کد خبر: 3903663
تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۱

هویت متقابل فلسفه حقوق اسلامی و فلسفه حقوق مدرن در فصلنامه «حکمت اسلامی»

بیست و سومین شماره از فصلنامه حکمت اسلامی، به صاحب‌امتیازی مجمع عالی حکمت اسلامی، با هشت مقاله منتشر شد.

به گزارش ایکنا؛ در این شماره از فصلنامه حکمت اسلامی، مقالاتی با عناوین «پارادایم شبکه‌ای (پارادایم علم دینی و به‌مثابه پارادایم رقیب علوم انسانی موجود)»، «نقش ادراکات حقیقی و اعتباری در حکایت‌گریِ غیرذاتی»، «بازخوانی «ثنویت سوژه-ابژه و بازتاب آن در نظریات معنای علوم اجتماعی» از منظر حکمت صدرایی»، «واقع‌گرایی(مفهوم و اهمیت آن در حکمت مدنی متعالیه)»، «جایگاه مشاهده و نظریه در فرآیند تدوین و پذیرش نظریه نسبیت»، «بررسی و نقد سه روایت صدرایی از نسبت میان عاقل و معقول و نحوه اتحاد آنها»، «نظریه یکسانی مفهوم امامت و مقام افتراض طاعت؛ تحلیل مستندات و پیامدها» و «هویت متقابل فلسفه حقوق اسلامی و فلسفه حقوق مدرن» منتشر شده است.

پارادایم شبکه‌ای (پارادایم علم دینی و به‌مثابه پارادایم رقیب علوم انسانی موجود)

در چکیده مقاله «پارادایم شبکه‌ای (پارادایم علم دینی و به‌مثابه پارادایم رقیب علوم انسانی موجود)» می‌خوانیم: تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی نیازمند تعریف یک دستگاه معرفتی استنتاجی است تا بتواند با دریافت داده‌های توصیفی از منابع دینی، نظریه‌ها را که بیانگر رابطه معنادار میان مؤلفه‌های مختلف هستند با روش موجّه تولید کند. پارادایم شبکه‌ای تلاشی برای ارائه نظام‌مند اصول موضوعه و روش استنتاج برای شکل‌گیریِ این دستگاه معرفتی است. قلب این دستگاه معرفتی، «خصلت شبکه‌ای بودن هستی» است که از آن، هستی‌شناسی شبکه‌ای، انسان‌شناسی شبکه‌ای، معرفت‌شناسی شبکه‌ای، روش‌شناسی شبکه‌ای، ارزش‌شناسی شبکه‌ای، جامعه و تاریخ‌شناسی شبکه‌ای و دین‌شناسی شبکه‌ای استخراج شده است. اثر این پسوندِ «شبکه‌ای» در «لزوم تشخیص و تعیین معادله حرکت در مقیاس کلان هستی در توصیف‌ها و تجویزها» است. این پارادایم، رقیب پارادایم‌های سه‌گانه (اثبات‌گرایی، تفسیری و انتقادی) رایج در علوم انسانی است که در این مقاله به صورت تطبیقی با آنها مورد بررسی قرار گرفته است.

نقش ادراکات حقیقی و اعتبار در حکایت‌گریِ غیرذاتی

نویسنده مقاله «نقش ادراکات حقیقی و اعتبار در حکایت‌گریِ غیرذاتی» در طلیعه نوشتار خود آورده است: از مفاد اصل امکان شناخت و رئالیسم معرفتی، وجود ادراکاتی است که به‌صورت ذاتی از معلوم حکایت‌گری می‌کنند. اما ما در وجدان خود معانی ذهنی‌ای را می‌یابیم که نمی‌توان حکایت‌گری را ذاتی آنها دانست. هدف اصلی این مقاله، ارائه تبیینی هستی‌شناسانه از نحوه حکایت‌گری معانی و ادراکات غیرحقیقی در چهارچوب مبحث ملاک ثبوتی شناخت است. بنابراین پس از مروری بر مسائل و پیشنهادهای مرتبط با مسئله توضیح چیستی معانی ذهنی و نقادی آن‌ها مانند نظریه شبح، حکایت‌گری شأنی و توضیح نفس‌شناختی حکایت‌گری، تلاش می‌شود برای توضیح «حکایت‌گری معانی و ادراکات حقیقی و غیرحقیقی»، چهارچوب واحدی ارائه دهد. دیدگاه مختار درباره مسئله حکایت‌گری معانی و ادراکات این است که معانی غیرحقیقی نه در عرض ادراکات حقیقی، بلکه در طول آن معانی از موضوع مورد مطالعه حکایت می‌کنند. این حکایت‌گری با توسعه مجازی و اعتباری مصادیق ادراکات حقیقی از واقعیت‌هایی صورت می‌گیرد که شباهت جزئی با معلوم ادراکات حقیقی دارند. در این پیشنهاد، هم «اعتبار» و هم «شباهت جزئی» در حکایت‌گری غیر ذاتی نقش دارد، ولی شباهت جزئی میان «صورت ذهنی» و «معلوم ادعایی» نیست. بلکه شباهت جزئی میان «محکی حقیقی» و «محکی ادعایی» وجود دارد. صورت ذهنی به صورت ذاتی حاکی از محکی حقیقی است و در قیاس با معلوم ادعایی حکایت‌گری‌اش غیر ذاتی دانسته می‌شود.

بازخوانی «ثنویت سوژه-ابژه و بازتاب آن در نظریات معنای علوم اجتماعی» از منظر حکمت صدرایی

در چکیده مقاله «بازخوانی «ثنویت سوژه-ابژه و بازتاب آن در نظریات معنای علوم اجتماعی» از منظر حکمت صدرایی» می‌خوانیم: در این مقاله بر اساس رابطه «سوژه و ابژه» دیدگاه‌های مختلفی درباره خاستگاه معانی در علوم اجتماعی بازخوانی شده و سپس موضع حکمت صدرایی در این رابطه بیان شده است. در این راستا سه نگرش عمده شناسایی شده که عبارتند از: دیدگاه ابژه‌محور، دیدگاه سوژه‌محور و دیدگاه برساخت‌گرا. دسته اول، خاستگاه معانی را در «ابژه» جست‌وجو کرده و دسته دوم، خاستگاه معانی را سوژه و آفرینش‌های آن دانسته است. دسته سوم نیز با قائل شدن به مرگ سوژه معنابخش، به‌دنبال برساخته بودن معانی در دل روابط تاریخی و فرهنگی می‌گردند. در مقابل، از منظر حکمت صدرایی رابطه فاعل شناسا و موضوع مورد شناسایی بر اساس رایطه «سوژه و ابژه» قابل پذیرش نیست. بلکه بر اساس این دیدگاه، انسان هویتی مُلکی و ملکوتی دارد که رابطه ‌او با معانی‌ ادراکی‌اش در سطحی، بر اساس قاعده اتحاد عالم و معلوم تبیین شده و در سطحی دیگر، بر اساس مکانیزم استعاره و اعتبارِ مبتنی بر سرشت مشترک انسانی و با بهره‌مندی از ذخایر معانی حقیقی تبیین ‌شده است. بر این اساس، خاستگاه معنا در افاضه صُور از ناحیه حق‌تعالی دانسته می‌شود و این توانایی برای انسان در نظر گرفته می‌شود که با اقبال یا ادبار نسبت به او، جهان‌های معنایی مختلفی را رقم زند. بازتاب این دیدگاه، این نتایج را در علوم اجتماعی خواهد داشت: عدم تقلیل معانی به سطح حسی، پذیرش وجود نظام‌های معنایی ضروری در خارج از وجود انسان، توجه به هویت واحد انسانی و عدم تقلیل هویت معانی به اموری صرفاً قراردای و اجتماعی.

واقع‌گرایی(مفهوم و اهمیت آن در حکمت مدنی متعالیه)

نویسنده مقاله «واقع‌گرایی(مفهوم و اهمیت آن در حکمت مدنی متعالیه)» در طلیعه نوشتار خود آورده است: مسئله بودگی «واقعیت اجتماعی» برای این حکمت، به امکان تأسیس علم انسانی متناسب با فلسفه اسلامی باز می‌گردد. در واقع پرسش از امکان تأسیس علم انسانی مزبور (به نوعی)، به چالش کشیدن ظرفیت حکمت متعالیه به مثابه یک نظام فلسفی کامل است؛ به گونه‌ای که عدم امکان تأسیس علوم انسانی بر اساس آموزه‌های آن، به منزله نقص نظام فلسفه اسلامی تعبیر خواهد شد. هدف این مقاله، توضیح مفهوم و اهمیت «واقع‌گرایی» برای کلیت حکمت متعالیه است. مدعای این نوشته آن است که «واقع‌‌گرایی» اهمیتی اساسی در هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و نظام ارزشی حکمت مدنی متعالیه دارد؛ به‌طوری که تبیین واقع‌گرایانه امر اجتماعی تبدیل به یک مسئله اساسی در حکمت مدنی شده است. این نوشتار نشان می‌دهد که چگونه مسئله بودگی «واقعیت اجتماعی» برای حکمت مدنی، به امکان تأسیس علم انسانی متناسب با حکمت متعالیه باز می‌گردد. به همین منظور، در مقاله حاضر از روش اسنادی استفاده شده است و تلاش شده از سخنان بزرگان این حکمت، برای مدعای مقاله مستنداتی ارائه گردد. یافته‌های مقاله می‌تواند برای بررسی موضوعاتی مانند ارائه نظریه واقع‌گرایی در امور اعتباری یا تبیین ظرفیت حکمت متعالی برای تأسیس علوم انسانی به‌کار گرفته شود.

جایگاه مشاهده و نظریه در فرآیند تدوین و پذیرش نظریه نسبیت

در چکیده مقاله «جایگاه مشاهده و نظریه در فرآیند تدوین و پذیرش نظریه نسبیت» می‌خوانیم: در این مقاله از طریق یک مطالعه موردی، یعنی بررسی نظریه نسبیت خاص و عام اینشتین و نسبت آن با مشاهده و نظریه و ارزیابی چگونگی بهره‌گیری اینشتین از نظریات فلسفی رایج در زمان خود و نحوه استفاده او از مشاهدات تجربی برای تدوین نظریه‌اش، نشان می‌دهیم که رابطه بین نظریه و مشاهده، یک رابطه خطی و مستقیم نیست. همچنین بیان می‌کنیم که در فیزیک مدرن، آزمودن نظریات به سادگی میسر نیست. بنابراین عوامل بسیاری بر روند تدوین و پذیرش نظریه از طرف جامعه علمی تأثیر می‌گذارند.

بررسی و نقد سه روایت صدرایی از نسبت میان عاقل و معقول و نحوه اتحاد آنها

نویسنده مقاله «بررسی و نقد سه روایت صدرایی از نسبت میان عاقل و معقول و نحوه اتحاد آنها» در چکیده نوشتار خود‌ آورده است: اتحاد عاقل و معقول یکی از مباحث بحث‌برانگیز فلسفه است که در فلسفه صدرایی مورد اثبات و نقد قرار گرفته است. هدف این نوشتار، تکرار ادله اثبات عاقل و معقول و بیان نقاط قوت و ضعف آن نیست. بلکه با رویکرد و نگرش دیگری به این مطلب اشاره شده است. با توجه به پیچیدگی این نظریه، شارحان حکمت متعالیه برداشت‌های متعددی از رابطه بین عاقل و صورت معقول و نحوه‌ اتحاد میان آنها داشته‌اند. بر اساس دیدگاه آنها، این برداشت‌ها در خصوص علم در سه گروه جای می‌گیرد. برخی بنا ‌بر ‌اینکه علم را کیف نفسانی قلمداد کرده‌اند، بر این عقیده‌اند که اتحاد نفس و معقولات از نوع اتحاد جوهر و عرض است. برخی دیگر که علم را از سنخ اضافه اشراقی دانسته‌اند، معتقدند که اتحاد نفس و معقولات از نوع اتحاد حقیقت و رقیقت است. گروه دیگری نیز معتقدند که از نظر صدرا، علم امری فرامقولی است که وجود آن عین وجود نفس می‌باشد و اتحاد نفس و معقولات، به‌نحو عینیت می‌باشد. در این نوشتار ضمن بررسی دیدگاه‌ها، به این مطلب اشاره خواهیم کرد که صورت معقول، عین نفس بوده و اتحاد عاقل و معقول به‌نحو عینیت به نگرش صدرایی نزدیک‌تر است.

نظریه یکسانی مفهوم امامت و مقام افتراض طاعت؛ تحلیل مستندات و پیامدها

در طلیعه مقاله «نظریه یکسانی مفهوم امامت و مقام افتراض طاعت؛ تحلیل مستندات و پیامدها» می‌خوانیم: در تحلیل متون وحیانی، یکی از انگاره‌های چشمگیر در چیستی مفهوم امامت، مقام افتراض طاعت است. با تحلیل روایات ناظر به مفهوم امامت، مانند روایات ذیلِ آیه ملک عظیم و روایات تفویض می‌توان انگاره این همانی بین امامت و مقام افتراض طاعت را اثبات کرد. به مقتضای این روایات، حتی در مواردی که وحی مستقیمی  نیامده، بیان امام افتراض طاعت دارد؛ چراکه امام برخوردار از پشتوانه تأدیب الهی است. از جمله پیامدهای پذیرش این نظریه، تفاوت میان اطاعت از امام و مطاع بودن انبیاء و رسل است. اوامر نبی و رسول مقید به وحی مستقیم الهی است، اما دستورات امام از این جهت اطلاق دارد. التزام به وجودِ تنها یک امام در هر زمان، از دیگر لوازم این نظریه است. این مقاله با روشی تحلیلی، چارچوب و اجزاء اصلی نظریه همسانی مفهوم امامت با مقام افتراض طاعت را بر مبنای متون وحیانی مورد بررسی قرار داده است.

هویت متقابل فلسفه حقوق اسلامی و فلسفه حقوق مدرن

نویسنده مقاله «هویت متقابل فلسفه حقوق اسلامی و فلسفه حقوق مدرن» در طلیعه نوشتار خود آورده است: تبیین معنای فلسفه و شناخت روش فلسفی در دوره مدرن و مقایسه آن با معنای حکمت و روش حکمی در فلسفه اسلامی، به تفاوت هویت فلسفه حقوق در اسلام و غرب می‌انجامد. ظهور حقوق مدرن در مقابل حقوق اسلامی، مرهون پیش‌زمینه‌های فلسفی و رویکردهای فراحقوقی است. ازاین‌رو بررسی بنیادهای هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی علم حقوق و تبیین پیش‌زمینه‌های فلسفی آن، شناخت هویت آن را ممکن می‌سازد.

با توجه به گستردگی بحث فلسفه حقوق در دیدگاه مدرن، در این پژوهش تنها به معنای فلسفه حقوق در نگاه «ایمانوئل کانت»، «اگوست کنت»، «حلقه وین»  و حاشیه آن اشاره شده و سعی شده است در بستر نگاه حکمت اسلامی، از حیث معنی و روش، فلسفه حقوقی متفاوتی ارائه شود. فلسفه حقوق اسلامی در معنای پذیرفته شده، به مثابه علمی است که در آن مجموعه‌ای از گزاره‌های هم‌سنخ به‌طور مستقیم در پی تأمل جهت ایجاد نظام حقوق اسلامی و تبیین زیرساخت‌های معرفتی آن با محوریت برهان در سایه قرآن و عرفان جمع‌آوری شده ‌است. در این اندیشه، مقاومت در برابر تفسیرهای مدرن از علم حقوق، می‌تواند به عنوان نقطه قوتی باشد که جایگاه فلسفه حقوق اسلامی را ارتقا خواهد بخشید.

انتهای پیام
captcha