پیامد اظهارنظرهای جاهلانه نابودی است
کد خبر: 3857573
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۹
آیت‌الله جوادی آملی:

پیامد اظهارنظرهای جاهلانه نابودی است

گروه حوزه‌های علمیه ــ آیت‌الله جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان کرد: اگر دهان کسی باز باشد، درباره هر مطلبی حرف بزند و همه جا مدّعی علم باشد، قهراً ناچار است که خلاف بگوید یا کسی را گمراه کند؛ در بعضی از تعبیرات دینی آمده است که عناصر محوری عالِم‌شدن سه چیز است: کتاب و سنت و عقل در کنار «قَوْلَ لَا أَدْرِی»؛ یعنی گفتن اینکه نمی‌دانم.

پیامد اظهارنظرهای جاهلانه، نابودی استبه گزارش ایکنا، متن سخنان این مرجع تقلید در جلسه درس اخلاق 23 آبان‌ماه به شرح زیر است:

اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

«الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیما بقیة الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی اللّه».

بحث‌های روز پنج‌شنبه که درباره نهج‌البلاغه بود به کلمات نورانی و کوتاه مدوّن در نهج‌البلاغه رسیدیم گرچه سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) این‌ها را به عنوان کلمات حکیمانه یاد کرده است ولی غالب این‌ها جزء خطبه‌ها یا نامه‌ها یا دعا‌هایی است که از آن حضرت به یادگار مانده است؛ این طور نیست که حضرت همین یک کلمه را در یک موقعیتی گفته باشد؛ البته برخی از کلمات همین طور است که در فرصتی از آن حضرت مطلبی را سؤال کردند حضرت مطلبی را جواب دادند.

از نظر بحثی رسیدیم به کلمه ۸۳، در کلمه ۸۳: «قَالَ ع لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِی الثَّنَاءِ عَلَیْهِ وَ کَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ» کسی در محضر حضرت خیلی مدّاحی و ثناخوانی کرد بیش از آن مقداری که معتقد بود درباره حضرت سخن گفت. حضرت فرمود من کمتر از آنم که تو گفتی، ولی بیشتر از آنم که در درونت داری؛ یعنی این نگرش منافقانه به سود تو نیست، گرچه ظاهراً در مدح من سخن می‌گویی، ولی به این مدح معتقد نیستی به کمتر از این معتقد هستی و من بین خود و خدای خود، بیش از آنم که تو نسبت به من می‌پنداری.

یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت رسید، فرمود وقتی که از کسی تعریف می‌کنند آن خط حمله آتش است می‌دانید در شب‌های عملیات و جنگ، بعضی از شب‌ها شب‌های عملیات و حمله نبود، بعضی از شب‌ها یا روز‌ها زمان حمله بود. آن زمان حمله که خط آتش فعّال است خیلی باید مواظب بود. حضرت فرمود وقتی از کسی دارند تعریف می‌کنند آن خط حمله آتش است اگر ـ خدای ناکرده ـ این شخص باور کند و زمینه تکبّر او فراهم بشود وسیله سقوط اوست، هیچ وقت دنبال مدّاحی زید و عمرو برود که از او تعریف بکنند مخصوصاً آن وقتی که دارند از او تعریف می‌کنند این زمان حمله دشمن یعنی شیطان است باید انسان خیلی مواظب باشد.

برای این کار به ما دو تا دستور دادند گفتند یکی خودستانی چیز بسیار بدی است؛ یکی خودستانی چیز بسیار خوبی است. خودستایی یعنی خودیِ خود را از خود بگیر، وقتی خودی خود را گرفتی فقط بندگی خدا می‌ماند آلوده نیست؛ ولی وقتی خودستانی کردی، خودت را ستودی، این غبار جلوی آن بندگی می‌نشیند این بندگی را ضعیف می‌کند لذا بندگی را نمی‌بینی. اگر کسی خودستانی کرد خودش را ستود گذاشت کنار فقط بنده می‌ماند در استغفار‌ها می‌گویند: «أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت‏» [۱]فقط بندگی می‌ماند، اگر یک چنین چیزی بود این دعا یقیناً مستجاب است و، اما اگر خودستایی بود که خودش را بستاید و تعبیر کند چه دوست داشته باشد که خودش خودش را معرفی کند یا دیگران، این همان خط حمله آتش است.

حضرت فرمود تو تعریفی که از من می‌کنی که معتقد نیستی، ولی من بین خود و خدای خود اوصافی دارم که تو به آن معتقد نیستی. این جمله را وجود مبارک حضرت امیر در ذیل یک کلماتی فرمود که آن را عرض می‌کنیم که در ضمن کدام خطبه گفته است. سید رضی در یک خطبه مفصلی که چندین صفحه است، سه چهار جمله را از آن چند صفحه انتخاب می‌کند و در اینجا ذکر می‌کند. این کلمه، یک کلمه خاصی نیست که حضرت در یک فرصت مناسبی فرموده باشد. «قَالَ ع لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِی الثَّنَاءِ عَلَیْهِ وَ کَانَ لَهُ مُتَّهِماً» هم او را متّهِم می‌کرد که کمتر از این است و خود حضرت هم نزد او متّهَم بود که فاقد این کمالات است. فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ»؛ [۲]من کمتر از آنم که تو می‌گویی، چون بیش از آنچه من هستم مدح کردی و برتر از آنم که در قلبت نسبت به من هست. مرا آن اوصافی که دارم بندگی خاصی که نسبت به خدا دارم مرا با آن قبول نداری؛ پس من کمتر از گفتار تو و برتر از عقیده تو هستم.

ماندگاری خانواده شهدا

کلمه دیگری که این را در جواب یک نامه مرقوم فرمودند: «بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً»؛ [۳]در یکی از جبهه‌های جنگ مسئول آن جبهه برای حضرت نوشت ما کشته زیاد دادیم مخصوصاً از فلان قبیله؛ حضرت فرمود نگران نباش شهدا زیاد دادیم بله! اما «بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً»؛ خانواده‌های شهید می‌مانند گرامی‌اند فرزندان فراوانی خدا به این‌ها خواهد داد، دودمان این‌ها منقرض نمی‌شود؛ اما آن‌ها که کاری به جنگ و جبهه نداشتند نسبت به جبهه بی‌تفاوت بودند نسبت به جنگ بی‌تفاوت بودند شهادت را استقبال نمی‌کردند آن‌ها منقرض می‌شوند؛ نگران نباش! نگو فلان قبیله شهید زیاد داد «بَقِیَّةُ السَّیْفِ» یعنی شمشیر که اثر کرد یک مقدار باقی گذاشت این‌ها ماندنی‌اند.

در شرح این جمله نهج‌البلاغه شهادت و ماندگاری اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان نمونه ذکر شد، چون بیشترین شهید را خاندان عصمت و طهارت چه قبل از کربلا چه در کربلا چه بعد از کربلا دادند و جمعیت این‌ها هم زیاد نبود، اما سادات به لطف الهی شرق و غرب عالم را گرفتند. فرمودند این‌ها ریشه‌های همان خانواده‌های معظم شهدا هستند، خدای سبحان هرگز این دودمان را این خاندان را این خانواده‌ها را تنها نمی‌گذارد این‌ها «بَقِیَّةُ السَّیْفِ» هستند؛ یعنی شمشیر خیلی‌ها را از بین بُرد چند نفری ماندند این‌ها ماندنی‌اند فرمود نگران نباش. نامه‌ای که برای حضرت نوشتند که ما خیلی کشته دادیم و خیلی‌ها شربت شهادت نوشیدند این یک جمله است چیز رسمی نیست از نامه‌ای گرفته باشند از خطبه‌ای گرفته باشند این طور نیست. در این کتاب شریف تمام نهج‌البلاغه صفحه ۸۵۵، حسین بن منذر برای وجود مبارک حضرت امیر این چنین نوشت: «لما کتب إلیه» که «ان الحرب اکثرت فی ربیعه» یعنی در قبیله ربیعه خیلی کشته شد؛ «فوقع امیر المؤمنین (علیه السلام)» توقیعی مرقوم فرمودند، همین یک جمله است: «بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً»؛ خانواده‌های شهدا منقرض نمی‌شوند می‌مانند، فرزندان فراوانی خدا به این‌ها می‌دهد، نام این‌ها را خدا زنده نگه می‌دارد، پاداش این‌ها را در آخرت می‌دهد که حرفی در آن نیست، اما در دنیا این‌ها ماندنی‌اند باقی‌اند.

جاودانگی علما

چند گروه را ذات اقدس الهی، به برکت همین ائمه فرمودند این‌ها ماندنی‌اند؛ درباره علما فرمود: «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ» [۴]در کتاب‌ها می‌مانند در حوزه‌ها می‌مانند در دانشگاه‌ها می‌مانند در افکار می‌مانند در قلوب می‌مانند نام و یاد این‌ها می‌ماند برای اینکه آثار این‌ها زنده است. درباره خانواده‌های شهدا فرمود این‌ها منقرض نمی‌شوند این‌ها ماندنی‌اند؛ یک نفر یا ده نفر از این خاندان برود، ده‌ها نفر ذات اقدس الهی از خاندان این‌ها نگه می‌دارد. آن شخص از میدان جبهه این را نوشت که «أکثرت» این «سیف» در ربیعه. قبیله ربیعه خیلی کشته دادند حضرت همین نیم سطر را مرقوم فرمود. فرمود: «بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً»؛ این‌ها «بَقِیَّةُ السَّیْفِ» اند یعنی شمشیر خیلی‌ها را از پا درآورد چند نفری ماندند این‌ها ماندنی‌اند؛ برکات اینها، فرزندان این‌ها به مقاماتی می‌رسند، جمعیت اینها، کثرت خاندان پیدا می‌شود، نام این‌ها همیشه زنده است. ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ [۵]کاری انسان درباره خدا بکند در راه خدا بکند ممکن نیست که فراموش کند؛ حالا یکی را ده برابر یا صد برابر یا هزار برابرعطا می‌کند این مربوط به حُسن نیت است مربوط به حُسن عمل است.

وجود مبارک زینب کبری (سلام الله علیها) هم سوگند یاد کرد فرمود قسم به خدا نمی‌توانید ما را از پا در بیاوری ما ماندنی هستیم «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا». [۶]وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که سالروز میلاد پربرکت آن حضرت است جهانی فکر می‌کرد. بعضی از بزرگان که اربعین نوشتند مستحضرید این اربعین‌نویسی جزء سنت‌های خوب بود حالا «مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً» [۷]وادارشان کرد یا علل و عوامل، این رسم شد اربعین حدیث یا در تفسیر یا در فقه یا در کلام یا در فلسفه یا در حقوق یا در اخلاق این‌ها را می‌نوشتند.

در همان اوایلی که ذات اقدس الهی سور قرآنی را نازل کرد فرمود تو جهانی هستی. در سوره مبارکه «مدّثر» سه بار کلمه بشر تکرار شده است: یکبار حرف مخالفان و معاندان است که در اتاق فکر نشستند گفتند ما چه بگوییم؟ نتیجه آن مشورت‌ها که ولید و امثال ولید اعلام کردند این بود که ما دو رسالت را انکار کنیم یک حرف عادی را هم بپذیریم بگوییم رسالتی از آسمان به زمین نیامده، یک؛ رسالت زمینی هم نداریم دو، نه ـ معاذالله ـ فرشته‌ای از آسمان آمده نه ـ معاذالله ـ این شخص پیامبر است پس چیست؟ این حرف‌هایی است که خودش ساخته به ما می‌گوید: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ [۸]یک آدم عادی است نه از آسمان خبری است نه او سمَتی دارد، حرف عادی است؛ این را در سوره مبارکه «مدّثر» بیان کرد.

آن‌گاه ذات اقدس الهی بعد از چند آیه دو بار کلمه بشر را ذکر می‌کند می‌فرماید اینکه آن‌ها گفتند باید بدانند این ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾، [۹]یک؛ ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾؛ [۱۰]دو؛ یعنی ما حقوق بشر آوردیم برای بشر کتاب آوردیم نه برای عرب، این برای عرب قدم اول است. آن سوره‌هایی که عتیق است کهن است نه کهنه، در اوایل بعثت نازل شد می‌گویند جزء عتائق است؛ فلان سوره جزء عتائق است عتیق است انتکّه است این قدیمی است. این سوره «مدّثر» جزء عتائق است. در سوره مبارکه «مدّثر» فرمود تو حرف جهانی می‌زنی ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾ در سوره مبارکه «فرقان» آمده ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾. [۱۱]این پیامبر که جهانی است، هر سه بخش را با این وصفی که در این رساله اربعین از صدر الدین قونوی آمده با این وصف بیان کرده است. یک بخش از آن ملی و محلی است که مربوط به مسلمان‌هاست، یک بخش از آن منطقه‌ای است که مربوط به مسلمین و یهودی‌ها و مسیحی‌هاست که خدا و قیامت و وحی و نبوت را قبول دارند. بخش سوم آن، بخش بین‌المللی است که بشری است، چه مسلمان چه ملحد چه کافر چه کمونیست چه پاک چه ناپاک، برای همه آمده و با همه هم حرف می‌زند.

خلق نیکوی پیامبر در مواجهه با مومنان و کفار

این بیان که در آن رساله اربعینی آمده این است «إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِیعاً» [۱۲]اصلاً وصف پیامبر این بود خُلق و خوی پیامبر همین بود. [۱۳]وقتی با کسی مواجه می‌شد حرف می‌زد تمام‌رخ او را نگاه می‌کرد به او احترام می‌گذاشت چه کافر چه غیر کافر. الآن شما می‌بینید کسی که با دیگری حرف می‌زند یک گوشه چشمش مواظب دوربین است، مخاطبی که با آدم حرف می‌زند باید تمام‌چهره به او نگاه کند یک گوشه چشمش جای دیگر را نگاه کند حرمت او محفوظ نیست. فرمود: «إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِیعاً»؛ تمام‌رخ مخاطب را می‌دید به او احترام می‌کرد حالا چه کافر چه مسلمان.

این کسی که جهانی فکر می‌کند جهانی می‌اندیشد جهانی رهبری دارد جهانی برنامه دارد این است و امروز میلاد چنین ذات مقدسی است آن هم که امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) است هم همین راه را ادامه داد همین فکر را ادامه داد. این بیان نورانی امام صادق در بخش‌های وسیعی هم همین مضمونات را به ما افاضه کرد آن هم از غرر بیانات خود پیامبر استفاده کرده است و به صورت شاگردپروری حوزه‌های فراوانی را داشت که میراث پربرکت امام باقر و امام صادق الآن حوزه‌های علمیه را تغذیه می‌کنند.

غرض این است که این «بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً» این نصف خط جواب نامه‌ای است که وجود مبارک حضرت امیر مرقوم فرمود درباره کسی که از میدان جنگ این حرف‌ها را نوشت و در صفحه ۸۵۵ کتاب شریف تمام نهج‌البلاغه آمده است. اما جمله بعدی که سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند این است فرمود: «مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ‏». [۱۴]خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه را! او خیلی به آسانی می‌گفت نمی‌دانم در بسیاری از موارد که سؤال می‌شد می‌فرمود نمی‌دانم. بیان نورانی حضرت امیر این است که اگر کسی در هر زمینه‌ای چه مورد مشورت قرار بگیرد چه خودش بخواهد مقاله بنویسد چه بخواهد حرف بزند در هر جایی اظهار نظر می‌کند مرگ‌گاه او را تیر گرفته است. یک وقت تیر می‌آید به پای آدم می‌خورد سنگ می‌آید به پای آدم می‌خورد اینجا مرگش قطعی نیست؛ اما اگر این تیر به مغز او رسید یا آن سنگ رسید او رفتنی است.

اظهارنظر از روی جهل، نابودی است

فرمود اگر دهن کسی باز باشد در هر مطلبی حرف بزند همه جا مدّعی علم باشد «أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ‏»؛ یعنی مرگ‌گاه او مورد اصابه تیر قرار گرفت این مرده است. قهراً ناچار است خلاف بگوید یا دروغ بگوید یا کسی را گمراه بکند؛ به هر حال هر کسی که نمی‌داند اظهار نظر بکند او افتاده است و در بعضی از تعبیرات دینی آمده است که عناصر محوری عالِم‌شدن سه چیز است: کتاب و سنت و عقل در کنار او و «قَوْلَ لَا أَدْرِی». همان‌طوری که قرآن منبع است روایت منبع است عقل چراغ است سراج است نه صراط. عقل در مقابل شرع نیست، شرع گاهی به وسیله قرآن و روایات حل می‌شود گاهی به وسیله عقل شرع، شرع است و عقل، عقل. شرع، صراط، راه، مهندسی دارد عقل می‌فهمد. عقل ـ به نحو سالبه کلیه ـ هیچ‌کاره است، حتی در مسئله حُسن عدل می‌گوید عدل حسَن است، اما چه طور باید باشد که عدل باشد؟ سهام میراث چه طور باید باشد که مخالف عدل باشد خداوند فرمود شما که نمی‌دانید اسرار چیست از آینده خبر ندارید از گذشته خبر ندارید، دست به این سهام میراث نزنید این‌ها را نمی‌دانید.

قل چراغ است از چراغ راه‌سازی و مهندسی ساخته نیست؛ صراط یعنی راه به دست خدای سبحان است که راه تعیین می‌کند، اما کجا راه است کجا چاه نیست چراغ تشخیص می‌دهد که «العقل سراجٌ و الشرع صراطٌ»؛ صراط یعنی صراط، سراج یعنی سراج. عقل کار مهندسی ندارد عقل کار چراغ و روشن‌گری دارد.

حالا وجود مبارک امام صادق در این زمینه بیانات نورانی فراوانی دارد، وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بیانات فراوانی دارند و حضرت با این بیانات، جهانی فکر می‌کرد؛ لذا همین که اوضاع داخلی یک مقدار آرام شد، فوراً برای خسروپرویز نامه نوشت برای قیصر روم نامه نوشت.

دو قطب محوری در جهان آن روز بودند یکی شاهنشاهی ایران بود در شرق حجاز یکی هم قیصر روم بود در غرب حجاز. ایران یک کشور شاهنشاهی بود ما به این کشور و به عظمت این کشور هم افتخار می‌کنیم. کشور سلطنتی نبود کشوری نبود که شاه داشته باشد کشوری بود که شاهنشاه داشت؛ شاهنشاه یعنی شاه شاهان. بسیاری از کشور‌های اطراف ایران که شاه داشتند این‌ها باج می‌دادند مالیات می‌دادند زیر مجموعه ایران بودند. برای این کشور بزرگ شاهنشاهی، وجود مبارک حضرت نوشت که می‌آیی یا تو را بیاورم؟ اصلاً برای حجاز کسی حساب باز نمی‌کرد، نه صنعتی بود نه کشاورزی. اما حضرت، چون جهانی بود فرمود دین آمده، آن کسی که جهان را آفرید انسان را آفرید پیوند انسان و جهان را آفرید، به انسان گفت شما با مرگ نمی‌پوسی از پوست به در می‌آیی؛ حالا که از پوست به در می‌آیی باید به این فکر باشی که آنجا چه خبر است، بعد از مرگ چه خبر است. این بدن تو به خاک می‌رود مگر روح آدم می‌میرد، ما هستیم که هستیم ابدی هستیم اگر موجود ابدی هستیم باید رهتوشه داشته باشیم.

راه عالم شدن

این بیانات نورانی که رسول گرامی (ص) فرمود در جمله‌های نورانی امیرالمؤمنین ظهور کرد فرمود خیلی از چیزهاست که مربوط به گذشته است و ما نبودیم، خیلی از چیزهاست مربوط به آینده و برزخ و معاد و قیامت است که ما خبر نداریم انسان درباره هر چیزی اظهار نظر بکند «أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ‏»؛ لذا آن بزرگان گفتند راه عالِم‌شدن غیر از اینکه منبع علمی ما کتاب و سنت و عقل است، یک اصل دیگری هم هست که انسان چه در حوزه چه در دانشگاه بخواهد دانشمند بشود باید آن اصل را داشته باشد و آن «قَوْلَ لَا أَدْرِی» نمی‌دانم است.

قرآن یک طرف، سنت یک طرف، براهین عقلی یک طرف این‌ها را آدم فحص می‌کند؛ مهم‌ترین عنصر در کنار آن‌ها برای کسی که بخواهد دانشمند بشود «نمی‌دانم» است؛ وقتی بگوید نمی‌دانم به دنبالش می‌رود و یاد می‌گیرد. خیلی از چیزهاست که آدم نمی‌داند تا به دنبال آن برود؛ به قول سنایی، اشیای دیگر را انسان جستجو می‌کند پیدا می‌کند، اول جستجو می‌کند دوم می‌یابد؛ اما گفت درباره خدا این طور نیست که او را با جستجو بیابی تا نیابی و ندانی چه خبر است جستجو نمی‌کنی، همه چیز را تا نجویی نیابی رخ یار را تا نیابی نجویی؛ اصلاً نمی‌دانیم که خدا چیست که دنبالش جستجو بکنیم کجا را جستجو بکنیم؟ از درون ما باید این معرفت بجوشد که بفهمیم چه خبر است خدا را در دل بیابیم بعد تفصیلش را با درس و بحث و ریاضت و کوشش و عمل صالح و مانند آن فراهم بکنیم. همه چیز را تا نجویی نیابی، اما رخ یار را تا نیابی نجویی؛ لذا وجود مبارک حضرت امیر فرمود که اعتراف به جهل که من نمی‌دانم و باید یاد بگیرم و به اهلش هم مراجعه بکنم.

این جمله «مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ‏» در یک خطبه نورانی است به نام خطبه دوازده که در فضیلت علم و مانند آن است ذکر کرد و چندین صفحه است؛ در صفحه ۱۵۶ تمام نهج‌البلاغه یک جلدی دارد که: «مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ‏» بعد «أی‌ها الناس إن المنیة قبل الدّنیة» و مانند آن، که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به ما عطا کند که هم معارف قرآن و سنت و هم از کلمات نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) استفاده کنیم و ایام پربرکت میلاد نبی و وصی او (علیهما آلاف التحیة و الثناء) را ارج می‌نهیم.

[۱]. الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵.
۱. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت ۸۳.
[۳]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت ۸۴.
[۴]. تحف العقول، النص، ص ۱۷۰.
[۵]. سوره مریم، آیه ۶۴.
[۶]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص ۱۸۵.
۳. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج ۱، ص ۴۹.
[۸]. سوره مدثر، آیه ۲۵.
[۹]. سوره مدثر، آیه ۳۱.
[۱۰]. سوره مدثر، آیه ۳۶.
[۱۱]. سوره فرقان، آیه ۱.
[۱۲]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص ۳۱۷.
[۱۳]. شرح اربعین صدر الدین قونوی، ص ۱۶۳ و ۱۶۴.. [۱۴]نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت ۸
کد
انتهای پیام
captcha