به گزارش ایکنا، نشست «میوه دینداری» شب گذشته، ششم اردیبهشت، با سخنرانی حجتالاسلام ناصر نقویان برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم پخش شد. در ادامه مشروح این سخنرانی از نظر میگذرد؛
برخی تصور میکنند دین یک باورهایی دارد، یعنی همانها که ما اسمش را اصول دین میگذاریم. به این معنا که باور کنیم که خدا، قیامت، حساب، بهشت و جهنم هست و بعد هم پیرو این باورها، یک اعمال و مناسک خاصی را انجام دهیم. مثلاً میگوییم که فلانی مسلمان است، چون روزه میگیرد و نماز میخواند. یا فلانی مسلمان نیست، چون این کارها را نمیکند و به جای مسجد به کلیسا میرود، اما آیا واقعاً هدف از دین این است، یا به تعبیر خود قرآن، دین مانند یک درخت میماند و این درخت سه قسمت دارد.
خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». این درخت سه بخش دارد، یک اینکه ریشه محکمی دارد که ثابت و استوار در زمین فرو رفته و آفتها، طوفانها و سیلها به ریشه این درخت آسیبی نمیرساند. حضرت علی(ع) به برخی از یارانشان فرمود: بعد از من معاویه شاید شما را دستگیر کند و در نتیجه مجبور شوید به من ناسزا بگویید که اشکالی ندارد. چون دل شما با من است و ریشه باورها و اعتقادات شما با من است؛ یعنی گاهی طوفانی میآید و انسان مجبور میشود که در جایی نمازش را ترک کند و به جهاد نرود، نهچون پول ندارد، بلکه شرایطی پیش میآید که نمیتواند به حج برود؛ مانند سالهایی که امام خمینی(ره) حج را تعطیل کردند.
یا مثلاً تقیه اقتضا میکند که انسان کارهایی را انجام ندهد. تقیه به معنای مهم را فدای اهم کردن است. اگر مأموران ساواک خواستند بیگناهی را دستگیر کنند و او نیز به خانه شما پناه آورده بود، شما در اینجا راست نمیگویید و صداقت را فدای حفظ یک جان میکنید، اما آن نیز محدودهای دارد. نه اینکه دروغ بگویید تا پستی پیدا کنید و رأی بیاورید. آنجا صداقت ارزشش بالاتر است و تقیه این نیست که میدانی برای ما باز شود و دروغ مصلحتآمیز بگوییم که هر کار دوست داشتیم بکنیم. اگر عقلای عالم گفتهاند که اهمیت این کار بیشتر از اهمیت یک صداقت است، شما اجازه دارید که صداقت را فدای آن کار مهمتر کنید. به همین دلیل ما این توجه را داشته باشیم که این درخت ریشهای دارد که باورها و اعتقادات ماست.
بعد از این اعتقادات، شاخ و برگ این درخت است که مراد از آن، اعمال ظاهری است و اسمش را فروع دین میگذاریم که فروع نیز از فرع است و به معنای شاخ و برگ. اما بخش سوم درخت میوه این درخت است. ریشه، توحید، نبوت و معاد بود که با این سه اصل مسلمان هستیم. البته عدل و امامت جزو اصول دین نیست و این بحثی است که ما شیعیان داریم، اما کسی که این سه را قبول داشته باشد، مسلمان است. فروع اعمال ظاهری است، اما میوه دینداری تقواست.
خداوند فرمود که قرآن برای متقین هدایت است و در اینجا اسمی از مسلمان و غیره نیامده است. میوه درخت دینداری تقواست. اگر دینداری خواست ببیند درخت دینداریاش میوه داده یا خیر، باید ببیند که چقدر از مرز صداقت خارج میشود؟ چقدر عصبانی میشود و چقدر اهل حلم است.
در کشور ما عذرپذیری چه جایگاهی دارد؟ چطور پیامبر(ص) عذر ابوسفیان را قبول کرد، با اینکه عذر بدتر از گناه بود؟ اما ما این طور نیستیم. در دعایی داریم که یک عده ایمان آوردند تا جانشان را حفظ کنند و ایمانشان از سر باور نبود. یک بزرگی میگفت که تمام کسانی که با معجزات پیامبر(ص) میخواستند ایمان بیاورند، بعداً ایمانشان را از دست دادند. کسی که به حقیقت یک مطلب ایمان نیاورد، این طور است.
آنچه پیامبر(ص) آورد معجزه بود. چون میگوید که هرکس هر کار خیری کرد، برای خودش کرده است و هر کس کار بدی کرد، علیه خودش کرده است. اگر کلاه کسی را برداشتم، میگوید که به خودت بدی کردهای. چه معجزهای بالاتر از این وجود دارد و کسی این حرف را میتواند بزند که به ساختار این عالم آگاه است. چون روی صحنه این است که فلانی زرنگ است، اما قرآن میگوید که تو نادان هستی و داستان این فرد شبیه کسی است که در زمین کشاورزی بذر گندم کاشته است، به این خیال که زعفران درو کند. یک عده هم این را قبول کردند. اگر کسی دروغ گفت و غیبت کرد و تهمت زد و وعده خلافی داد و رای هم آورد، قرآن میگوید که سر خودت کلاه گذاشتهای.
لذا از این سه بخش ریشهها، شاخ و برگ و میوه این درخت، باید ببینیم کدام مهمتر است. در ذهنیت رسوبکرده تاریخی ما، ریشه مهم است و دعوا سر ریشههاست. همین که شیعه میگوید چون من به خلافت علی(ع) که با نص الهی بود باور دارم و دیگری باور ندارد به بهشت میروم. مسیحی هم همین طور استدلال میکند. در حالی که دعوای اصلی باید روی میوهها باشد و باید دید کدام ملت صداقت بیشتری دارد.
چون ما را به میوههای درخت دینداری حواله ندادند و میوهها را مشخص نکردند، برخی تصور میکنند میوه درخت مسلمانی عرفان است. هرکه خدا را عارفانهتر عبادت کرد و در اثر یکسری ریاضتهای نفسانی به سلسله قدرتهای روحی مسلط شد، این مسلمانتر است. در جامعه معروف است که فلان آقا عارف است، چون چشم برزخی دارد و ... . بنابراین، یک بخش دعوا نیز سر این است که فلان آقا عارف است یا شخص دیگر. فلان شخص فیلسوفتر است یا فلان آقا. آنجا که گفتوگویی بین دو نفر ایجاد میشود، مهم این است که ببینیم، کدام اهل صبر و کدام اهل جدل است. کدام حس حسادتشان تحریک میشود و کدام نمیشود؟
آیتالله جوادیآملی میفرماید: همچنان که قارون میگفت این چنین است که خودم به دست آوردم، خیلی اوقات فکر ما حوزویان نیز قارونی است که خیال میکنیم از نزد خودمان چیزهایی را به دست آوردهایم. اگر بتوانیم در میدان مسابقه عمل و آن هم عمل اخلاقی و نه صرفاً عبادی پیروز باشیم شرط است. الآن دعوا سر این است که هیئت ما از شما بیشتر است، در حالی که وقتی به قرآن رجوع میکنیم، میبینیم کلیدواژه اصلی نجات انسانها را کلمه تقوا میداند. تمام جاهایی که خدا میخواهد به کسی امتیاز دهد به تقوا میرسد.
انتهای پیام