کد خبر: 3554118
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۱
در دیدار جامعه قرآنی؛

روایتی از شهیدی که با قرآن مأنوس بود

گروه جهاد و حماسه: مراسم دیدار با خانواده شهید «ابوالقاسم سلیمانی» امروز با حضور مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ و جمعی از بزرگان جامعه قرآنی برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، مراسم دیدار با خانواده شهید «ابوالقاسم سلیمانی» امروز چهارشنبه، ۲۴ آذرماه با حضور رحیم قربانی، مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ و جمعی از بزرگان جامعه قرآنی برگزار شد. در این مراسم ضمن تجلیل از خانواده شهید سلیمانی، مروری بر خاطرات آن شهید بزرگوار نیز انجام شد.

سال ۱۳۳۸ ه.ش شهید سلیمانی در تهران چشم به جهان گشود. وی از کودکی همراه با برادرانش در محافل مذهبی و قرآنی نزد اساتید نامی مانند استاد شهریار پرهیزکار، حافظ بین المللی شرکت می‌کرد، رفتار شهید سلیمانی با حضور در هیئت‌ها کم‌کم رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. ابوالقاسم که در روزهای پر هیاهوی انقلاب جوانی برومند بود از همان شب اول پیروزی انقلاب، رخت نظام به تن کرد و پاسدار انقلاب شد.

وی در بخش‌های مختلف نظامی، حضور پیدا می‌کرد و با آغاز جنگ تحمیلی، راهی جبهه شد. ابوالقاسم در سال ۱۳۶۶ به‌ عنوان مربی قرآن در مرکز آموزش نصر کمیته انقلاب اسلامی، برگزیده شد. شهید سلیمانی همزمان با آغاز عملیات مرصاد وقتی دشمن از جنوب حمله می‌کند به درجه رفیع شهادت دست پیدا می‌کند.

برادر کوچک‌تر این شهید بزرگوار چنین گفت: ما شنیده بودیم که بدن قاریان و خادمان قرآن پس از مرگ بو نمی‌گیرد، برادرم در روز جمعه بعد از نماز صبح در تاریخ ۷ مرداد سال ۱۳۶۷ در جنوب شهید شد و این پیکر تا به تهران منتقل شود چهار روز طول کشید. وقتی بدن بی‌جان او را دیدم متوجه شدم یک جای سالم در بدن ندارد، وقتی پیکرش را می‌بوسیدم به هیچ وجه بوی نامطبوع نمی‌داد.

شهید سلیمانی، فرزندی دارد به وقت شهادتش دوساله بود. او نیز از حضور پدرش در خانه این چنین تعریف می‌کند: نوجوان که بودم به موتورسیکلت علاقه زیادی داشتم و به هرکس که می‌گفتم با من مخالفت می‌کرد. روزی به مزار پدر رفتم و گله کردم و از او موتور خواستم، شب همان روز پدرم را در خواب دیدم که با مبلغ ۱ میلیون و ۳۸۰ هزار تومان برای من یک موتورسیکلت خرید. فردای آن روز بود که دیدم مادرم با خوشحالی پاکتی برای من آورد و گفت این از طرف بنیاد شهید است برای تو، پاکت را که باز کردم متوجه شدم بنیاد شهید سود حساب سپرده‌ام را برایم فرستاده است جالب اینجا بود که مبلغ دقیقاً ۱ میلیون و ۳۸۰ هزار تومان بود. این که فقط یک خواسته دنیایی بود و البته به آن هم رسیدم. بعد از آن واقعاً پدرم را در خانواده حاضر می‌بینم و هر بار که به مشکل برمی‌خورم، پدرم است که مشکل را حل می‌کند.

captcha