مراحل وجودی لقاءالله فوق مسئله قیامت است/ مراد از تعدد جنات + صوت
کد خبر: 3860547
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۹
آیت‌الله جوادی آملی:

مراحل وجودی لقاءالله فوق مسئله قیامت است/ مراد از تعدد جنات + صوت

گروه حوزه‌های علمیه ــ مفسر قرآن کریم گفت: ذوات قدسی که اولين صادر يا اولين ظاهر هستند، از نظر ذات اقدس الهی، مقام «دَنَا فَتَدَلَّي» را هم دارند و طبق آن مقام می‌توانند از قیامت با خبر شوند و به آن اشراف داشته باشند.

مراحل وجودی لقاء الله فوق مسئله قيامت است/ مراد از تعدد جنات + صوتبه گزارش ایکنا، آیت‌الله العظمی جوادی آملی در ادامه تفسیر سوره مبارکه نازعات به تفسیر آیات 34 تا 46 پرداخت. ایشان در این آیات به تعدد بهشت و نعمت‌های الهی همچنین نتایج مخالفت با هوای نفس و یا انجام اعمال بر اساس هوای نفس و مدت زمان قیامت و ... اشاره کرد که متن سخنان ایشان به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْري‏ (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعي‏ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحيمُ لِمَنْ يَري‏ (36) فَأَمَّا مَنْ طَغي‏ (37) وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38) فَإِنَّ الْجَحيمَ هِيَ الْمَأْوي‏ (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي‏ (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي‏ (41) يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42) فيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43) إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها (44) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)﴾.
بخش پاياني سوره مبارکه «نازعات» که از سنخ «ردّ العَجُز علي الصدر»[1] به همان صدر اين سوره برمي‌گردد راجع به مسئله معاد است. فرمود آن حادثه جهاني که پيش مي‌آيد گرچه تفصيل آن گذشت که دو جهان‌لرزه است: يک جهان‌لرزه به نام نفخ صور اول است که همه رخت برمي‌بندند، يک جهان‌لرزه ديگري است به عنوان نفخ صور ثاني که همه برمي‌خيزند. بعد از بيان اينکه آن جهان‌لرزه که آمد >تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ[2]< اين لرزه دوم که رديف لرزه اول است رخ داد در آن روز که طامه کبري آمد آن وقت انسان تمام آنچه را که انجام داد به يادش مي‌آيد اين دفتر عمل انسان مشهود او خواهد بود، در آن روز هم عمل حاضر مي‌شود گرچه خود انسان مي‌آورد که >عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ<[3] در سوره «آل عمران» گرچه فرمود: >يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً<،[4] اما احضار کننده خودش است که فرمود: >عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ< اين با احضار ساير فرشته‌ها هم مي‌تواند هماهنگ باشد.
آن‌گاه انسان آنچه را که در طول عمر انجام داد همه را يکجا مي‌بيند و حوادث آن روز را هم مشاهده مي‌کند براي اينکه پرده از جلوي چشم او برداشته مي‌شود؛ فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[5] اسرار عالم پرده ندارد اگر پرده‌اي هست روي چشم خود بيننده است لذا در صحنه معاد پرده از جلوي چشم اشخاص گرفته مي‌شود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ نه «عن الواقع غطائها»، واقع پرده‌اي ندارد پرده جلوي چشم خود انسان است، همين پرده‌اي است که خود انسان بافت و جلوي چشم خودش گذاشت و نگذاشت ببيند و نمي‌بيند و اگر خود انسان يک مقدار رو به راه بود مي‌ديد خيلي از چيزها را که ديگران ديدند. پس ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ نه «عن الواقع غطائه» پرده اگر هست روي چشم خود انسان است.
نفخه صور در آستانه قیامت
آن وقت چشم انسان با حدّت و تيزبيني اسرار عالم را مي‌بيند آن مقداري که ذات اقدس الهي اجازه مي‌دهد. فرمود آن طامه کبري که آمد آن دو جهان‌لرزه‌اي را که پشت سر گذاشتيد وقتي وارد صحنه قيامت شديد تمام اعمال انسان مورد تذکر انسان است و در سوره «ق» هم فرمود همه را مشاهده مي‌کند ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾. آن روز صحنه جهنم حسابش جداست صحنه بهشت حسابش جداست، هم انسان جهنم را مي‌بيند هم جهنم انسان را مي‌بيند. در سوره مبارکه «فجر» که ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد آنجا معلوم مي‌شود که جهنم منقول است؛ حالا جهنم غير منقول هم وجود دارد هيچ دليلي بر نفي آن نيست، ولي آن مقداري که از قرآن فهميده مي‌شود اين است که جهنم نظير يک چاه، يک گودال يا جايي نيست نظير کوره که تبهکاران در آنجا بريزند. جهنم منقولي است شيئي است که مي‌آورند ﴿وَ جي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ﴾[6] کذا و کذا آن روز جهنم را مي‌آورند. حالا ذيل اين آيه نوراني که دارد جهنم را مي‌آورند دارد که فرشتگاني با زنجير کشان‌کشان جهنم را مي‌آورند.[7] حالا هيزم جهنم که خود ظالميناند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[8] هيزم جهنم را از جنگل نمي‌آورند خود اين ظالم گُر مي‌گيرد و اين >نارُ اللَّهِ﴾[9] هم >تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ[10]< از درون مي‌جوشد بيرون مي‌آيد. اين جهنمي که سوره «فجر» نقل مي‌کند يک جهنم منقول است؛ فرمود هم جهنم اينها را مي‌بيند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً﴾‎‎[11] چيزفهم است مي‌فهمد که اين کيست يا چه کسي نيست! همين که تبهکار را از دور مي‌بيند نعره مي‌زند: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾‎‎ نه «رأوها»، ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً﴾.‎ آن وقت براي هر کسي آمادگي دارد و به فرمان «قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[12] مي‌گيرد؛ اين در باره جهنم است؛ اما کسي که مقام ﴿وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي‏﴾[13] دارد، به ميل خود کار نمي‌کند به ميل ذات اقدس الهي کار مي‌کند اين بهشت مأواي اوست.
در سوره مبارکه «الرحمن» گذشت که ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[14] و بعد دارد که ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾[15] اين تعدد جنت‌ها بخشي برای جسم است بخشي برای روح است، يا انواع و اقسام نعمت‌هاي اينها فرق مي‌کند؟ در بخش پاياني سوره مبارکه «قمر» دارد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ بعد دارد که ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[16] «واو» در آن نيست معلوم نيست که بهشت باهم است يکي ظاهر است يک باطن ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ «عند الله» که سخن از درخت و زمان و مکان و اينها نيست، آن جنّت روحاني است، آن جنت روحاني با اين جنت جسماني باهم هستند؛ الآن کسي که در مسجد نشسته است مثلاً هواي آن مطبوع است، فضايش خنک است، هم جسمش لذت مي‌برد هم آياتي که مطرح مي‌شود جانش لذت مي‌برد، هم در بهشت معناست هم در بهشت صورت. اينکه از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شد «بَادِرُوا إِلَي رِيَاضِ الْجَنَّةِ»؛ برويد در بوستان بهشت! عرض کردند بوستان بهشت کجاست؟ فرمود: «حَلَقُ الذِّكْر»؛[17] مجلسي که به نام قرآن است به نام اهل بيت است اينها بوستان بهشت است که انسان وقتي وارد آن بوستان شد چون جايش مناسب است هم بدنش راحت است هم روحش لذت مي‌برد؛ اما اين طور نيست که لذت روح در مسجد باشد و نه اين است که روح در مسجد باشد فرمود: ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اين ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که جا ندارد.
مراد از تعدد بهشت
غرض اين است که اگر ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ است اگر ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ است که مي‌شود چهار بهشت اين تعدد، بخشي مي‌تواند ناظر به بدن باشد بخشي مي‌تواند ناظر به لذت‌هاي روحي باشد. اين مسائل که مطرح شد >وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي‏ ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي‏< آنها مرتّب سؤال مي‌کردند قيامتي که شما با اين وصف بيان کرديد چه موقع قيام مي‌کند؟ اين >يَسْئَلُونَكَ< فعل مضارع است، يک؛ مفيد استمرار است، دو؛ جمع است، سه؛ معلوم مي‌شود عده زيادي مرتّب سؤال مي‌کردند. يک وقت است مي‌گوييم >سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ[18]< اين «قضية في واقعة» شخصي بود سؤال کرد که فعل ماضي است و مفرد هم هست که بحث آن قبلاً گذشت. يک وقت ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ﴾ است اين فعل مضارع است مفيد استمرار است معلوم مي‌شود عده‌اي سؤال مي‌کردند بعضي استحاله‌اي بود بعضي استبعادي بود بعضي شکي بود بعضي ابهامي بود بعضي استهزايي بود، اينهايي که مي‌گفتند محال است >مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ<[19] دوباره مگر مي‌شود زنده بشود بشر؟ اينها سؤالشان استهزايي بود آنهايي که استبعادي بود يک نحو ديگر آنهايي که در ابهام و شک بودند يک نحو ديگري. سائل‌ها متعدد بودند سؤال‌ها هم متعدد است از نظر استحاله، استبعاد، ابهام، ايهام، شک، استهزاء؛ لذا اين را به صورت جمع آورد فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها﴾؛ ﴿أَيَّانَ﴾ سخن از زمان است؛ حالا چه کسي اين سؤال را کرد؟ چگونه اين سؤال را کردند؟ چه کسي ياد آنها داده؟ اين خيلي سؤال عميقي است در بعضي از قسمت‌هاي ديگر هم باز همين سؤال آمده است، خيلي اين سؤال عميق است.
ببينيد ﴿مُرْسا﴾ مصدر ميمي است براي باب «إرسی»؛ «أرسی، يُرسي، مُرسِي، مُرسَا»؛ اين ﴿مُرْسا﴾ هم اسم مفعول است هم مصدر ميمي که به وزن اسم مفعول است. ريشه اصلي اين هم ثلاثي مجرد است و ناقص «واوي» است «رَسْو» است نه «رَسْي». در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) دارد که ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾[20] يعني کشتي نوح به نام خدا حرکت مي‌کرد و به نام خدا لنگر مي‌انداخت. مُرساي کشتي لنگرگاه کشتي است، اين وقتي مصدر ميمي شد يعني لنگر انداختن. کشتي در وسط دريا لنگر نمي‌اندازد حالا ضرورتي اقتضا کند به اسکله و به ساحل رسيد و مي‌خواهد مسافر را پياده کند لنگر مي‌اندازد اينها سؤال کردند که کشتيِ قيامت چه وقت لنگر مي‌اندازد خودشان اين را سؤال کردند؟ کسي يادشان داد؟ پيام اين آن است که در حرکت است يک وقتي مسافر را پياده مي‌کند. اين خيلي عميق است، همه ما سوار يک کشتي هستيم کشتي قيامت الآن موجود است يک وقتي مسافرها را پياده مي‌کند چه کسي يادشان داده؟ چه طور شده؟
يک وقت است که فقط سؤال از زمان و مکان و اينها مي‌کنند که حرفي ديگر است، اما چگونه شد که اين جور سؤال کردند که کشتي قيامت چه وقت مسافرها را پياده مي‌کند؟ معلوم مي‌شود که قيامت هم‌اکنون موجود است ما از يک نظر در قيامت هستيم، وقتي مسافرها را پياده کردند، آن وقت >يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ< مي‌شود ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ مي‌شود جهنم شعله‌اش پديد مي‌آيد بهشت آن عطر و بويش جهان‌گير خواهد شد و مانند آن.
 
اما آنها که سؤال مي‌کردند چه وقت و کجا، از تاريخ و جغرافيا سؤال مي‌کردند آن را قرآن کريم فرمود اين سؤالتان تام نيست؛ براي اينکه وقتي قيامت قيام مي‌کند نه تاريخ است و نه جغرافيا؛ نه از «چه وقت» خبري است نه از «کجا». «چه وقت» يعني زمان و «کجا» يعني مکان، هر دو بساطش برچيده مي‌شود. اگر آسمان و زمين رخت بربندد نه زماني داريم نه مکاني. اگر کره‌اي حرکت کند زمان پيدا مي‌شود، اگر طلوع و غروبي داشته باشد مکان پيدا مي‌شود، ما نه «چه وقت» داريم نه «کجا»، چون هر دو برداشته مي‌شود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[21] وقتي بساط سماوات و ارض و کل جهان با آن لرزه برچيده شد با نفخ صور اول بعد دوباره بخواهد سماوات و ارض احيا بشود، آنجا نه تاريخ است نه جغرافيا، نه «چه وقت» است نه «کجا»؛ لذا مي‌فرمايد اين چه سؤالي است که شما مي‌کنيد؟
معاد، محور سوره اعراف
در بخش‌هاي پاياني سوره مبارکه «اعراف» که اين مطلب گذشت آنجا به اين صورت بود؛ آيه 187 سوره مبارکه «اعراف» که بحثش مبسوطاً درباره همين مسئله معاد بود گذشت اين بود ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها﴾ اين کشتي «چه وقت» مسافرها را پياده مي‌کند؟ «چه وقت» مي‌آيد در اسکله؟ «چه وقت» لنگر مي‌اندازد؟ آن لنگر کشتي را مي‌گويند «سکّان»، اين «سکّان» گرچه به وزن جمع است ولي مفرد است؛ مثل «کبّار»، «کبّار»ي که در قرآن آمده[22] اين «کبّار» مفرد است جمع نيست، به وزن جمع است ولي مفرد است، «کبّار» مفرد است «سکّان» مفرد است، اين لنگر کشتي را مي‌گويند «سکّان». اين لنگر عظيمي که اينها مي‌اندازند در دريا در عمق دريا فرو مي‌رود و اين کشتي را نگه مي‌دارند به آن مي‌گويند «سکّان». ظاهر آن جمع است ولي کلمه، کلمه مفرد است. حالا اين کشتي را مي‌خواهد بگويند «چه وقت» مسافرها را پياده مي‌کند؟
پس معلوم مي‌شود که ما از يک نظر در کشتي هستيم، در قيامت هستيم اين در گردش است يک وقت مي‌آيد در اسکله و همه ما را پياده مي‌کند. اين سؤال را چه کسی يادشان داد؟ چه طور شد که اين گونه سؤال کردند؟ حالا آن مسئله زمان و مکان و اينها خيلي مهم نيست؛ اين تعبيري که در سوره «اعراف» آمده و همچنين در سوره «نازعات» آمده، اين خيلي تعبير علمي است. پس «إرسی» باب إفعال است ثلاثي مجرّدش ناقص «واوي» است به نام «رسو» و خود «مرسا» مصدر ميمي است که کار امر حدثي را انجام مي‌دهد و به وزن اصلاً مکان است و لنگرگاه هم خواهد بود اگر اسم مکان باشد؛ حالا اينجا لنگر انداختن او، مسافر پياده کردن او، به اسکله رسيدن او «چه وقت» هست؟
پرسش: سؤال از پياده کردن نيست سؤال از سوار شدن است.
پاسخ: بله چون اگر کشتي باشد ما را سوار مي‌کند کجا مي‌برد؟ قيامت مسافرها را پياده مي‌کند اينها مي‌آيند ساکن مي‌شوند «چه وقت» لنگر مي‌اندازد که مسافرها را پياده کند؟ نه اينکه لنگر مي‌اندازد که مسافرها را ببرد! فرمود در آيه 187 سوره مبارکه «اعراف»: >يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي< وقتي تاريخي در کار نيست جغرافيايي در کار نيست ما بگوييم چه؟ در کدام زمان؟ در کدام زمين؟ اينکه نيست علم آن فقط «عند الله» است >لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ< قيامت تجلي الهي است. خداي سبحان اين جلوه را آن روز علني مي‌کند و تنها کسي که قيامت را مي‌آورد خداست.
آفرینش بار قیامت را نمی‌تواند تحمل کند
بعد درباره خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم در سوره مبارکه «جن» آنجا يک آيه استثنايي دارد که آن را هم مي‌خوانيم که نسبت به او هم فرمود خداوند به آنها اعلام مي‌کند لکن اينجا مي‌فرمايد که >ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ< در آن صحنه کسي نمي‌ماند، حتي خود شما اينها توقع دارند که شما از آن صحنه باخبر باشيد، شما در آن صحنه‌اي که نيستيد چگونه خبر داريد؟ از چه خبر داريد؟ >ثَقُلَتْ< اين بار، بار سنگين است نه آسمان مي‌تواند بار قيامت را تحمل کند نه زمين؛ چون قيامت وقتي ظهور کرد، کل آسمان و زمين بساطش برچيده مي‌شود اين بار سنگين است، اين بار براي آسمان‌ها سنگين است، براي زمين سنگين است؛ لذا وقتي اين بار سنگين آمد کل آسمان و زمين بساطش برچيده مي‌شود. انسان‌ها هم همچنين، نه پيامبراني مي‌مانند، نه ائمه‌اي مي‌مانند، نه اوليايي(عليهم السلام) مي‌مانند.
>ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً<؛ دفعتاً ظهور مي‌کند، البته حساب «اشراط الساعة» ديگر است؛ بعد مي‌فرمايد که >يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها< از تو سؤال مي‌کنند گويا تو بلد هستي، اصلاً چيزي نيست که تو بلد باشي؛ يعني روزي که کل هويت تو رخت برمي‌بندد، کل هويت آسمان و زمين رخت برمي‌بندد، شما از کجا مي‌خواهي باخبر باشي؟ چيزي که هويت‌زاست تحت علم شما نيست؛ نعم! برخي از امور است که شما را آگاه مي‌کنيم که آن آيه را هم بعد مي‌خوانيم. بعد مي‌فرمايد که چون اين چنين است >ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها <گويا تو مي‌داني! نه «حفيّ»؛ يعني شايسته و لايق؛ در تحت علم تو هم نيست يعني چيزي نيست از نظر تاريخي و جغرافيايي و مانند آن، «اشراط الساعة» چرا؛ اما خود او «چه وقت» لنگر مي‌اندازد؟ و «چه وقت» مسافرها را پياده مي‌کند؟ آن در اختيار تو هم نيست >كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ< اما اينکه فرمود: >إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ< اين قابل تخصيص، قابل تقييد و مانند آن است.
پرسش: ...
پاسخ: انتهاي دنيا يعني انتهاي تاريخ زمان‌بردار نيست؛ انتهاي تاريخ، انتهاي جغرافيا زمان‌بردار نيست؛ «چه وقت» ندارد «چه وقت» يعني يک مقطع تاريخي ما داريم که اين دنيا مي‌آيد در آن مقطع تاريخي از بين مي‌رود؛ «چه وقت» در کار نيست. اگر در زماني باشد که دنيا در آن زمان نابود مي‌شود سؤال از «چه وقت» و «أين» جا دارد؛ اما نه زماني مي‌ماند نه مکاني؛ لذا نه جاي «أين» است نه جاي «متي».
لقاءالله؛ فوق قیامت
در اين بخش سوره مبارکه «جن» آيه 25 به بعد اين است >قُلْ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً< اين مربوط به اشراط ساعت است حالا نزديک است يا دور است بله اين قُرب و بُعد برای اين قسمت است حالا ما زمان داريم مکان داريم اين قُرب و بُعد از اين طرف است، «چه وقت» بساطش جمع مي‌شود؟ «چه وقت» زمان تمام مي‌شود؟ «چه وقت» مکان تمام مي‌شود؟ اين «قريب أم بعيد» که به «اشراط الساعة» برمي‌گردد فرمود: >قُلْ إِنْ أَدْري< من نمي‌دانم >أَ قَريبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً< بعد مي‌فرمايد: >عالِمُ الْغَيْبِ< اين ﴿الْغَيْبِ< يا «الف و لام» آن مطلق است همه را شامل مي‌شود حتي مسئله معاد را، يا «الف و لام» آن «الف و لام» عهد است که قدر متيقن آن مربوط به معاد برمي‌گردد. «علي أي تقديرين» مسئله معاد داخل است >عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلی‏ غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی<[23] حالا چه مقامي براي اين ذوات قدسي هست که از قيامت باخبر مي‌شوند آن اگر ناظر به مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[24] و مانند آن باشد، بله آنها اشراف دارند چون به هر حال فوق مسئله قيامت مراحل وجودي لقاء الله است و مانند آن. اين ذوات قدسي که اولين صادر يا اولين ظاهر هستند، از نظر ذات اقدس الهي، مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ را هم دارند طبق آن مقام مي‌توانند اشراف داشته باشند؛ براي اينکه اين «چه وقت» و «کجا» که برداشته مي‌شود نزد ما که اهل زمان و مکان هستيم علم‌پذير نيست، اما در موجود مجردي که او منزه از زمان و مکان است برای او مشخص است؛ لذا در اين قسمت از آيات مي‌فرمايد: >عالِمُ الْغَيْبِ< که اين >الْغَيْبِ< يا مطلق است و جنس است که مسئله قيامت سؤال مي‌شود يا «الف و لام» عهد است که قبلاً درباره همين قيامت ذکر شده بود؛ «علي أي تقدير» مسئله معاد داخل است.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا که بين وجود مبارک حضرت و ذات اقدس الهي است بله به تعليم الهي است، اما آنچه در خارج واقع شده و عملي بود اين ديگر زبان خود آنهاست، آنها با استحاله گاهي با استهزاء بود و مانند آن، از نحوه جواب معلوم مي‌شود که اين سؤال را خود آنها داشتند. کيفيت سؤال را از جواب مي‌شود فهميد. >عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلی‏ غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی<؛ پس آنجا که دارد >مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ< اين به اطلاقش درست است؛ اما اطلاقي است که قابل تقييد است عمومي است که قابل تخصيص است بخش‌هاي فراواني در قرآن است که ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْك﴾[25] پس اينکه مي‌گوييم: >مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ< اين «بالذات و بالاصاله» درست است، اما آن موارد استثنايي چه؟ موارد استثنايي که دارد ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْك﴾ معلوم مي‌شود «بالعرض و بالتّبع» و به تعليم الهي اينها مي‌تواند عالم به غيب باشند و اينکه خيلي روشن و شفاف است و قدر متيقن آن هم مربوط به مسئله معاد است.
>عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلی‏ غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصی‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً<. آن وقت بخش پاياني اين سوره مبارکه اين است اگر کسي مقام ربّش را شناخت و خود را از هوي و هوس منزّه کرد بهشت مأواي اوست. سؤالي که مي‌کنند >أَيَّانَ مُرْساها< خيال مي‌کنند که تو متذکر و آشنا و آگاه هستي اصلاً تو نبايد درباره قيامت که «چه وقت» قيام مي‌کند با آنها حرف بزني، اين به دردشان نمي‌خورد حالا يا زود يا دير! انسان چه چيزي آماده کرده است؟ کسي سؤال کرد از حضرت که «مَتَی قِيامُ السَّاعَة»، فرمود اينها به چه درد شما مي‌خورد؟ «فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا» چه کار کردي؟ آنکه به درد تو نمي‌خورد حالا يا امروز يا فردا! «فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا»؛ چه آماده کردي؟[26]
اما اينجا که فرمود: >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها< در قرآن کريم هم مسئله هدايت، هم مسئله تبشير و انذار به دو قسم بيان شده: يکي عمومي، يکي خصوصي. عمومي‌ آن اين است که ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾[27]اند ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾[28]اند يعني حقوق بشر است، انذار بشر است. يک خصوصي دارد که ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾[29] است، يعني اين هدايت گرچه عمومي است ولي متقين بهره مي‌برند. دوم اينکه گرچه اين انذار براي همه است، اما آنکه دامنگيرش مي‌شود >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا<؛[30] «لُدّ» جمع «ألدّ» است، >أَلَدُّ الْخِصامِ<[31] يک انسان بدکينه بدسرشت، بايد انذار بشود. اين طور نيست که >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا< انذار مخصوص لدودها باشد، ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾ است >ذِكْری‏ لِلْعالَمينَ< است؛ حقوق بشر است و نذير بشر است. اما کساني که از انذار تو بهره خوب مي‌برند >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها< مثل ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾؛ اين ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾ با اينکه ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدي لِلنَّاسِ﴾[32] اما آنجا ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾ براي متقين بهره مي‌برند وگرنه قرآن براي همه است. انذار براي همه است ولي >مَنْ يَخْشاها< بهره مي‌برد؛ لذا فرمود: >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها< پس انذار سودمند برای >إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها< انذار دردناک >وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا< انذار جامع ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾، >ذِكْری‏ لِلْعالَمينَ< آمده است.
بعد مي‌فرمايد اينها وقتي وارد صحنه قيامت شدند از ماقبلِ قيامت از يکديگر سؤال مي‌کنند؛ گويا يک طرف روز بود يعني نزديک‌هاي صبح تا ظهر، يا يک طرف عصر بود که «عشية» مي‌گويند نه يک روز تمام، کل دنيا براي قيامت برای هفتاد سال يا هشتاد سال بودند، اين هفتاد سال يا هشتاد سال مثل يک صبحانه يا يک عصرانه است؛ وقتي انسان با ابد رو به رو مي‌شود، هفتاد سال يا هشتاد سال يا صد سال نسبت به ابد مي‌شود يک صبحانه يا يک عصرانه. «ضُحا» موقع چاشت است اين ساعت ده به بعد را که هوا خيلي روشن مي‌شود مي‌گويند «چاشت» اين را مي‌گويند «ضُحا»؛ «عشيه» هم پايان روز است. آن موقع کساني که کار مي‌کردند چاشتي مي‌خوردند يک صبحانه‌گونه‌اي مي‌خوردند. وقتي که انسان نامحدود را مي‌بيند محدود در برابر او همين قدر خواهد بود که اميدواريم ذات اقدس الهي به همه توفيق بدهد که ما با روح و ريحان آشنا بشويم.
«و الحمد لله رب العالمين»
برای مشاهده منابع ارجاعی اینجا کلیک کنید.
 
کد
انتهای پیام
captcha