کد خبر: 3897459
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۷

یکسان‌پنداری جهاد و جنگ ریشه اعتراض اصحاب به امام حسن(ع) بود

اصحاب امام حسن(ع) در ذهن خود دوگانه صلح و جنگ را ساخته بودند. وقتی این دوگانه به وجود آمد، یک رفتار ارزشی و رفتار مقابل آن ضدارزشی تلقی می‌شد؛ یعنی با شخصی مانند معاویه باید جنگید و ارزش در این است و اگر به صله ختم شود، یعنی کاری ضد ارزشی صورت گرفته است، اما برای رهایی از این مشکل باید فضای جهاد را در نظر گرفت. جهاد را نباید به جنگ تقلیل داد تا بتوان این مسئله را حل کرد.

حجت‌الاسلام محسن الویری، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)

به گزارش ایکنا، نشست مجازی «تنوع واژگان، یادکرد صلح امام حسن(ع) و دلالت‌های آن» روز گذشته، 19 اردیبهشت‌ماه، با سخنرانی حجت‌الاسلام محسن الویری، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، از طریق صفحه اینستاگرام خانه اندیشمندان علوم انسانی پخش شد که در ادامه می‌خوانید؛

صلح امام حسن(ع) با معاویه در سال 41 هجری صورت گرفت و درست 1400 سال قبل بود که واکنش‌های مختلفی را به همراه داشت چه در جبهه معاویه و یا در جبهه مردم عراق و یا موالیان امام حسن(ع) و مشخصاً برخی از اصحاب امام حسن(ع) و شیعیانشان موضعی همدلانه به این صلح نشان ندادند. این طور نبود که همه افرادی که اطراف امام(ع) هستند حرکت امام(ع) را فهم کنند و با آن هم‌نوایی داشته باشند. در این بحث به این سؤال پاسخ می‌دهم که نوع مخالفت‌هایی که از سوی اصحاب امام(ع) صورت گرفت چه بود و بعد بگویم که اینها حکایت از چه چیزی می‌کند.

یکی از نکاتی که باید در نظر گرفته شود این است که آیا کسانی که با صلح مخالف بودند شیعه بودند یا خیر؟ این بحث را وارد نمی‌شوم و فرض بر این است که همین طور بوده است. حتی اگر قبول کنیم که این دسته از روایات که بیان‌گر شیعه بودن مخالفان امام(ع) هستند، حتی اگر جعلی هم باشند، تاریخی که جعل شده‌اند به همان سده‌های نخست برمی‌گردد و این روایات می‌تواند منعکس‌کننده باور شیعیان باشد. خواه آن فکر را داشته باشند یا نداشته باشند.

اشکالات اصحاب امام حسن(ع) به ایشان چه بود؟

اگر سراغ روایات برویم، می‌بینیم در این روایات هفت واژه کانونی وجود دارد. واژه اول تحویل دادن خلافت است و یک اشکال این بود که چرا امام(ع) خلافت را تحویل داد؛ یعنی نقطه کانونی مخالفت شیعیان تحویل دادن خلافت از سوی امام(ع) به معاویه بود. نکته دوم واژه مداهنه به معنای سازش‌کاری است. واژه سوم مصالحه است. چهارمین واژه بیعت و واژه پنجم هم خلع و تقلید است. خلع کردن یعنی خلافت را از دوش خوش برداشتن و این را به گردن معاویه انداختن که تقلید از قلاده می‌آید و در ادبیات عرب دارای بار منفی نیست. واژه دیگر وانهادن جنگ و واژه هفتم هم حرب است.

در ذهنیت مخالفت‌کنندگان با امام(ع) چیزی جز جنگ یا صلح نیست. امام(ع) یا به دلیل ترک جنگ که صلح است مذمت شده است یا به دلیل صلح که مقابل جنگ است. این یک دوگان در ذهن این مخالفت‌کنندگان است. جز این دو نیست که یا ما با شخصی مانند معاویه باید بجنگیم یا صلح کنیم. اگر این دو حالت قابل تصور باشد، هر زمان که یکی از آنها منفی شد، دیگری مثبت می‌شود. اگر یکی دینی شد، دیگری غیردینی خواهد بود. بحث گفتمانی است و گفتمان‌ها هستند که یکدیگر را نفی می‌کنند و اقدام به نفی غیری که می‌سازند می‌کنند.

دوگانه صلح و جنگ و تخریب ذهنیت شیعیان

در این دو حالت که می‌توانیم با معاویه داشته باشیم، یا با معاویه باید سازش کرد و با ناسازگاری. حالت سومی در این ذهنیت قابل تصور نیست و اگر یکی از اینها دینی شد که مثلاً جنگیدن و مبارزه دینی باشد، یعنی سازش‌کاری غیردینی است. اگر جنگیدن ارزش شد، نجنگیدن ضدارزش خواهد بود. بنابراین این طور بود که شیعیان نمی‌توانستند این را حل کنند. در این دوگانه معاویه باغی و طاغی بود و وجهی برای دینی شمردن رفتار او برای پیروان مکتب اهل بیت(ع) وجود نداشت. با این فرد اگر وظیفه ما جنگیدن است، یعنی تارک جنگ ضدارزش است و این افراد با این ذهنیت نمی‌توانستند این مشکل را حل کنند.

این ذهنیت به قدری مهم بود که اینان حتی امامت امام(ع) را نیز تحت‌الشعاع قرار دادند و گفتند چطور ممکن است امام(ع) با وجود صلح، این منزلت امامت را هم داشته باشد؛ یعنی حاضر بودند از باور امامت حضرت(ع) دست بکشند. این ذهنیت دوگانه جنگ و صلح، همان ذهنیتی است که در مباحث نظری نظریه‌های صلح نیز منعکس است. در زبان دولتمردان و سیاستمداران بین‌الملل نیز همین تلقی از صلح و جنگ وجود دارد.

فضای جهاد و حل مشکل معترضان

اما یک فضای سومی هم هست و می‌توان منظر دیگری هم گشود که این دوگانه که انسان‌ها را محیر می‌کند باید برچیده شود و مسئله این طور به وجود نیاید؛ یعنی غیر از جنگ و صلح، نگاه سومی داریم که نگاه جهاد به مثابه یک مقوله دینی است. یک مقوله سومی غیر از جنگ و صلح داریم که جهاد است. جهاد یک ارزش مسلم دینی است، اما مقوله مساوی با جنگ نیست. بحث جهاد مبسوط است و مرادم بحث جهاد از حیث فقهی نیست.

جهاد هر نوع سخت‌کوشی، باانگیزه دینی است که در سخنان امام و رهبری نیز همین وجود دارد؛ بنابراین مسلم است که جهاد، امر دینی است و به هر سخت‌کوشی با انگیزه دینی اطلاق می‌شود و الزاماً جهاد شمشیر زدن نیست. بنابراین جهاد با جنگ مساوی نیست.

اما نکته اول این است که خاستگاه جنگ، منافع دو گروه است و طبیعی است که در صلح نیز همین است و افراد دنبال تأمین منافع خود هستند، اما در جهاد خاستگاه، انجام وظیفه دینی است. البته وظیفه که انجام شد، منفعتی هم دارد، اما جنس آن منفعت این‌جهانی نیست. همچنین جنگ می‌تواند فی‌سبیل‌الله باشد یا نباشد؛ یعنی جنگ‌های اول و دوم جهانی فی‌سبیل‌الله نبودند، اما جهاد نمی‌تواند فی‌سبیل‌الله نباشد. دریچه ورود به جهاد در فرهنگ دینی ما قصد قربت است، اما جنگ این طور نیست. نکته دیگر اینکه مرز جنگ، صلح و صلح مرز جنگ است، اما جهاد مرز ندارد و نمی‌توان گفت که جهاد تمام می‌شود یا خیر، این جهاد تعطیل‌بردار نیست.

اگر این زاویه دید را اضافه کنیم و به وجه مخالفت اصحاب امام حسن(ع) برگردیم، می‌بینیم یکسان‌پنداری جهاد و جنگ، موجب اتخاذ آن مواضع شده است. وقتی جهاد را در حد جنگ تنزل دادند و جهاد مساوی جنگ شد، مشکل به وجود آمد و در این صورت اگر صلح شد، یعنی ضدارزشی کنار گذاشته شده است. اما اگر از منظر سوم که نگاه کنیم این طور است که جهاد تعطیل‌بردار نیست و امام حسن(ع) جنگ را ترک کردريال اما جهاد را خیر. نمی‌توان تصور کرد که امام(ع) از احکام شرعی و مسلم روی برگردانده باشد. اما در ذهن مخالفان این بود که وقتی جهاد و جنگ را یکسان دانستند، این اشکال ایجاد شد.

انتهای پیام
captcha