به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، وارد کوچه تنگ شهیدان قربانی دستجردی در خیابان مالک اشتر شدیم. به دنبال پلاک خانه میگردیم که پیرمردی ساده و صمیمی با چهرهای نورانی به استقبالمان میآید. با مهربانی ما را به داخل منزل راهنمایی میکند.
منزلی کوچک که به یاد سه شهید خانواده به حسینیه تبدیل شده است و زینت بخش در و دیوار آن پرچمهای یا ابوالفضل(ع)، یا ام البنین و یا ابا عبدالله است.
پیرزنی مهربان و مودب به استقبالمان میآید. چهرهای نورانی و باصفایش زیر چادر سیاه او معنویت مادری را به نمایش میگذارد که موهبت تربیت سه شهید به او ارزانی شده است.
روزهای چهارشنبه برای جامعه قرآنی آشناست، روزی که نمایندگان این ستاد این توفیق را پیدا میکنند که به دیدار خانواده شهدای قرآنی نائل شوند.
این دیدار با تلاوت آیاتی از قرآن کریم توسط حسین جعفری قاری بینالمللی قرآن آغاز میشود و عطر تلاوت کلام الله در این حسینیه کوچک طنینانداز میشود.
این خانه چه حال و هوای عجیبی دارد با اینکه کوچک و محقر است گویی در و دیوار خانه با تو صحبتها دارند و عظمت روح شهدا را در کنارت احساس میکنی. دلاوران 17، 19 و 21 سالهای که جوانیشان را کف دست گذاشتند تا پدر سالخوردشان رو سفید باشد.
به چهره شهدا در قاب عکس کوچک روبرویم که نگاه میکنم احساس میکنم این شهدا نیز کنار ما نشستهاند و به صوت زیبا قرآن گوش فرا میدهند.
پس از تلاوت قرآن کریم رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در سخنانی میگوید هر هفته این جمع به حضور خانواده یکی از شهدای قرانی نائل میشوند امروز نمایندگانی از شورای توسعه قرآنی، سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ و اصحاب رسانه به این دیدار آمدهاند.
وی به معرفی فعالیتهای ستاد شهدای قرآنی میپردازد و با اشاره به تدوین کتاب، برگزاری یادواره و تهیه مستند از زندگی شهدای قرآنی تاکید میکند شهدای قرآنی بودند که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را به ما رساندهاند و باید به جوانان معرفی شوند تا سبک زندگی شهدای قرآنی الگوی نسل امروز شود.
پس از سخنان قربانی پدر شهیدان قربانی دستجری میگوید، قاسم 18 ساله بود که در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. محمد پسر بزرگمان پزشک یار سپاه بود و در بیمارستان جوانرود خدمت میکرد. قرار بود برایش به خواستگاری برویم ولی یک روز صبح گفت: قصد ازدواج ندارم گویا به او الهام شده بود که به شهادت میرسد. محمد در هشتمین روز جنگ تحمیلی شهید شد. احمد هم اوایل جنگ در سال 61 به شهادت رسید.
مادر شهیدان هم میگوید پسرانم آگاهانه به جبهه رفتند. 5 پسرم به جبهه رفتند که امروز دو پسرم زنده ماندهاند که یکی از آنها جانباز است. خدا پسران شهیدم را دوست داشته که به آنها این توفیق را داده است.
وی ادامه میدهد: وقتی اولین پسرم شهید شد میدانستم دومین هم شهید میشود. پسرانم عاشق جبهه و شهادت بودند و افتخار میکنم که مادر آنها هستم.
مادر شهیدان قربانی تاکید میکند: محمد انس دائمی با قرآن داشت و کلام الله را با صوت زیبایی تلاوت میکرد. دو سه ماه پس از شهادتش بسیار بی تابی میکردم تا اینکه به خوابم آمد و گفت که پس از شهادت او را نزد خداوند بردهاند و این خواب به من آرامش بخشید.
وقتی قاسم را از زیر قرآن رد میکردم که به جبهه برود گفت: مبادا آش پشت پا بپزی و جبهه رفتن ما را به کسی خبر بدهی. نامههای آخرشان بوی شهادت میداد و میگفتند اگر نرویم تو شرمنده مادر حضرت قاسم میشوی.
وی تاکید میکند: این پدر بنایی میکرد و با رزق حلال بچهها را بزرگ کردیم 16 ساله بودم که با شوهرم ازدواج کردم و خوشبختانه یک بار لقمه حرام به ما نداد.
مادر شهیدان قربانی ادامه میدهد: از کودکی فرزندان شهیدم در کلاسهای قرآن شرکت میکردند و اهل مسجد و نماز اول وقت بودند.
به چهره این مادر و پدر خیره ماندهام که چه صبور صحبت میکنند. غم دوری از فرزندان شهیدشان را در دل دارند ولی صبری قرآنی در چهرهشان پیدا است این صبر و غرور پاداش تلاش آنها برای تربیت صحیح فرزندان شهیدشان بوده است.
زمان خداحافظی رسیده و باید خانه را ترک کنیم. انسی به این خانه گرفتهام که انگار از محفل دعا و زیارت عاشورا خارج میشوم.
در لحظه خداحافظی احساس میکنم بار رسالتی بزرگ بر دوشم سنگین میکند.