلی که توانسته بود با ایرانهراسی و اسلامهراسی، خود را از سیبل و نقطه هدف کشورهای مسلمان خارج کند دوباره به این سیبل برمیگردد و این بازگشت اینبار به گونهای خواهد بود که کشورهای غربی و حتی آمریکا نیز به شکل گذشته به اسرائیل نگاه نخواهند کرد. آیا همین استدلال برای تبیین منزوی شدن اسرائیل پس از توافق هستهای کافی نیست؟