به گزارش ایکنا؛ محمد ثابت ایمان، پژوهشگر حوزه عرفان و زبان و ادبیات فارسی در یادداشتی به ویژگیهای عرفانی و رندانگیهای حافظ پرداخته و جامعه آن روز حافظ را با جامعه امروز مقایسه کرده است. مشروح این یادداشت از نظرتان میگذرد؛
شعر حافظ، صرف نظر از رویکرد عرفانی، در محور و مختصات جامعه ایرانی، شیراز قرن هشتم چرخ میزند. ویژگی اساسی آن، رندانگیهای به جا در برخورد با مصادیق به انحراف رسیده؛ زهد، مفتی، قاضی، اهل منبر، مسجد و مدرسه، صوفىگرى و بالاخره اهل قیل و قال است. او یک ملیگرای متشرع، متصف به آداب درست طریقت، در همان عرفان اصیل ایرانی است. آن قدر که به شاهد مدعای خویشتن، غلبه سلک و کوشش، بر جذبه و عنایت و کشش در راه او بیشتر است. به عبارتی تلاش زاهدانه برای درک حقیقت دوست بر مصداق طریق سالک مجذوب. آنهم بر طریق صادق عشق. آنجا که میفرماید:
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه / کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
حافظ یک عارف مسلم است. مسلم به معنای تام تسلیم در برابر مراتب کمال دین الهی از آدم تا خاتم. آنجا که به کمال این سلسله اشاره دارد و واژه ختمی مرتبت را برای مبشر آن بر میگزیند. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى؛ (آیه ۳ سوره مائده) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم.» او، چون بایزید، ابوسعید و حلاج و ... طرفدار مکتب عشق است. پیوند ریشه و سرشاخه را میداند. میداند که میفرماید:
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ/ قرآن زیر بخوانی با چهارده روایت
نگاه او به انسان ایرانى و بهرهگیری از مفاهیم شاهنامه و برخورداری از تعالیم حیات بخش قرآن کریم، احادیث و روایات، در قاب تلمیح و استعاره و ایهام و ...، از او رندی جهانی در برخورد با قبای ژنده زهد ریایی و تهجر تو خالی منبعث از نگاه قشری به دین و مبانى الهى آن ساخته است.
این حلقههای به انحراف رفته در قرن هشتم با روی کار آمدن امیر مبارز معلوم الحال در لباس محتسب آن روزگاران، به مفهوم کسی که باید حد بر خروج از معارف و ورود به نهایی منکر وارد کند، کاملتر مىشود و حافظ در یک سر با زاهدان و صوفیان دروغین دست و پنجه نرم میکند و در سویی در کف اتصال حکومت با ساختارهاى اجتماعى و مردم، او در برابر عمل ناصواب ایشان به مبارزه مینشیند. تو گویی در تابلویی به سحر قلم و توان واژه و پرده پوشیهاى شگرف غلاف ظریف علوم بدیعی، و گاهى نیز با طنزی فاخر، تکلیف همه اعصار بعد از خویش را در تطبیق سره از ناسره راه مشخص میکند.
او واژگونی این دور سپهرنام را باور کرده است. مىداند که خرسندى اهل راز از درک راه و معانی آن در این واژگونی دچار اختلال و ناصافی «می» است! از این رو میفرماید:
مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر/ که صاف این سر خم جمله دردیآمیز است
از دید او علف در پیش سگان است و استخوان در آخور اسبان. اهل فضیلت و معنا در کناری و دردی ناصاف اهل نادان روزگار، در بالای سر صراحی جا خوش کرده است. چه تو، چون اهل فضلی و دانش، پس همین گناهت بس!
این تابلو به تصویر کشیده از او هنوز دیدنیترین قاب تماشا در نگاه به جامعه امروز ایرانی ماست، چه او حافظ است، اما نه در هیبت تنها تفألی آنهم از روی مصلحت و تعبیرى که میخواهیم از او درک کنیم. مدنیت برای او در قاب یکرنگى با مردم و پرهیز از دروغ و ریا و رسوایی پیرایه گشاد و آستین کوتاه زهد نامحرمان راه به تعریف نشسته است؛ و سیاست جز حکمت و تدبیر امور به نفع قوم نیست. از این رو خاتم ابواسحاقی را کنایه از قدرت تام پادشاه میگیرد و میفرماید:
راستی خاتم فیروزه ابواسحاقی/ خوش درخشید ولی، دولت مستعجل بود
قید راستی، با نگاهی طنز هم تأکید است و انذار و هم سروش و تعجب؛ تا همه بدانند که دولت مستعجل بوده و بالاخره روزی نخواهند بود. اما افسوس! که این شمه و شکوه رندانگیهاى او در جهان صرف عشق محور شرقى، تنها به قاب شبهای یلدا و نوروز فالهای بیبنیان گذشت و راهى به تعقل و تفکر خلق و جامعه نبرد.
او که با همه ناملایمات زمانش از ما میخواهد؛
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم/ به شرط آنکه ننمایی به کج طبعان دل کورش!
یعنی تماشای راز را دلی گشاده و چشمی جهانبین باید نه هر که به راه زد و مدعی بود.
مصداق دردى روى مى ناصاف این روزگاران سخت، باید چشید و دید و گذشت را، امروز در ساختار عمودى قدرت، با گزینشهاى مربوط و نامربوط برخى از مدیران به اصطلاح اشتباهی کشور شاهدیم.
استیصال موجود:
از فرسودگى در توان عوامل اجرایى
نبود اراده جانشینپرورى
تفکر منبعث از مرده ریگهاى ذهنى و نقص در نگرشها و بینشهای درست
چیرگى سیاست ورزى و رفتار سلیقهاى بر اخلاق و فرهنگ و هنر اصیل
وارونگى فرهنگى ناشى از دوران گذار جامعه
تفسیر نامناسب از دین و عدم درک صحیح در نپذیرفتن تحولات جدى جامعه جهانی است.
اما راز این عقبماندگى در دو ساحت ساختار و منابع انسانى قابل جستجوست. حلقه بسته وابسته به حزب و جناح سیاسى، باید راه به فرانگرى برده و از قاعده جدی انتخاب شایستگان بىرنگ ملت برخوردار باشد، آنهم با عبور از گفتمانهاى نارس و نرسیده گذشته!
حافظ محصول پیوند درست ملیت و اسلامیت بدون پرده و حجاب است. هنوز فریاد «عشقت رسد به فریاد او» نشانه پیوند خاتم اخلاق بر ریشههاى سترگ میهنى، بر حلقه ارزشهاى قومی و ملى ایران بزرگ است. در چنین نگاهی، راه بر الگوهاى نادرست مدنى بسته مىماند.
زیرا هرگونه سهمبندى جناحى، راه ورود هرچیز و هرکس را، به اعتبار نقابهاى به اصطلاح مدنى افراد هموار کرده و مسیر خدمت صادقانه و بدون نفاق را، از ظرفیت شایستگان ملت دور مىکند، از این منظر برچسب ورود به بازى احزاب به طمع سهم خواهىها، هیچ فرقى با لباس زهد ریایى صاحبان مذهب دروغین نداشته و هر دو راه به چند رنگى جامعه برده و سخن مولاى جانها مبنى بر «از چند رنگى در دین بپرهیز» را نادیده گرفته و محصولش تشویش و برهم پاشیدگى وضعیت نابسامان مدیریت، و حضور نابلدان و نابخردان در اداره امور مردم مىشود.
در چند رنگى احزاب سیاسى مىتوان غربال به دست، خشک و تر جامعه فرهیخته را به چوب تعصب و آفت سیاستزدگى زده و امکان خدمت صادقانه به مردم را از بین برد. نگاه زهد ریایى یا دستهبندىهاى ناهمگون سیاسى، هر دو راه به تعصب برده و تعصب آفت اندیشه و صلاح جامعه است.
انتهای پیام