کد خبر: 3355917
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۷
یادداشت ساره بیات برای فیلم «محمد(ص)»

امان از ثانیه‌ای که مجیدی به تو بگوید بیا در لباس «حلیمه»

گروه هنر: «امان از ثانیه‌ای که مجید مجیدی به تو بگوید بیا در لباس «حلیمه رسول‌الله»؛ طبیعی است که جانم مزین به دلهره‌ای می‌شود پر از دل‌آشوبگی و عشق، پر از فریاد در سکوت، پر از هجوم سؤال‌های محال.»

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، بازیگر نقش حلیمه در فیلم «محمد رسول‌الله (ص)» یادداشتی برای این فیلم به رشته تحریر درآورده است که در ادامه آن را می‌خوانید: «التهاب در نگاهِ عاشقانِ مشتاق موج می‌زند. چشمانی پر از ولع بر پرده نقره‌ای دوخته شده‌اند تا عشق را تماشاگر شوند. چه سخت و دشوار است نمایش تمامیِ عشقِ خداوند به بندگانش، به دُردانه‌اش محمد(ص)، سفیر عشق و ایثار.

انسان در فرآیند زندگی همواره در فراز و فرود جهان آفریده خداوند یکتاست. خداوندی که سزاوار حمد و ثناست، مهربان است و رحیم و هبه‌اش گسترده بر عالمیان. قلوب ما آغشته به عشق لایزال اوست. محمد(ص) خاتم‌النبین و آخرین فرستاده بر حق اوست و کسی که نور به ارمغان می‌آورد و به مقام انسان ارج می‌دهد.
حال، اندیشه پی آن است تا اندکی از جلال و عظمت آن بزرگوار در قاب سینما منقش گردد و تجلی یابد؛ چه اتفاق میمونی، چه درخششی و چه التهابی! آیا این ملزومات حقیر انسانی با این اندک بضاعت می‌تواند تا حدی، اندکی و نقطه‌ای از آن همه جلال و شکوه این اَبَرمرد تاریخ زندگی را بر جهانیان بتاباند و قطره‌ای از دریای عشق را نمایشگر شود؟

اقبال، تهوّر و شجاعت یک کارگردان فرهیخته ایرانی و گروهی عاشق به عنوان دست‌اندرکاران این سفر مملو از عشق، راهی آفرینش این قاب شده و حلیمه هم پروانه‌وار به دور این آیت خداوندی سبکبال به گردش درمی‌آید تا سهمی از این همه عشق را از آن خود کند.

حلیمه، حلیم و صبور، نگاه بر قامت خداگونه فرستاده خدا دارد و در این رهگذر، ناظر بر رشد و شکوفایی باشکوهش است. اما بزرگترین خطری که هر بازیگری را تهدید می‌کند، مبتلا شدن به روزمرگی و بی تفاوتی‌ است، یعنی کنار گذاشتن ترس، نه ترس به تفسیر فراگیرش، بلکه ترس به همراه امنیت و احساس در مواجهه با قابی به وسعت سینما، ترس برای لحظه تاریکی سالن و دوخته شدن هزاران چشم بر ما و شنیدن هزاران نجوای قضاوت.

من همیشه سعی کرده‌ام در حد بضاعت اندکم این ترس را همراه داشته باشم و به این وحشت احترام بگذارم، اما امان از ثانیه‌ای که مجید مجیدی به تو بگوید بیا در لباس حلیمه رسول‌الله”… طبیعی است که جانم مزین به دلهره‌ای می‌شود پر از دل‌آشوبگی و عشق، پر از فریاد در سکوت، پر از هجوم سؤال‌های محال.

آیا من تنها در جهانی پرشکوه و ناامید، امید این را در دل داشته باشم که استحقاق پوشیدن قبای حلیمه را دارم؟ همان حلیمه‌ای که پیامبر در روزگار رسالتش ردای خود را برایش پهن می‌کند تا دایه کودکی‌اش بر آن جلوس کند؟ ترسیدم، اما صدایی در دلم تکرار می‌شد که شاید حلیمه، آرزوی من در سینماست، آرزوی من در این دنیاست. ترسیدم، اما با خود گفتم شاید بی قراریِ تنم با حلیمه قرار پیدا کند و شاید حلیمه، پایان سرگشتگی‌های بی امان من باشد. پس به درگاه خداوندِ حلیمه تضرع کردم و از او خواستم به من ایمانی دهد مملو از دلدادگی، شوریدگی و عشق برای برخاستن به سوی نور… و خدا در این مهم یاورم شد.

تمام عشق و ریاضت من و کاروان همکارانم در این اثر، اندوخته‌ای است گرانبها در صندوقچه قلب‌هایمان. خداوند را شاکرم که در این ضیافت نور، من هم دعوت شدم، چه روزها و شب‌ها را گذراندیم در این قاب ناب الهی. پوشیدن ردای این بانوی اسلام را بر تنم و نقش‌آفرینی آن عزیز بزرگوار را موهبتی می‌دانم بی حد و حصر. به امید تابش نور الهی بر سیمای پردرخشش راهیان راهش و بینندگان ناظر بر این پرده نقره‌ای. باشد که در چشم تماشاگران نیز امانتدار شایسته‌ای برای لباس حلیمه باشم.»

captcha