کد خبر: 3864051
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۷
سیدمحمدهادی گرامی تبیین کرد:

پیامد غلبه نگاه پوزیتیویستی به تاریخ/ تبیین دلالی سنن جایگزین تبیین علّی شود

گروه اندیشه ـ گرامی ضمن انتقاد از غلبه نگاه عینیت‌زده و در عین حال سنتی مؤلف کتاب «فلسفه تاریخ در قرآن» به تاریخ گفت: نویسنده تلاش می‌کند سنن را تبیین علّی کند، در حالی که معتقدم باید سنن را تبیین دلالی کرد؛ رابطه پدیده‌ها با هم دو گونه است: یا رابطه علی و یا رابطه دلالی است. وقتی با ادوار تاریخ روبرو هستیم، این ادوار امر عینی نیست.

به گزارش ایکنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «فلسفه تاریخ در قرآن» صبح روز شنبه، 23 آذرماه در محل خبرگزاری برگزار شد.

سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که به عنوان ناقد در این جلسه حضور داشت، به توضیح درباره نقاط مثبت و منفی اثر پرداخت و اظهار کرد: فکر می‌کنم این کتاب یکی از جامع‌ترین کتاب‌هایی است که در خصوص فلسفه تاریخ و ارتباط آن با قرآن نوشته شده است. خواننده وقتی به کتاب مراجعه می‌کند خودش را تاحد زیادی از کسانی که در این زمینه قلم‌فرسایی کردند، مستغنی می‌بیند و حس می‌کند با مطالعه این کتاب می‌تواند به آرای آن‌ها واقف شود. بیان کتاب یک بیان شیوا و قابل فهم است که قابل تقدیر است.

وی افزود: نکته مثبت دیگر اثر این است که متن آن حاصل قرائت و فهم نویسنده است؛ یعنی نویسنده مطلبی را فهم کرده و آن رابه صورت مکتوب درآورده است. یک مشکلی که در آثار حوزه علوم انسانی داریم این است که در بسیاری از موارد نویسنده مطالبی را نقل می‌کند، متن‌هایی را در کنار هم می‌گذارد، بدون اینکه خودش را در قبال فهمی که بقیه‌ انجام می‌دهند مسئول بداند؛ ولی اگر این مطالب از فیلتر فهم خودش رد شده باشد و یک خوانش نظام‌مند عرضه کند برای مخاطب بهتر است.

ایدئولوژی‌محوری

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تأکید کرد: یک تلقی وجود دارد مبنی بر اینکه در بحث فلسفه تاریخ یک گونه از ایدئولوژی‌محوری وجود دارد. یعنی باید به چیزی باور داشته باشی تا وارد دیالوگ بشوی. این جنبه ایدئولوژیک فلسفه تاریخ و نسبت آن با کار دانشگاهی باید بحث شود. حس می‌کنم دوستانی که در حوزه فلسفه تاریخ کار می‌کنند چون خودشان در این بحث غوطه‌ور هستند، لذا به این نکته نظر ندارند.

وی افزود: نکته بسیار مهم دیگری که وجود دارد و جای بحث دارد این است که ما با یک گفتمانی به نام فلسفه تاریخ روبرو هستیم. سؤال این است جایگاه این علم به شکل عینی و واقعی در دپارتمان‌های تاریخ ما، یعنی آنجایی که کار تاریخی می‌کنند چیست؟ جایگاهی دارد یا ندارد؟ فکر می‌کنم جایگاه بالایی ندارد. حداقل بخش آینده‌پژوهی و پیش‌بینی آینده در فلسفه تاریخ، می‌تواند یک نسبتی با دانش تاریخ داشته باشد.

بی‌توجهی به آینده‌پژوهی تاریخ

گرامی در تبیین رویکرد آینده‌پژوهی کتاب گفت: اگر در دانش تاریخ به این نتیجه رسیدیم که در فلان مسئله شواهدی نداریم یا اینکه شواهد با هم هم‌وزن است، آیا از طریق برداشتی که از آن رویداد تاریخی داریم می‌توانیم پیش‌بینی کنیم کدام رویداد ترجیح دارد. واقعیت این است که به این مطلب توجه نمی‌شود. بخش زیادی از این مشکل به خاطر علمی ندانستن این رویکرد است. این مسئله هم جای بحث دارد. حتی در خارج از کشور هم اینطور است؛ یعنی کسانی که در حوزه تاریخ ایران و تاریخ اسلام کار می‌کنند با فلسفه تاریخ به عنوان یک ابزار تاریخی سروکار ندارند.

گرامی در ادامه اظهار کرد: نکاتی نقادانه‌ای که به نظر من می‌رسد چند چالش عمده است. همانطور که نویسنده محترم فرمودند، این کار حاصل پانزده سال تدریس است. این نشان می‌دهد یک تجربه تدریس و مفاهمه پشت این کار وجود دارد؛ ولی من فکر می‌کنم این نکته مثبت زمینه یک نکته منفی را در کتاب ایجاد کرده است، آن هم این است که شما با یکسری فصول مجزا و منفک از هم مواجه هستید. گویی که نویسنده مباحث پراکنده‌ای در موضوعات عمومی فلسفه تاریخ در هر فصل گنجاندند ولی رابطه نظام‌مندی که باید بین اینها باشد مشخص نیست. یعنی ما با یک سیستم فکری روبرو نیستیم، ما با یک درسنامه روبرو هستیم. مثلا رابطه ادوار تاریخ با سنن الهی چیست. آیا سنت‌ها ادوار را تشکیل می‌دهند یا سنت‌ها همان ادوار هستند. اینها به شکل یک سیستم نظام‌مند فکری بیان نشده است و ما را دچار ابهام می‌کند.

وی یادآور شد: نکته دیگری که وجود دارد بعضی جاها ما با یک مشابهت در متن مواجه هستیم؛ انگار یک متنی جایی نوشته شده و حالا به هر دلیل در جای دیگری تکرار شده است. مثلا در صفحه 111 نظر فیلسوفان غربی درباره قانونمندی تاریخ شباهت زیادی دارد با صفحه 173. طبیعتا نویسنده خواسته یک بحث را از دو جنبه مختلف از دیدگاه فیلسوفان بسنجند، ولی عملا متن خیلی مشابه است. این هم یک مسئله‌ای است که باید ریشه‌یابی شود.

وی تصریح کرد: مسئله کلی دیگری که وجود دارد این است که در موارد متعددی در کل کتاب ارجاع وجود ندارد. ما مخالف این نیستیم که نویسنده خوانش و فهم خود را بیان کند ولی این کار باید بر اساس ضوابط و در قالب یک چهارچوبی شکل بگیرد. خیلی جاها به صورت کلی گفته شده است تاریخ این است؛ مثلا تاریخ حوادث عینی است. این ارجاع نداشتن جنبه علمی بودن کار را با چالش مواجه می‌کند.

غلبه نگاه پوزیتیویستی بر دیدگاه نویسنده

وی اضافه کرد: مسائل عمده‌ای که مقداری کلی‌تر است و باید راجع به آن تامل کرد این است که به شکل کاملاً جدی گونه‌ای از عینیت‌زدگی و نگاه پوزیتیویستی بر فهم و نگاه نویسنده حاکم است. در واقع انگار از وجهی از حقیقت که غیر عینی است غفلت شده است. یک نکته بسیار مهم این است که نویسنده آمده بین تاریخ و جامعه تشابه ایجاد کرده است؛ یعنی وقتی آمدند بحث فلسفه تاریخ را بسنجند گفتند جامعه خیلی شبیه تاریخ است. بنده شخصا با فروکاستن بحث اصالت تاریخ به اصالت جامعه موافق نیستم. حالا اینکه تاریخ با جامعه چه تفاوتی دارد بحث مفصل دارد ولی یکی از تفاوت‌های اصلیش که به جنبه غیر عینی آن برمی‌گردد بحث هویت جمعی است. یکی از مسائل اصلی در جامعه این است که ما به عنوان یک جمع می‌آییم خودمان را به عنوان یک هویت جمعی، کسانی که در این جلسه هستند تلقی می‌کنیم و بقیه هم ما را با این هویت می‌شناسند و با این برچسب هویتی از ما یاد می‌کنند. در واقع وجدان کردن این هویت جمعی توسط دیگران مسئله بسیار مهمی در جامعه است. این مسئله در تلقی که نگارنده دارد به هیچ وجه جدی گرفته نشده است. مولف تصریح کردند که جامعه مجموعه‌ای از افراد است به اضافه روابط آنها.

پژوهشگر تاریخ انگاره تأکید کرد: به نظرم جمع‌بندی که نویسنده محترم در صفحه 56 داشتند اشکال دارد. یک دلیلش به خاطر بحث تمایز جامعه و تاریخ است. بنده جامعه را یاخته‌های تاریخ نمی‌دانم، بلکه بخشی از یاخته‌های تاریخ می‌دانم. یاخته‌های تاریخ امری است اعم از جامعه. نکته دوم در صفحه 56 این است که ایشان در نقدی که بر دیدگاه اصالت جامعه و فرد دارند این بحث را به گونه هوشمندانه‌ای به بحث جبرگرایی و هویت تاریخی کشاندند و اینکه جبر تاریخی قابل پذیرش نیست به همین دلیل ما این امر را رد می‌کنیم.

وی در ادامه اظهار کرد: نکته دیگر درباره نوع خوانش و فهمی است که نویسنده در مواجهه با قرآن در بحث اصالت فرد و جامعه دارند. نویسنده تصریح می‌کند ما در مواجهه با قرآن نه در اثبات و نه در نفی اصالت فرد یا جامعه نمی‌توانیم صحبت کنیم؛ چون این بحث یک بحث عقلی است و در واقع ما باید از نظر عقلی این مسئله را بررسی کنیم و از قرآن به عنوان یک موید و شاهد استفاده کنیم. من عرض می‌کنم از نظر بنده امر از این بزرگتر است. سوال من این است که ما چگونه مجوز داریم با این مفاهیم مدرن مثل جامعه و اصالت و فرد به سراغ قرآن برویم. وقتی شما با این الگو سراغ قرآن می‌روید ناخودآگاه دارید این معنا و مفهوم را به قرآن تحمیل می‌کنید. اصلا اینگونه مواجهه و فهم از قرآن برای من محل تامل است.

وی ادامه داد: نکته جالب این است که در همین بحث قرآنی، نویسنده بحث خود را از تاریخ به جامعه انتقال می‌دهند و بعد در کاوشی در قرآن تلاش می‌کنند نشان دهند از دیدگاه قرآن جامعه اصیل است یا فرد. به عقیده من آیه‌های قرآنی بیشتر نشانگر یک اصالتی برای تاریخ است. اگر ما بخواهیم در چهارچوب مدرن این مسئله را بفهمیم، تعابیر قرآنی بیشتر نزدیک است به در نظر گرفتن یک روح برای تاریخ، نه جامعه. نکته دیگری که وجود دارد مواجهه نویسنده با مفهوم تاریخ است. در صفحه 58 اول کتاب بحث، بحث تاریخی است. ناگهان یک جهشی صورت می‌گیرد از تاریخ به علم تاریخ. همه ما می‌دانیم که بین این دو تفاوت است. گویی نویسنده در مراحل نگارش کتاب دیده اینجا یک چالشی است، لذا باید گذار بکند به علم تاریخ و دانش تاریخ.

فهم سنتی و کلیشه‌ای از تاریخ

سیدمحمدهادی گرامی ادامه داد: نکته دیگر اینکه فهمی که اینجا از تاریخ وجود دارد و مسئله بنده است یک فهم کاملا عینی است. محدود کردن تاریخ به رویدادهای عینی در عصر کنونی خیلی قالب دفاع نیست. این یک خوانش سنتی از تاریخ است و خوانشی است که ما به آن انتقاد داریم. گویا تاریخ صرفا تاریخ تمدن است و رویداد محور است. کلا مواجهه نویسنده با تاریخ یک خوانش سنتی است. دقیقا بر اساس همین مواجهه سنتی و تاحدی کلیشه‌ای، ایشان می‌آید تاریخ را به دو قسمت تحلیلی و نقلی تقسیم می‌کند و می‌گوید تاریخ نقلی همان تاریخ طبری و یعقوبی است ولی تاریخ تحلیلی می‌آید اعتبارسنجی می‌کند. من می‌خواهم نشان دهم فهم نویسنده محترم یک فهم کاملا سنتی و کلاسیک از تاریخ است، در حالی که تاریخ گونه‌های مختلفی دارد و فروکاستن تاریخ به وجه رویدادمحور و عینی‌اش یک چالشی است که در این اثر وجود دارد.

لزوم جایگزین کردن تبیین دلالی سنن، به جای تبیین علّی

وی توضیح داد: یک نکته کلی دیگری که دارم این است که دوستان بر اساس همین نگاه عینی تلاش می‌کنند سنن را تبیین علّی کنند، در حالی که بنده یک خوانش دیگری دارم. بنده سنن را تبیین دلالی می‌کنم و به هیچ عنوان تبیین علّی نمی‌کنم. بنده می‌گویم رابطه پدیده‌ها با هم دو گونه است: یا رابطه علی است یا رابطه دلالی است. در رابطه علی باید علت و معلول عینی باشند. وقتی ما با ادوار تاریخ روبرو هستیم، ادوار تاریخ یک امر عینی نیست. آن چیزی که در تاریخ با آن روبرو هستیم عوامل غیر عینی هستند.

وی در پایان گفت: وقتی رابطه دلالی باشد، رابطه دلالی دو گونه است: یا دلالت اعتباری تشریعی است که دلالت اعتباری را انسان می‌تواند وضع کند ولی دلالت تشریعی است مربوط به خداست. ما یک دلالت تکوینی هم داریم. من فکر می‌کنم سنن از نوع دلالت تکوینی است که کار خداوند است و قانونمندی تاریخ از این سنخ است. اگر ما سنن را در یک قالب دلالی فهم کنیم خیلی مشکلاتمان کمتر خواهد بود. مثلا در روایت آمده است اگر زنا زیاد شود زلزله می‌آید. اگر مقصود عینیت است، خب عینیت عمل زناشویی با عمل زنا فرقی ندارد؛ بلکه بحث این است که زنا به عنوان نافرمانی امر خداوند منجر به زلزله می‌شود. لذا نمی‌توانیم تبیین علی بکنیم، بلکه باید تبیین دلالی بکنیم.

انتهای پیام
captcha