اتاق تاریک به کارگردانی روحالله حجازی اثری است به سبک و سیاق آثار پیشین او. این فیلم در ژانر اجتماعی به موضوع مشکلات زناشویی و کودکآزاری میپردازد. این فیلم قصد دارد با نگاهی روانکاوانه پیامدهای مقوله کودکآزاری را حتی در بزرگسالی مورد ارزیابی قرار دهد.
در این فیلم فرهاد (ساعد سهیلی) با همسرش هاله(ساره بیات) که چند سال از او بزرگتر است، مرحله جدیدی از زندگی خود را آغاز میکنند و آنها فرزند کوچکی به نام امیر(علیرضا میرسالاری) دارند. در اول فیلم، مخاطب با صحنه گم شدن این کودک در محوطه بیابانی شکل اطراف خانه مواجه میشود. کودک پس از این جریان دچار شب ادراریهای مکرر شده و به پدرش میگوید که فردی بدن او را دیده است. فرهاد به شیوه خود سعی میکند این موضوع را حل کند و پس از مدتی مادر کودک از این ماجرا مطلع میشود و به نوع خود درصدد حل این بحران برمیآید. در پایان این فیلم مخاطب با تصویر فرهاد مواجه میشود که خود قربانی کودک آزاری است و کابوسهای او در ترس از ارتفاع و هراس از سگ در طول فیلم به نمایش گذاشته میشود.
برای بیان موضوعی آسیبشناسانه و روانشناسانه نیاز است زبانی هنرمندانه و عالمانه برای بیان اینگونه مطالب بهکار گرفت. نمایی که در این فیلم از خانواده در معرض دید مخاطب قرار میگیرد، بیانگر یک نهاد نامنسجم و متزلزل است که هرکسی برای حل موضوع خانوادگی راهکار فردی و بدون مشورت با دیگران به کار میگیرد و به آن عمل میکند، مادر و پدر این کودک برای برقراری ارتباط با فرزندشان خود دچار معضلات اساسی هستند و مادر برای تنبیه کودک او را در اتاق تاریک حبس میکند و پدر با آنکه رابطه نسبتاً بهتری با فرزندش دارد، اما برای گفتوگو با او عموماً نمیتواند ارتباط کلامی مؤثری برقرار کند. خشم مادر در این فیلم سبب شده کودک، پدر را بهعنوان پناهگاه تلقی کند و در بسیاری از صحنههای فیلم ارتباط این دو در محور فیلم قرار دارد. البته پدر نیز به دلیل اختلالات رفتاری خود، از قبیل ازدواج با زنی که بزرگتر از اوست، نتوانسته نقشی مثبت در زندگی کودک ایفا کند. کنشها و واکنشهای این فیلم هرکدام بیانگر نوعی اختلال روانشناسی است که ریشه در کودکی هر فرد دارد.
نگاه به زنان در این فیلم بسیار سیاه است و علاوه بر نقش اصلی زن در این اثر، تمامی زنان این فیلم به نوعی دچار مشکلاند، هاله با وجود اینکه زنی تحصیل کرده است و تلاش میکند تا از حقوق زنان حمایت کند، در زندگی شخصیاش ناموفق است؛ او به عنوان مادر شخصیتی عصبی و پرخاشگر دارد که در واکنشهای مادرانه خود تصمیمات معقولی نمیگیرد. در بخشی از این فیلم مادر، کودک خود را به سریدار ساختمان میسپرد تا در مورد یکی از اهالی ساختمان که به او مشکوک است، تحقیق کند. در فیلم هیچ یک از کارکردهای سنتی خانواده به عنوان یک نهاد مشاهده نمیشود. در صحنهای از فیلم مادر برای یافتن فردی که بدن کودک را دیده است، در حال حمام کردن کودک است، از او سؤال میکند و با خشونت بچه را شستوشو میکند و به اعتراضهای کودک در این زمینه بیتوجه است تا آنجا که پوست او را مجروح میکند و صحنههایی از این قبیل در این فیلم زیاد است.
در تصویر دیگری پدر کودک برای یافتن پاسخ همین سؤال کودک را به شهربازی میبرد و هنگامی که نمیتواند پاسخ پرسش را دریافت کند، کودک را تنبیه میکند. کارکرد این خانواده بهعنوان محل زندگی یک کودک در این اثر بسیار ناامن و سرشار از حماقتهایی است که این پدر و مادر در رفتار با کودک به کار میگیرند.
طراحی صحنه این فیلم در بخشهایی که در نمای داخلی خانه میگذرد، مؤید همین امر است، وسایل باز نشده خانه و بیسروسامانی منزل و رنگ سرد دکور خانه این فضا را تشدید میکند.
کارگردان در این فیلم در تلاش است که راوی را بهعنوان سوم شخص حفظ کند و مخاطب را در این مسیر با این زوج همراه کند، اما فیلم پرداخت بسیاری بدی به یک موضوع خوب دارد که مخاطب از تماشای آن بر پرده سینما با نوعی دلزدگی مواجه میشود، زیرا بهطورکلی ساختارهای سینمایی برای این فیلم رعایت نشده است، اگر پرداخت به این موضوع به شکلی صحیح انجام میشد، شاید این اثر میتوانست برای خانوادهها آموزنده باشد، اما شیوه پرداخت فعلی آن سبب شده حتی برای پخش تلویزیونی مناسب نباشد، تنها نکتهای که شاید بتواند مخاطب را در تماشای این فیلم با خود همراه کند. موسیقی کارن همایونفر است که به فضاسازی این فیلم کمک کرده است.
نکته دیگری که سبب ناکامی بیشتر این اثر شده، انتخاب بازیگران و نحوه بازی آنها در این فیلم سینمایی است. ساعد سهیلی در یک بازی سرد و بیروح در کنار تیپ ثابت ساره بیات مجموعه نه چندان دلچسبی را به تماشاگران ارائه کرده است.
مینا حیدری
انتهای پیام