کد خبر: 3918248
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۱:۰۸

شیخ‌الرئیس چگونه شریک را برای باری تعالی نفی می‌کند

ابن سینا می‌گوید واجب‌الوجود بالذات از جمیع جهات واجب الوجود است. این اصل دارای ابتکاری است که بوعلی با طرح این موضوع خواسته است، بقیه احتمالاتی که مترتب بر کثرت مبدأ اولی است، نفی کند و با این اصل خود به خود هر احتمالی را که افاده شریک باری کند، در بدو کار ممتنع و محال کند.

به گزارش ایکنا؛ نشست بزرگداشت ابن سینا، امروز یکم شهریورماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه صحبت‌های حسین کلباسی اشتری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی را می‌خوانید؛

در مورد ابن سینا شاید مبالغه نباشد که بگوییم صدها آثار در قالب کتاب، مقاله و رساله نگاشته شده است و این به طور طبیعی نشان‌دهنده عمق تأثیر این متفکر بزرگ است و البته هنوز زوایای فکری این مرد بزرگ و تأثیرات عمیقی که بر اندیشه گذارده، به طور کامل کشف نشده است.

اما تا قرن‌ها قبل از مسیحیت یا بعد از مسیحیت، این محرکِ نامتحرک اولی به عنوان مبدأ عالی و متعالی در فلسفه‌ها و مشرب‌های الهی مطرح بوده است و قبل از مسیحیت، مثلاً نزد نوافلاطونیان و بعد از آنها نیز نزد متکلمان مسیحی تا قرون متمادی، این بحث محرک نامتحرک البته به استناد برخی از آثار دیگری که بعداً روشن شد از ارسطو نیست، مانند اثولوجیا و ... ، با عنوان مبدأ اولی و خالق، یعنی همان خدای ادیانی که در ادیان ابراهیمی مطرح است، تلقی می‌شد. اما در عالم اسلام شرایط متفاوت شد. به ویژه با آمدن فارابی و ابن سینا این اتفاق افتاد، چون به طور کلی نوع نگرش اینها به عالم و در یک کلمه هستی‌شناسی این فلاسفه متفاوت از ارسطو بود و نمی‌توانست با همان مشرب به صورت کامل سازگار باشد و اشکالاتی به نظر ارسطو وارد کردند.

برای نمونه ابن سینا در مورد همین محرک نامتحرک می‌گوید، این محرک نامتحرک اگر قرار است که مبدأ همه موجودات باشد و منشأ موجودات باشد، باید به عنوان علت فاعلی باشد و نه علت غایی. یعنی جایگزینی علیت فاعلی به جای علیت غایی ارسطو بود و البته لوازم مترتب بر این علیت نیز در فلسغه ارسطو مطرح شده و ابن سینا در تمام ‌آثارش در مورد نفش علت فاعلی، انواع و اقسام  فاعل‌ها و همچنین فاعل نخست و احکام و لوازم علیت فاعل اول بحث کرده است که خود این مجموعه مباحث منجر شد به اینکه در قرون وسطی به تأثیر از ابن سینا، بین همین دو شعبه الهیات به معنی‌الاعم که در مورد وجود بود و الهیات به معنی‌الاخص که در باب مبدأ اولی و علیت اولی بود، تفکیک به وجود آید و رشد و توسعه‌ای به دنبالش حاصل شد.

اما سخن از همین علیت فاعلی است. جایگزینی علیت فاعلی به جای علیت غایی، مسبوق به دو رکن اصلی در فلسفه ابن سینا بود. این دو رکن یکی عبارت از تمایز وجود از ماهیت و ییکی تمایز امکان از وجود که در فلسفه ابن سینا این دو، مطلب اندکی نبود و برخی از شارحان ارسطو گفته‌اند که تمایز وجود از ماهیت در فلسغه ارسطو هم مطرح شده و اما روشن شد و تقریباً اتفاق نظر هم در این هست که این تمایز نیز اگر باشد، تمایز منطقی و معرفت‌شناختی است و نه هستی‌شناختی و عینی و خارجی. در حالی‌که تمایز وجود از ماهیت نزد ابن سینا یک تمایز واقعی و هستی‌شناسانه است و این نکته بسیار مهم است که موجودات در واقع به لحاظ تحقق خارجی‌شان محتاج و نیازمند فاعلی هستند که به آنها وجود ببخشد و هستی را به آنها اعطا کند.

شیخ الرئیس در نمط چهارم اشارات به تقسیم موجود به واجب و ممکن و به دنبالش به اثبات واجب الوجود پرداخته است که بسیار بحث دقیقی است که شیخ وقتی به تشقیق شقوق و تفریع فروع می‌پردازد، می‌خواهد همه احتمالات بحث را برای دفع دخل مقدر مطرح کند و پاسخ دهد که اینها خودش نبوغی است و این قریحه شیخ نیز در اینجا کاملا آشکار است.

به دنبال بحثی که در باب اثبات واجب الوجود در ابن سینا مطرح شده است و اینکه هر موجودی چنانچه بخواهد هستی پیدا کند، باید از مبدائی هستی خودش را بگیرد و اخذ کند و در حقیقت اینجا تقسیمی که صورت می‌گیرد، تقسیمی است که به واجب بالذات و واجب بالغیر منتهی می‌شود. یعنی هر شیئی برای اینکه تحقق پیدا کند، یا از جانب دیگری و یا از جانب خودش باید این وجود به آن اعطا شود و راه سومی ندارد و آنکه از ناحیه خودش است که واجب بالذات است، آنکه از ناحیه غیر است از ناحیه واجب بالغیر خواهد بود.

بحثی هم اینجا مطرح شده که بحث زیادت وجود بر ماهیت است که بحث‌های زیادی در این باب مطرح شده است. شیخ در شفا به این عروض اشاره کرده است و برخی از فلاسفه بعد از ابن سینا بر او خرده گرفتند که در حقیقت شیخ تعلق وجود به ماهیت را از نوع تعلق اعراض به جوهرها دانستند و متوجه سخن شیخ نشدند. به ویژه ابن رشد که سخن ابن سینا را فهم نکرده است، اما شیخ تصریح می‌کند که بین عرض و عرضی تفاوت است و اینها از نوع عروض اعراض بر جوهر نیست و کاملا روشن و صریح، نحوه اتصاف وجود به ماهیت را توضیح داده است.

اما به چیزی می‌رسیم که نزد شیخ به عنوان اصل و قاعده مطرح شده است که واجب الوجود بالذات از جمیع جهات واجب الوجود است. ممکن است شخصی فکر کند این نوعی همان‌گویی است و این جمله چه بار مفهومی دارد؟ اولا همین مطلب یعنی همین اصلی که الآن بیان شد، بعد از شیخ در نام‌های فلسفی و مشارب فلسفی اغلب فیلسوفان عالم اسلام راه یافته است. هم حکمای شیراز و هم خواجه نصیر یا ملاصدرا به صورت خاص این اصل را مطرح کرده‌اند. ملاصدرا در منهج دوم از جلد اول اسفار همین اصل را در سرفصل بحث آورده است که واجب الوجود بالذات از جمیع جهات واجب الوجود است.

این اصل دارای یک نکته ابتکاری است که بوعلی با طرح این موضوع خواسته است، بقیه احتمالاتی که مترتب بر کثرت مبدا اولی و کثرت علت اولی که شریک باری شود نفی کند و با این اصل خود به خود هر احتمالی که افاده کثرت واجب کند و یا افاده شریک باری کند را در بدو کار ممتنع و محال می‌کند که بسیار نکته مهمی است که واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات است.

این همان چیزی است که در کتاب خدا تحت عنوان «اله» آمده است که وقتی می‌گوید «لا اله الا الله» یا مواردی دیگر که اشاره بر وحدانیت خدا دارد، همه و همه از این مطلب نشئت می‌گیرد که نمی‌توان مبدأ را به عنوان مبدا سرمدی نامتناهی واجب فرض کرد و برای این مبدأ شریک قرار داد. بوعلی با طرح این اصل بنیادین تمامی فروض و احتمالاتی که از جهات مختلف می‌تواند و یا امکان منجر شدن به فرض شریک باری و یا تعدد واجب کند منتفی می‌کند و این از ابداعات شیخ الرئیس است.

انتهای پیام
captcha