پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی به شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی
کد خبر: 3904006
تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۸

پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی به شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) و استاد حوزه علمیه در پاسخ به سخنان یکی از استادان حوزه در مورد شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی، تأکید کرد: این سخنان مخالف آیه 14 سوره مبارکه حجرات است.

پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی به شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندیبه گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، متن سخنان آیت‌الله فاضل لنکرانی، عضو جامعه مدرسین حوزه و رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم 

برخی از علمای بزرگوار و اندیشمندان محترم در یكی از سخنرانی‌های خود درباره ایمان و كفر و عدم سرایت آن به حقوق شهروندی مطالبی بیان كرده كه در ذهن برخی ایجاد شبهه كرده است؛ از این‌رو، ضروری است به آن‌ها پاسخ داده شود.

نكته اصلی سخن ایشان آن است كه می‌فرماید: «در درون تعلیمات ادیان به طور کلی و از جمله اسلام و مسیحیت، نهادهایی وجود دارند که متأسفانه با برداشت‌های انحرافی و غیرواقعی موجب خشونت شده است». وی برای تثبیت این مطلب به 3 نهاد دینی «كفر و ایمان، جهاد با كفار و امر به معروف و نهی از منكر» اشاره كرده و بیان می‌كند: «سوء برداشت‌ها از این نهادها سبب بروز خشونت‌هایی است كه امروزه در میان پیروان ادیان صورت می‌گیرد.»

محور اوّل: ایمان و کفر

نخستین نهادی كه از آن نام می‌برد، «نهاد كفر و ایمان» است. وی بیان می‌كند: پیروان هر یک از ادیان خود را مؤمن و دیگران را کافر می‌دانند و به دنبال این دو نهاد است که موضوع تکفیر مطرح می‌شود. نهاد کفر و ایمان موجب تقسیم جامعه بشری از نظر شخص دینی به خودی و غیرخودی می‌شود و به جای دوستی، تخم عداوت می‌کارد؛ در حالی که نه معنای کفر و ایمان چنان است که برداشت شده و نه معارف دینی چنان اجازه‌ای را به پیروان خویش می‌دهد که به استناد کافر دانستن دیگری دست به خشونت بزنند. ایشان برای این ادّعا به آیه شریف ۱۴ سوره حجرات تمسك می‌كند كه خدای والا می‌فرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». او می‌گوید: بر اساس این آیه، افرادی كه ایمان در قلبشان وارد نگردیده، چنانچه بر مقررات اسلامی و نظم اجتماعی گردن نهند، از همه حقوق شهروندی برخوردار می‌شوند. شاهدی نیز آورده و ذكر می‌كند: در صدر اسلام منافقین و افرادی بودند كه همه می‌دانستند در قلب ایمان نیاورده‌اند، اما در کنار سایرین از همه حقوق سیاسی، اجتماعی برخوردار بوده و حتی به سرعت در رأس قدرت سیاسی قرار گرفتند. ایشان در ادامه ذكر می‌کند: در زمان معاصر تقسیم انسان‌ها به مؤمن و کافر، دورانش گذشته است و باید به جای تقسیم به مؤمن و کافر، جهان بشریت را در دوران کنونی به «محارب» و «صلح جو» تقسیم کرد.

پیش از بیان پاسخ و اشکالات دیدگاه ایشان، ضروری است به عنوان مقدّمه بر دو نكته تأكید كنیم؛ اوّل این كه، اسلام دین رأفت، رحمت، مودّت و دوستی است و پیامبر اسلام (ص) به عنوان رحمت جهانیان از جانب خداوند متعال به رسالت مبعوث شده است. به طور کلی، دین اسلام بر اساس عقل و منطق، همراه با محبت و دوستی پایه‌‌گذاری شده و در اصل اولی، از خشونت و برخورد خشن بیزار و متنفر است. آیات قرآن کریم و سیره عملی پیامبر اسلام (ص) بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله این که در آیه 107 سوره انبیا خطاب به رسول رحمت پیامبر اکرم (ص) آمده است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»؛ دینی که پیامبرش را رحمت برای مردم معرفی می‌‌کند، به یقین، نمی‌‌تواند دین خشونت باشد.

رفتار و سیره پیامبر رحمت نیز گواه این ادعا است و به شهادت تاریخ، آن حضرت نیکوترین اخلاق و بهترین گفتار را حتی با دشمنان خود داشته است و در قرآن کریم نیز آمده است: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم:4). همچنین قرآن کریم نتیجه اخلاق و رفتار پیامبر (ص) را در گسترش قلمرو اسلام و توسعه مسلمانان این‌گونه تبیین می‌کند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الأَْمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ» (آل عمران: 159). بنابراین، دینی که دستورالعمل اصلی‌اش سفارش به اخلاق و تواضع و عفو و گذشت باشد و رهبرش این گونه با تواضع و اخلاق رفتار کند، به‌ هیچ وجه با خشونت سازگار نیست.

دوم این كه، از جناب ایشان ـ با توجه به شخصیت علمی و فرهنگی كه دارند ـ انتظار می‌رفت مسئله نفی خشونت از دستورات دین را به صورت صحیح و منطقی و كاملاً محققانه مورد بررسی قرار دهد. تردیدی نیست برداشت غلط و تفسیر نادرست از برخی آموزه‌های دینی، سبب به وجود آمدن افراط‌گری‌ها و خشونت‌هایی شده كه ناراحتی همگان را موجب شده است؛ اما آیا تفسیر نادرست را باید به تفسیر صحیح تبدیل نمود یا این كه موضوع و مسئله را به طور كامل از ریشه حذف كرد؟ متأسفانه از مجموع كلمات ایشان راه دوم استفاده می‌شود. اصرار ما بر این است كه علاوه بر مقابله با تفسیر نادرست از آموزه‌های دینی، باید تفسیری دقیق و مطابق با حقیقت و منطق از مسئله ارائه شود.

پس از ذکر این مقدمه و در مقام نقد سخنان ایشان، نکته اوّل كه چندین مطلب را دربردارد، عبارت است از این که: نخست این كه، از كدام قسمت آیه شریف استفاده می‌شود كسانی كه ایمان نیاورده‌اند، چنان چه بر مقررات اسلام گردن نهند، از همه حقوق بشری برخوردارند؟! این یك تفسیر به رأی واضح و آشكار است و آیه هیچ دلالتی و بلكه هیچ اشعاری بر این امر ندارد.

تفاوت میان مسلمان و غیرمسلمان

دوم این كه، از آیه 14 سوره حجرات به خوبی استفاده می‌شود بین مسلمان و غیر مسلمان فرق است؛ به این بیان كه بر فرض پذیرش قلبی بودن ایمان، روشن است اسلام و مسلمانی فرد، متقوّم به شهادتین و اقرار زبان به توحید و رسالت است، هرچند كه در قلب خلاف آن را معتقد باشد. آیا این آیه شریف بر تقسیم افراد به مسلمان و غیر مسلمان دلالت ندارد؟ آیا ایشان چنین تقسیمی را نیز انكار می‌كند؟

سوم این كه، چرا و با كدام مدرك و دلیل، ایمان را به قلب منحصر می‌كند؟ در روایات معتبر از امیرمؤمنان علی(ع) رسیده است كه: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ» (نهج البلاغه، حكمت 218)؛ روشن است مراد از اركان در عبارت «عمل بالأركان» اركان دین است كه عبارت باشد از نماز، روزه، حج، زكات و ولایت معصومان:؛ این بدان معنا است كه صف نمازگزاران، روزه‌داران، حج‌گزاران، زكات‌دهندگان و كسانی كه ولایت و سلطه و حكومت الهی را بر حكومت غیر خدا ترجیح داده‌اند، از سایرین جدا خواهد بود.

چهارم اینكه، سخن ایشان صرف ادعا است و دلیلی بر مطلب خود اقامه نکرده است. سؤال این است که بر فرض قلبی بودن ایمان و کفر، چه دلیلی وجود دارد بر این که امر قلبی نمی‌تواند معیار و شاخصی برای برخورداری حقوق شهروندی باشد؟ به چه دلیل بین مؤمن و کافر در این امور تفاوتی نیست؟ با مراجعه به آیات قرآن کریم، معلوم می‌شود دیدگاه ایشان با بسیاری از آیات سازگار نیست. به عنوان نمونه، در آیه 257 سوره بقره آمده است: «اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»؛ بر اساس این آیه، خداوند ولی مؤمنان بوده و آنها را از ظلمت و تاریکی به سوی نور خارج می‌کند و در نقطه مقابل، طاغوت و شیاطین سرپرستان و ولی کافران هستند و آنها را از روشنایی به تاریکی می‌برند. آیا چنین چیزی یک امر قلبی است و هیچ ارتباطی به عالم خارج و واقع ندارد؟ خیر؛ اینگونه نیست و بلکه این امر همه ابعاد بشر را شامل است. هم‌چنین در آیه 121 سوره انعام آمده است: «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِم‏»، آیا القای شیاطین فقط یک امر قلبی است و تنها شرک قلبی را شامل است؟ آیا می‌توان گفت فتنه‌ها و توطئه‌هایی که کافران علیه مسلمانان انجام می‌دهند، مطالب وسوسه‌انگیز شیاطین نیست؟ دقت در جریان لیلة‌المبیت و آشکار شدن شیطان در شمایل پیرمرد نجدی در دار الندوة بطلان این سخن را واضح می‌کند.

مخالفت ادعای پایان دوره تقسیم انسان‌ها به مؤمن و کافر با قرآن

نکته دوم این که آیا به واقع، دوران تقسیم انسان‌ها به مؤمن و کافر گذشته است؟ این ادعا نیز با آیات متعددی از قرآن کریم مخالف بوده و سازگار نیست؛ آیاتی نظیر: «لا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» ـ آل‌عمران: 28 ـ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» ـ نساء: 144 ـ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ» ـ مائده: 51 ـ و «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» ـ نساء: 141 ـ؛ آیا می‌توان گفت این آیات به زمان نزول و صدر اسلام اختصاص دارد؟ این نظر با ظاهر این آیات كه در آنها كلمة «لن» آمده و بر نفی ابد دلالت دارد و نیز با جاودانه و خالد بودن قرآن منافات دارد. بر اساس این آیات، مؤمنان در هیچ زمانی حق ندارند کافران را به عنوان سرپرست خود برگزینند. بنابراین، دوران تقسیم انسان‌ها به مؤمن و کافر نگذشته است. در غیر این صورت، اگر دوران تقسیم گذشته باشد و در برخورداری از حقوق شهروندی تفاوتی بین مؤمن و کافر نباشد، دیگر فرق نمی‌کند چه کسی در رأس حکومت یا در مناصب مهم حکومتی و قدرت باشد؛ مسلمان و کافر، بر اساس حق انتخاب شدن، در این جهت یکسان هستند. به طور قطع، التزام به چنین مطلبی ممکن نیست.

نکته سوم این که نتیجه نظر ایشان آن است که از ابتدا تا انتهای ابواب فقه، تمام مسائلی که در آنها بین کافر و مسلمان فرق گذاشته شده، حذف شوند. در باب نکاح که مشهور فقها بر این باورند که نکاح دائم با اهل کتاب و مشرکان جایز نیست، باید بگوییم چنین ازدواجی اشکال ندارد و فرقی بین مسلمان و کافر نیست! یا در باب قصاص که مسلمان در مقابل کافر قصاص نمی‌شود، باید قائل به قصاص شد و یا در باب ارث، باید بر حکم ارث نبردن کافر از مسلمان ـ «الكافر لا یرث» ـ خط بطلان کشیده و گفته شود کافر از مسلمان ارث می‌برد! هم‌چنین در بحث دیه نیز باید به تساوی دیه مسلمان و کافر قائل شد؛ چرا که بر اساس نظر ایشان تمامی افراد در برخورداری از حقوق اجتماعی و شهروندی یکسان هستند. نیز «لا یحلّ مال امرء مسلم» باید کنار گذاشته شود و مال مسلمان و غیر مسلمان فرقی نداشته باشد. بنابراین، نظریه فوق بنیان فقه را از بین می‌برد. طبق این نظریه چیزی به نام «ما أنزل الله» نباید داشته باشیم! مردم باید در هر زمانی از قوانینی که عقلای آن زمان وضع می‌کنند، حداقل در حقوق اجتماعی تبعیت کنند. ما أنزل الله مختص به امور عبادی شخصی مثل نماز و روزه و حج می‌شود و در امور اجتماعی، معاملات، مناکحات و سیاسات، باید از آن‌چه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده تبعیت کنیم!!!

در حقیقت، این نظریه بیان دیگری از جدایی دین از سیاست است. بر اساس این نظریه، نباید دین را در حكومت و حاكم دخیل دانست و باید دین و ارزش‌ها و احكام و قواعد دینی را در امور اجتماعی و حقوق شهروندی از جمله مسئله حكومت‌داری كنار گذاشت.

محور دوم: جهاد

دومین نهاد، «نهاد جهاد» است. ایشان در این باره می‌گوید: چنانچه تقسیم جامعه انسانی را به کافر و مؤمن بپذیریم، با کمال تأسف، نهاد «جهاد» یعنی اقدام مسلحانه علیه کفار مطرح می‌شود. البته ما باید شکرگزار مشهور فقیهان شیعه باشیم که هرچند تقسیم مزبور را پذیرفته‌اند ولی جهاد ابتدایی را در زمان حاضر که زمان غیبت معصوم(ع) است ممنوع و تعطیل دانسته‌اند. ایشان پس از ذکر آیه 159 سوره آل‌عمران به عنوان اصول دیپلماسی نبوی، می‌گوید: مطالعه در سیره نبوی که به یقین منطبق با قرآن است، نشان می‌دهد که حتی جهاد با کفار زمان رسول الله(ص) هم ابتدایی نبوده و همواره دفاعی بوده است. این ادعا علاوه بر استنباط از آیات قرآنی، مستند به مدارک تاریخی نیز می‌باشد. همچنین در بخش دیگری از سخن خود آورده است: مراد از کفاری که در قرآن قتال با آن واجب شده، کفار زمان رسول الله(ص) بوده که با پیروان او در حال جنگ بوده‌اند و شامل غیر مسلمانان زمان حاضر نمی‌شود. مگر می‌توان غیر مسلمانان زمان حاضر را که پایبند به اصول حقوق بشر از جمله آزادی مذهبی هستند و برای کلیه ادیان از جمله اسلام احترام قائلند، کافر و واجب القتل دانست؟ زمان حاضر که ملت مسلمان عضو سازمان ملل متحد می‌باشند و عضویت آن سازمان به معنای تعهد به حفظ صلح و امنیت جهانی است، هرگز نمی‌توانند با دیگران سر جنگ داشته باشد.

در نقد این قسمت از سخنان ایشان نیز به چند نکته اشاره می‌کنیم: مطلب اوّل این که مطابق سخن ایشان جهاد با كفار بی‌معنا است و تنها اگر گروهی حمله كردند ـ خواه مسلمان باشند و خواه كافر ـ باید مقابل آنها ایستاد و دفاع كرد؛ بنابراین، معیار و ملاك، صلح‌جویی و جنگ‌جویی است و آیات قرآن كریم را نیز بر همین معنا حمل می‌كنند. این سخن نیز صرف ادّعا است و دلیلی بر آن اقامه نكرده‌اند. سؤال این است كه به چه دلیل و بر اساس كدام روایت و دلیلی، آیه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ لِلَّهِ» ـ بقره: 193 ـ به مسلمانان صدر اسلام و كفار همان زمان اختصاص دارد؟ دقت در آیات مربوط به جهاد خلاف دیدگاه ایشان را اثبات می‌كند. جهاد از مباحث بسیار مهمی است كه بنده در جای خود آیات مرتبط با این بحث را بررسی كرده و به صورت كتاب نیز با عنوان «جهاد ابتدایی در قرآن كریم» عرضه شده است؛ لذا، در این‌جا به صورت مختصر، تنها به نكاتی اشاره می‌كنم.

  1. درباره جهاد تعبیری در قرآن كریم وجود دارد كه راجع به نماز، روزه و حج چنین تعبیری نیامده است؛ خداوند در آیه 216 سوره بقره می‌فرماید: «كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»؛ تعبیر كراهت و ناخوشایندی تنها دربارة جهاد آمده است؛ و به یقین، حكمی كه به صورت قضیه حقیقیه در این آیه بیان شده است، وجوب جهاد ابتدایی است، وگرنه جهاد دفاعی و وجوب آن نیاز به صدور حكم ندارد؛ هر عاقلی می‌گوید انسان باید از خود دفاع كند. بنابراین، جهادی كه جزء فروع دین است، جهاد ابتدایی است. ضمن آن كه مطابق مبنای حضرت امام خمینی; و پذیرش نظریه خطابات قانونیه، اشكال ادعای ایشان روشن‌تر است؛ چرا كه بر اساس این نظریه، خطابات قرآن كریم به صورت قانونی بوده و مخاطب خاصی برای آیات نیست؛ یعنی حتی افراد موجود در زمان نزول آیه و مسلمانان صدر اسلام نیز بالخصوص متوجه خطاب آیه شریف نیستند و بلكه آنها یكی از مصادیق موضوع هستند.
  2. مقتضای قاعده اشتراك در تكلیف ـ كه به اجماع فقها ثابت بوده و در سراسر فقه جاری است ـ این است كه اگر حکمی در اسلام برای مسلمانان زمان صدور آیات ثابت شد، آن حکم شامل همه مسلمانان ‌شده و در آن شریک هستند؛ حتی آنان که در زمان صدور حکم، وجود نداشته‌اند. حال، آیا ایشان این قاعده كه می‌توان گفت فقه مبتنی بر آن است را كنار می‌گذارد؟

به یقین آیات جهاد ابتدایی عمومیت دارد و به مسلمانان صدر اسلام اختصاص ندارد؛ شاهد بر آن این كه در روایت صحیحی، محمد بن مسلم از امام باقر، درباره آیه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ لِلَّهِ» می‌پرسد كه اگر این آیه شامل شما هم می‌شود، چرا بدان عمل نمی‌شود؟ حضرت پاسخ می‌فرماید: «لَمْ یجِئْ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیهِ بَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) رَخَّصَ لَهُمْ لِحَاجَتِهِ وَ حَاجَةِ أَصْحَابِهِ فَلَوْ قَدْ جَاءَ تَأْوِیلُهَا لَمْ یقْبَلْ مِنْهُمْ لَكِنَّهُمْ یقْتَلُونَ حَتَّى یوَحَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَتَّى لَا یكُونَ شِرْكٌ» (كافی، ج8، ص201)؛ بنابراین، ترخیصی از ناحیه پیامبر اكرم در ترك این تكلیف واجب از زمان حضور معصوم تا زمان ظهور حضرت حجت، صادر شده است و بدیهی است زمان حاضر نیز بخشی از دوران ترخیص است. ثمرة ترخیص، زمانی مترتب می‌شود كه اختصاصی به مسلمانان زمان نزول قرآن نداشته باشد و شامل مسلمانان زمان‌های پسین تا زمان ظهور نیز بشود.

3. با چشم‌پوشی از این كه دستورات دینی از جمله وجوب جهاد، قصاص، حجاب و... به صورت قضایای حقیقیه است كه موضوع آنها همه انسان‌ها تا روز قیامت هستند و به افراد حاضر در زمان رسول خدا اختصاص ندارند و نیز با اغماض از نظریه خطابات قانونیه و قاعده اشتراك در تكلیف، راه چهارمی برای اثبات مدّعای ما وجود دارد و آن، دقت در غایت و هدف مذكور در آیات جهاد ـ «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلَّهِ» ـ است كه نشان می‌دهد حكم جهاد به صدر اسلام اختصاص ندارد و بر اساس روایت فوق، زمان عمل حقیقی و امتثال واقعی آیه شریف تنها در زمان ظهور فرا می‌رسد؛ به عبارت دیگر، در زمان رسول خدا، مصلحت در عمل فی‌الجمله آیه بوده و قتال با كافران و مشركان وجوب امتثال داشته و عمل نیز شده و می‌شود؛ اما خدای تبارك و تعالی از ابتدا می‌دانسته این تكلیف، از جمله تكالیفی نیست كه همه مكلفان از تمام جهات به آن عمل كنند. به دیگر سخن، حكم وجوب قتال با كافران و مشركان تا زمان ظهور حضرت در مرحلة اقتضا باقی می‌ماند و تأویل و فعلیت آن به زمان ظهور مربوط می‌شود.

سخنی تاسف بار در مورد اسلام

4. از جمله مطالب غم‌انگیزی كه باعث تأسف است، این سخن است كه می‌گویند اسلام دین شمشیر است! این سخن نادرست بوده و بلكه عكس آن صحیح است. به طور مسلّم، در برپایی جهاد ابتدایی مسئله كشورگشایی، قدرت‌طلبی و شوكت‌خواهی شخصی یا حكومتی وجود ندارد؛ بلكه نخستین مرحله از مراحل تشریع جهاد ابتدایی، مرحله دعوت كفار به سوی اسلام است؛ پیامبر اسلام(ص) از ابتدا به دعوت و فراخوان مأمور بود نه جنگ و جهاد؛ دعوت و فراخوانی برای اعتلای كلمة توحید و تسلیم شدن در برابر خداوند یكتا بر محور دلیل و برهان.

در آیه ششم سوره توبه آمده است: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْلَمُونَ»؛ خدای متعال در فراز اوّل آیه در مقام بیان لزوم پناه‌دهی به مشركان پناهنده و شرایط پناهندگی از جمله عرضة صحیح اسلام به آنان و حفاظت جانی و مالی از پناهندگان غیر مسلمان است. بنابراین، اگر یكی از مشركان برای شنیدن سخن خداوند و تحقیق دربارة اسلام به مسلمانان پناه بیاورد، باید به او پناه داده شود و نباید او را در این مدت با وجود كفر كشت؛ بلكه به نیكویی باید برای او اصول اعتقادی اسلام تبیین شود تا با آرامش تمام، برهان‌ها و دلیل‌های اسلام را بشنود و به اختیار خود، یكی از دو راه را انتخاب كند. اگر راه اسلام را پذیرفت، رستگار می‌شود و این به خاطر آن است كه اسلام، دین منطق، برهان و استدلال است و هر كه با آن مواجه شود، به یقین، آن را خواهد پذیرفت و چنان چه نپذیرد، معلوم می‌شود از روی عناد، تعصب و لجاجت است و در هر حال، چنین كسی كه پناهنده شده، اگر اسلام را نپذیرفت، باز مسلمانان حق ندارند او را بی‌درنگ بكشند و بلكه غیرت، آزادگی و انسانیت حكم می‌كند او را از پناهگاه به خانه و كاشانه‌اش برگردانند و پس از برگشت و مقابله است كه می‌توان با او جنگید.

بنابراین، از رهگذر این مطلب روشن می‌شود یكی از علت‌های طرح اشكالات بی‌پایه و اساس بر جهاد ابتدایی و نسبت دادن‌های غلط به اسلام و مسلمانان، ناآگاهی اشكال‌كنندگان از ظرافت‌های قرآنی و دقت‌های فقهی آیات شریف قرآن كریم است. در این زمینه به كتاب جهاد ابتدایی در قرآن كریم كه اهداف متعالی و بسیار خوب جهاد را در آن ذكر كرده‌ایم، مراجعه شود.

مطلب دوم این كه، ایشان نیز همانند برخی دیگر از نویسندگان می‌گوید در اسلام و دوران رسول خدا جنگی به عنوان جهاد ابتدایی نداشتیم و هرچه بود، جهاد دفاعی بود؛ در حالی كه بنا بر سنت و سیرة نبوی مستفاد از روایات و نقل‌های تاریخی، برخی از جنگ‌های پیامبر اكرم مثل فتح مكّه و خیبر، جهاد و جنگ ابتدایی بوده و دفاعی نبوده است.

مطلب سوم نیز این كه بر اساس نظریه ایشان باید گفته شود آیه نهم سوره حجرات «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» به زمان پیامبر اسلام(ص) اختصاص دارد و در زمان حاضر دیگر تفاوتی بین مسلمان و كافر نیست و اگر دو گروه از كفار نیز به جنگ و نزاع برخاستند باید میان آن‌ها صلح برقرار كرد! لازمة سخن ایشان آن است كه خط بطلانی بر آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ» ـ حجرات: 10 ـ كشیده شود و گفته شود «إنّما البشر إخوة»! آیا ایشان به این مطلب ملتزم می‌شود؟ آری، مدارای با همنوع و مراعات انسان‌ها امری است كه دین به آن توصیه می‌كند؛ لیكن این به معنای اخوّت و برادری همه بشر با یكدیگر نیست و بدون تردید این برادری فقط بین مسلمانان است. آری، این امكان وجود دارد كه نسبت به همنوع بودن، عنوان برادری اطلاق و به كار برده شود، اما به یقین، با برادری میان مؤمنان تفاوت مرتبه خواهد داشت.

در انتها، ذكر این مطلب ضروری است كه این مطالب را به عنوان تكلیف و برای جلوگیری از تزلزل اندیشه‌ها و تشویش افكار و دفاع از اسلام و احكام مترقی آن عرض كردم كه وظیفه همگان است با برهان و استدلال از اسلام و احكام آن دفاع كنند. این‌جانب آمادگی دارم چنان چه جناب ایشان مایل به بحث در این مسائل باشند، آنها را به طور كامل مورد بررسی قرار دهیم.

انتهای پیام
captcha