به گزارش ایکنا؛ نشست مجازی «دین و دینداری در جهان پساکرونا» با سخنرانی حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، شب گذشته، 14 اردیبهشتماه، از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم برگزار شد. آنچه در ادامه میخوانید مشروح سخنان وی است؛
گرچه مسئله کرونا را فوقالعاده مهم میدانیم و به نظر میرسد دوره پساکرونا دروهای است که بسیاری از مسائل مورد بازبینی و ارزیابی قرار میگیرد که از جمله مسئله دین است، اما واقعیت این است که من چندان خوشبین نیستم که بشر از این واقعه درس بگیرد. یعنی در نسبت با آنچه افراد متدین آرزو میکنند خوشبین نیستم. این آرزو البته بهحق است که انسان مسئله کرونا را به عنوان یک تنبه و بیدارباش بداند و متأثر از عوارض آن به بازبینی نسبت خود با دیگران و خدا بپردازد، اما تحقق آن را میسر نمیبینم.
در این چند ماه نیز جریانات مختلف نشان داده که بسیاری از دولتها و ملتها به عنوان یک پدیده نگاه میکنند و منتظر هستند علم به کمک آنها بیاید و مسئله حل بشود. گرچه در آن بحبوحه ظهور کرونا یکسری حرکتها و مراسم دعا و برخی از تنبّهات و بازگشت به دین از سوی برخی مطرح شد، اما روند نشان داد بشر با کرونا کنار میآید و آن حرکتی که در مورد احیای برخی از مفاهیم معنوی ایجاد شد، به حاشیه رانده شده است.
به دلیل اینکه بشر تصور میکند این مسئله زود تمام میشود و چیزی نیست که بتواند در مقابل بشر بایستد، لاجرم دارد با شرایط کنار میآید و این البته نکته تلخی است. نه اینکه منتظر بودیم که این حادثه سبب بازگشت به معنویت شود و این مسئله که دین را عاملی برای غلبه بر ترس معرفی کنیم، صحیح نیست، چه اینکه این دیدگاه، به یک نظریه دامن میزند که میگوید انسانها از سر ترس به سمت خدا میروند و این نظریه را قول ندارم که دین را به عنوان عاملی که صرفاً قرار است عامل غلبه انسان بر ترس و وحشتش باشد، درنظر بگیریم.
سیما و حقیقت روحانی و عرفانی دین بالاتر است. البته یکی از کارکردهای دین این است که در لحظاتی که انسان را ترس فرامیگیرد، به او آرامش میدهد و این وجه آرامشبخشی دین را منکر نمیشویم. دین در حقیقت ذاتی خود باید بتواند این وجه را هم پوشش دهد، اما اینکه تمامیت کارکرد دین غلبه بر ترس انسان باشد، ظلم به دین است و تقلیل هویت و کارکرد دین خواهد بود.
اما در موج اولیه دینگرایی که در آن بحبوحه داغ کرونا واقع شد، این مسئله مطرح بود که دین آرامش بدهد و انسان را در غلبه بر این بحران زیستمحیطی و مسئله مرگ نجات دهد. به صورت تفصیلی باید این مسئله را بررسی کرد و کسانی که در قلمرو فلسفه دین کار میکنند فرصت خوبی دارند که یافتههای خود را مورد بحث قرار دهند و هم اینکه ببینند در دنیای پساکرونا باید چطور نسبت جهان با دین و جامعه و انسان تعریف کرد.
اما در حوزه دین و نسبت آن با جهان امروز باید بگویم بحثی تحت عنوان ادیان زنده داریم و خیلیها روی این مسئله بحث کردند. یک دین را بر اساس دو مؤلفه بسیار کلی زنده میدانیم؛ این دو معیار و دو شاخص که دین را زنده میکند، یکی تعدد و یا تعداد نفوس است و یکی هم قدرت نفوذ. یکی عبارت از مقدار و یا تعداد پیروان یک دین است که جمعیت آن دین را شامل میشود و یکی هم قدرت نفوذی است که یک دین در معادلات سیاسی و اجتماعی جهان دارد. البته که این دو در همه موارد منطبق بر هم نیستند و گاهی اوقات یک دین از حیث تعداد نفوس اقلیت دارد، اما به جهت نفوذ گسترده است، مانند یهود.
بر اساس این دو شاخصه، ادیان زنده را میتوان این گونه معرفی کرد: مسیحیت که از لحاظ تعداد نفوس و نفوذ مورد توجه است؛ یعنی چیزی در حدود دو میلیارد انسان مسیحی داریم. البته مسئله تقید و تعصب را مطرح نمیکنم و فعلا اسما این عدد را داریم که از حیث تعداد نفوس اول است. بعد اسلام است که حدود یک و نیم میلیارد نفر جمعیت دارد و دین سوم هندوئیزم است که بالغ بر 900 میلیون پیرو دارد، اما از لحاظ رویکردهای سیاسی و اجتماعی و یا تأثیرگذاری بر معادلات جهانی، این را جزو ادیان زنده نمیدانیم. سپس بودیزم را داریم که تأثیرگذاری اجتماعیاش بالا است و بعد هم یهود را داریم که جزو ادیان زنده در معادلات جهان هستند.
یهودیان حدود دوازده میلیون جمعیت دارند و از لحاظ نفوس، اقلیت را دارا هستند. اما بسیاری از انسانها مهم جهان تحت تأثیر یهودیان هستند و اینها اندیشههای خود را منتشر میکنند؛ لذا بحث ارزشی و ضدارزشی ندارم، بلکه تصویری از موقعیت دین ارائه میکنم. پس مسیحیت، اسلام و یهود، بازیگران اصلی هستند، هندوئیزم در حوزه هند مطرح است و هیچ تلألو اجتماعی ندارد و بودیزم نیز به عنوان مشرب معنوی و عرفانی مطرح است، تا یک آیین مؤثر.
بحث اصلی ما روی سه دین اصلی اسلام، مسیحیت و یهود است. در باب مسیحیت و نسبتش با جهان امروز بحث تفصیلی در کتاب مبانی آزاداندیشی دینی اسلام و مسیحیت داشتهام. اما باید بگویم که امروز مسیحیت هم در نظام زندگی فردی انسان غربی و هم نظام اجتماعیاش حضوری ندارد و پاپ و یا نظام کل مسیحیان به عنوان عاملی که در تغییر پارادایمهای حاکم بر بشر مؤثر باشند محسوب نمیشوند. اصلاً نمیخواهیم بررسی کنیم که در دو هزار سال قبل چه رخ داده تا به اینجا رسیده است و چه چیزی سبب شده که از دل مسیحیت پروتستانتیسم به وجود آید.
در مورد نسبت بین مسیحیت و جهان امروز باید این نکته کلی را بگویم که مسیحیت عامل مؤثری در تغییر زندگی انسان امروز نیست. اگر بود در این دو ماه میدیدیم که یک جریان قدرتمند میتوانست به ایتالیا که 28 هزار نفر کشته داده است، کمک کند. لذا تبلوری از حضور مسیحیت حداقل در تسکین آلام بشرِ درد کشیده از کرونا ندیدیم. لذا در بحث نسبت بین مسیحیت و جهان امروز، یک نسبت قوی و پایداری که حاکم باشد و مسیحیت عامل تأثیرگذار در زندگی امروز باشد را نمیبینیم.
اما در مورد اسلام باید بگویم مطلقاً نظر خوشبینانهای در مورد آن ندارم. اسلام از دید ما بر اساس مؤلفههایی که از این دین میشناسیم و تاریخ ارجمندی که مؤید این معناست، آموزههای دقیقی در جهت تأثیرگذاری اجتماعی دارد، اما مسئله دین و جهان امروز است و باید دید اسلام در جهان اسلام چه جایگاهی دارد. بله، اسلام یک دین به شدت انسانگرا و جامعگرا است و عظمتی که این دین برای انسان قائل است، در دیگر ادیان کمتر وجود دارد. مسیحیت با مسئله ذنب ازلی، انسان را گناهکار جاودان میداند، اما عظمتی که اسلام برای انسان قائل است، بسیار متفاوت است. از لحاظ تأثیرگذاری اجتماعی دین اسلام هم کافی است که زندگی رسول خدا(ص) و ائمه(ع) را ببینید. حقیقتاً دست ما به شدت پُر است، از اینکه اسلام دینی است که به انسان و جامعه انسانی اهمیت میدهد.
اما ظرف چنددهه گذشته، غرب از طریق قدرت عظیم رسانه، اسلام را به شدت به حاشیه برده است و تصویر بسیار بسیار غلط و محرفی از اسلام ارائه کرده است؛ برای نمونه به داعش اشاره میکنم. اگر از هر انسانی بخواهید که داعش را در دو کلمه بازگو کند، فکر میکنید چه میگوید؟ یکی از آنها خشونت است که رسانهها بستری شدند، برای ترویج آن و دوم شهوت. پس از جنگهای صلیبی با این دو محور اسلام تصویر شده است که کار تئوریسینهای مسیحی است. آیات شیطانی هم برآمده از این جریان است.
در هر صورت آرزو میکنم در جهان پساکرونا، انسان به یک بازنگری از دین و حقیقت دین در زندگی خود بپردازد و به این نیاز داریم. بشر نیاز دارد که نسبت خودش را با خود و جامعه و خدا بازتعریف کند و کرونا فقط یک عامل کوچکی بود که این نیاز را نشان دهد. دوم اینکه همه ادیان روی تأثیرگذاری اجتماعی ادیانشان تفکر کنند. دین نیامده که لحظات خلوت انسان را پُر کند و یک تسکین باشد. دین مسکن نیست، بلکه یکی از کارکردهای دین این است؛ لذا باید روی این مسئله کار شود که ادیان مسئولیت جدیتری را در جهان پساکرونا پیگیری کنند. همچنین متفکران مسلمان نیز باید بنشینند و صحبت کنند و فضای این بحثها نیز باید کاملاً غیرسیاسی باشد.
انتهای پیام