چندی پیش که سریال «معمای شاه» روی آنتن شبکه یک بود این مجموعه با انتقادات فراوانی مواجه شد؛ نقدهایی که در برخی مواقع صحیح و در جاهایی نیز غیرمنصفانه بود، اما موضوع این یادداشت به این امر بازنمیگردد، بلکه میخواهیم ارزیابی کنیم نقد سیاسی از وضعیت ایران در دوران شاه مخلوع در یک اثر نمایشی به چه طریق میتواند باشد. آیا منظور از نقد سیاسی همان رویکردی است که «معمای شاه» در پیش گرفته بود؟ آیا این قبیل روشها میتواند تاثیرات گذاری باورپذیری در جامعه داشته باشد و به نوعی جامعه را تحت تاثیر خود قرار دهد؟ جواب به برخی از این پرسشها تا حدودی روشن است اما نیازمند همتی در بین برخی مسئولان سیما است.
اما بحث اصلی روشی است که سریال «شهرزاد» در پیش گرفته است و اتفاقاً توانسته تاثیرات بسیار خوبی در جامعه داشته باشد. در همین راستا میخواهیم به چند نشانه در این سریال اشاره کنم که به نظر میتواند نمود بسیار خوبی برای یک کار سیاسی و اجتماعی باشد. در وهله اول نیز به فصل نخست این سریال اشاره میکنم که قدمی مهمی در نقد رژیم شاهنشاهی است.
در فصل اول میبینیم که کودتایی رخ میدهد و دولت دکتر مصدق توسط آمریکائیان سرنگون و شاه که از کشور خارج شده بود به کشور باز میگردد. این روایت در قدم اول به تماشاگر میفهماند، نظامی که از آن صحبت میشود به هیچوجه مشروعیت ندارد و به نوعی دستنشانده قدرتی استعمارگر است. این نکته نیز به هیچوجه در سریال فریاد زده نمیشود، بلکه تنها روایت آن چیزی که رخ داده را هم شاهد هستیم، البته در برخی مواقع شاهد نقدهای تیزهوشانه دیگری در «شهرزاد» هستیم. به عنوان نمونه شاهدیم که جریان روشنفکری از باورهای مذهبی تا حدودی دور است، برای همین هم پایههای لرزانی دارد و نمیتواند در برابر هجمههای وارده مقاومت کند.
همچنین میتوان به برخی از نشانههای ضدشاهنشاهی این سریال اشاره کرد. در این کار میبینیم که خانواده دیوانسالار با در اختیار گرفتن برخی از اهرمهای اقتصادی دربار را همراه خود میکند و به نوعی با ایجاد یک نظام پدرخواندگی، نظام را تحت سیطره خود گرفته بود.
در این سریال ما شاهد اشارات سیاسی دیگری نیز هستیم که نظام دولتی را زیر سوال برده است؛ برای مثال پیروی پلیس از پدرخواندهها نشان میدهد که نهادی که باید تأمینکننده امنیت کشور باشد، بهنوعی باجخور بازیگران پشت پرده است، عاملی که باعث شده عملاً کشور به جایی ناامن برای زندگی تبدیل شود. موضوع دیگر به دادرسی در نظام شاهنشاهی مربوط میشود. در سریال نشان داده میشود که احکام بهراحتی با پول جابجا میشود و عدالت چشمان خود را بسته است؛ برای همین هم هر فردی که اسلحه در دست دارد به خود اجازه میدهد تا مخالفان خود را به ضرب گلوله از پا در آورد.
مطلب دیگر شخصیتپردازیهای خیرهکننده «شهرزاد» است؛ جدا از نقشهای مثبتی، شخصیتهای منفی بسیار قوی و خوب هستند؛ یعنی تمامی آنها دارای لحظات تلخ و شیریناند که برای کارهای خود دلیل نیز دارند. در کلامی دیگر آنها به صرف منفی بودن، سیاه نشان داده نمیشوند، بلکه آنچه که آنها را تاریک مینماید اعمال و رفتار آنها است.
برای مثال شخصیت «بزرگ آقا» که علی نصیریان در فصل نخست آن را ایفا کرد، فردی صاحبقدرت بود که تنها منافع شخصی برایش اهمیت داشت، اما این آدم در زندگی شخصی رفتار انسانی نیز از خود نشان میداد. این رویکرد باعث شد که هم شخصیتهای مورد نظر باورپذیر باشند، هم شخصیتهای مثبت بهتبع امتیازاتی که به کاراکترهای منفی دارند به غنایشان افزوده شود.
در پایان این مطلب باید یادآور شود که سریال تاریخی بهویژه کارهایی که قرار است تاریخ معاصر را نقد کنند، رسالتشان با کارهایی که تاریخ خیلی دوری را مدنظر دارند بسیار متفاوت است، چون در آثار معاصر مردم نسبت به موضوع اشراف دارند و کوچکترین خطایی را میبینند؛ برای همین بهتر است به بهانه ترویج موضوعی خاص حقیقت را غلو شده بیان نکنیم، بلکه صرفاً حقیقت را بیان کنیم. همانکاری که حسن فتحی در سریال «شهرزاد» انجام داده است.