سینمای دفاع مقدس این روزها حال و هوای خوبی ندارد؛ این معضل نیز تنها محدود به یک یا دو سال نمیشود، بلکه بیش از یک دهه است که چنین وضعیتی وجود دارد. درباره دلایل چنین اتفاقی هم تا به حال اظهار نظرهای متعددی شده که هر یک به نوعی صادق است، اما در نهایت با وجود برگزاری جلسات مختلف درباره این موضوع (افت کمی و کیفی آثار سینمای دفاع مقدس) باز هم نتیجهای مطلوب حاصل نمیشود.
نقصان مدنظر در شرایطی است که وسعت معنا در این حوزه بسیار گسترده است، اما استفاده لازم از این ابزار صورت نمیگیرد. یکی از این معانی که سالهاست در سینما مغفول واقع شده، مادران شهدا و رزمندگان هستند. مفهومی که هر بار به آن پرداخته شده و نتیجه به دست آمده از آن مطلوب بوده است. برای نمونه سه اثر «شیار 143»، «گیلانه»، و «بوسیدن روی ماه» را مثال میزنیم که پس از سالها هنوز درباره آنها به نیکی سخن گفته میشود.
برای درک بهتر موضوع و یادآوری فیلم درباره سه کار به اختصار سخن میگوییم؛ ابتدا فیلم «گیلانه» ساخته رخشان بنیاعتماد را مد نظر قرار میدهیم. در این فیلم فاطمه معتمدآریا نقش مادر یک جانباز را ایفا میکند که با جان و دل در اوج سختی از فرزند خود نگهداری میکند. نقش این جانباز را هم «بهرام رادان» ایفا کرده است. این فیلم برای این دو بازیگر دستاوردهای بسیاری به لحاظ حرفهای در پی داشته است. چون این فیلم همیشه در پرونده این دو بازیگر جزء بهترین کارها محسوب میشود. لوکیشن این فیلم شمال کشور است. برای همین تصاویر زیبا به جذابیت این کار کمک شایانی کرده است.
در«گیلانه» برای اولین بار در سینمای ایران داستانی روایت میشود که تا به آن روز شاهد آن نبودهایم، آن هم درد و رنجی است که مادران شهدا، جانبازان یا اسرا میکشند؛ البته از ایثار خود پشیمان نیستند، اما به هر حال آنچه که بر آنها میرود، خوشایند نیست. این اتفاق هم امری عجیب به شمار نمیآید، چون یک مادر هر آنچه دارد صرف بزرگ شدن فرزند میکند، حال تصور کنید وقتی زمان نتیجهگیری میشود، وی از این ثمره بیبهره باشد.
فیلم دیگر «بوسیدن روی ماه» نام دارد که کارگردانی آن را همایون اسعدیان برعهده دارد. در فیلم نیز، روایت مبتنی بر انتظار مادرانی است که سالهاست منتظر خبری از فرزندشان هستند. برای دو مادر، پس از سالها مفقودالاثر بودن فرزندشان خبری میآید که فرزندشان به وطن بازگشته، این خبر بسیار با شکوه است، اما باشکوهتر زمانی است که یکی از مادران که پیکر فرزندش بازگشته برای جلب رضایت مادر دیگر به وی میگوید پیکر شهید آورده شد، پسر وی است این ایثار به نوعی در ادامه ایثار قبلی وی است. همین مسئله به زیبایی قصه افزوده است.
اما فیلم سوم «شیار 143» نام دارد. این فیلم که تحسین بسیاری از علاقهمندان به سینما را برانگیخت. داستان مادری است که مریلا زارعی نقشش را به زیبایی ایفا میکند. این فیلم نشان میدهد مادری سالهاست که در انتظار بازگشت فرزند خود از جبهه است. برای همین همیشه رادیویی به کمر دارد تا از اخبار جهبه و جنگ با خبر باشد. این انتظار به شدت زیبا روایت میشود، حتی میتوان گفت به نوعی به مفهوم انتظار در این کار پرداخته شده است.
نکته جالب درباره «شیار 143» این است که کار در ابتدا حتی برای حضور در جشنواره توسط هیئت انتخاب برگزیده نشده بود، اما وقتی صدای اعتراض ابراهیم حاتمیکیا بلند شد، آنها مجبور به این انتخاب شدند. این اتفاق نشان میدهد که نگاه به این دست تولیدات بین روشنفکران ما تا چه حد مهجور است.
با پرداختن به این سه فیلم میخواهیم این نتیجه را بگیریم که چه شده که ما پس از گذشت 28 سال از پایان جنگ، تنها 3 فیلم داریم که از آنها میتوانیم به عنوان کارهای فاخر نام ببریم. این کمکاری نشئت گرفته از کمکاری نویسندگان و کارگردانهای ماست یا اینکه مدیران سینمایی در این میان نقش اصلی را ایفا میکنند. از نگاه من، هنرمندان در این زمینه تقصیر چندانی ندارند، زیرا فیلمسازانی همچون حاتمیکیا، درویش، زندهیاد ملاقلیپور و ... کم نیستند، اما چه میشود باز هم در حوزه دفاع مقدس تا این حد کمکار هستیم؟
وقتی به این سؤال پاسخ دهیم متوجه میشویم که این مدیران سینمایی هستند که در رأس آنها وزارت ارشاد سیاستهای سینمایی را تبیین میکنند. اگر برنامههای آنها مبتنی بر حمایت از کارهای ارزشی و دفاع مقدسی باشد، فیلمهایی با محوریت مادران شهدا بیشتر تولید خواهند شد، اما تا زمانی که این حمایتها وجود نداشته باشد باید منتظر روزهای ناخوشایندتری هم باشیم.
در پایان این مطلب باید به نقش مردم هم در اعتلای سینمای دفاع مقدس هم اشاره داشته باشیم چون تا زمانی که مردم از این تولیدات حمایت نکنند شاهد اتفاقات خوبی نخواهیم بود، والا اگر این حمایتها مثبت باشد، شاهد خواهیم بود که فیلمسازی چون «نرگس آبیار» پس از ساخت «شیار 143» با انگیزه بیشتری به موضوعی دیگر در دفاع مقدس خواهد پرداخت.