در باب تکریم مهمان + فیلم
کد خبر: 3968214
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۹
چشمه حکمت/ ۱۸

در باب تکریم مهمان + فیلم

استاد عبدالجبار کاکایی، در هجدهمین برنامه «چشمه حکمت» حکایتی در باب تکریم مهمان فارغ از دین و مذهبش بیان کرده است.

گره بر سر بند احسان مزن + فیلمبه گزارش ایکنا؛ استاد عبدالجبار کاکایی، در هجدهمین برنامه «چشمه حکمت» که به مناسبت ماه مبارک رمضان در خبرگزاری ایکنا تهیه شده، به ذکر حکایتی در باب تکریم مهمان بدون توجه به دین و مذهبش از کتاب ارزشمند بوستان پرداخته است.  
 
با کتاب سعدی نامه یا بوستان حکایتی را درباره مهمان پذیر بودن آغاز می‌کنیم. به ویژه در این ایام که مهمان‌هایی هم بر ما فرود می‌آیند، اما توجه به اکرام مهمان ولو اینکه هم دین و هم کیش با ما نباشد، بسیار در سخن بزرگان رفته است. از آن جمله در حکایتی از بوستان نقل است که؛
 
شنیدم که یک هفته ابن‌السبیل
نیامد به مهمانسرای خلیل
 
ز فرخنده خویی نخوردی بگاه
مگر بینوایی در آید به راه
 
*از خوی پسندیده و خلق کریمی که داشت، بر سفره نمی‌نشست، مگر اینکه مهمانی بیاید و با او همراه شود.
 
 
برون رفت و هر جانبی بنگرید
بر اطراف وادی نگه کرد و دید
 
به تنها یکی در بیابان چو بید
سر و مویش از گرد پیری سپید
 
به دلداریش مرحبایی بگفت
به رسم کریمان صلایی بگفت
 
که‌ ای چشم‌های مرا مردمک
یکی مردمی کن به نان و نمک
 
نعم گفت و برجست و برداشت گام
که دانست خلقش، علیه‌السلام
 
رقیبان مهمانسرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل
 
بفرمود و ترتیب کردند خوان
نشستند بر هر طرف همگنان
 
چو بسم الله آغاز کردند جمع
نیامد ز پیرش حدیثی به سمع
 
*همه بسم الله گفت، الا آن پیر.
 
چنین گفتش:‌ ای پیر دیرینه روز
چو پیران نمی‌بینمت صدق و سوز
 
نه شرط است وقتی که روزی خوری
که نام خداوند روزی بری؟
 
بگفتا نگیرم طریقی به دست
که نشنیدم از پیر آذرپرست
 
*تصور سعدی از گبر و آذرپرست می‌شود گفت، به نوعی تصور اشتباهی بوده است. البته در نقل قصه و نتیجه‌گیری هیچ ایرادی وارد نمی‌کند. اما سعدی بارها در کتابش گبر‌ها و آذرپرست را معادل بت‌پرست‌ها و بی‌خداها شمرده است. به هر حال می‌گوید من چنین تعلیمی از پیر آذرپرست ندیدم.
 
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبر است پیر تبه بوده حال
 
به خواری براندش چو بیگانه دید
که منکر بود پیش پاکان پلید
 
سروش آمد از کردگار جلیل
به هیبت ملامت کنان کای خلیل
 
منش داده صد سال روزی و جان
تو را نفرت آمد از او یک زمان
 
گر او می‌برد پیش آتش سجود
تو وا پس چرا می‌کشی دست جود؟
 
* نکات اصلی سعدی گاهی در بیت‌های پایانی و خلاص است، «گره بر سر بند احسان مزن» در سخن سعدی تعلیم اخلاقی بسیار زیبایی وجود دارد، گاهی اوقات گدایی، ممسکی و کسی به سمت ما می‌آید و پولی از ما درخواست می‌کند، ما به بهانه اینکه طرف کلاهبردار یا حرفه‌ای است، به قول سعدی، بند بر سر احسان خودمان می زنیم و خودمان را از کار خیر بازمی‌داریم. سعدی می‌گوید؛
 
گره بر سر بند احسان مزن
که این زرق و شید است و آن مکر و فن
 
زیان می‌کند مرد تفسیردان
که علم و ادب می‌فروشد به نان
 
کجا عقل با شرع فتوی دهد
که اهل خرد دین به دنیا دهد؟
 
ولیکن تو بستان که صاحب خرد
ز ارزان فروشان به رغبت خرد
انتهای پیام
captcha