به گزارش ایکنا، نشست «غدیر و جمهور»، شب گذشته، 8 مرداد با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدحمیدرضا حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
عید غدیر به این دلیل بزرگ داشته شده که مسیر زندگی صحیح، عادلانه و همراه با معنویت را ترسیم کرده است؛ یعنی زندگی که در آن، هدف آفرینش انسان میسر میشود و اگر تعریف غدیر را درست بفهمیم آن را بیشتر درک میکنیم.
اما موضوع بحث مسئله غدیر و جمهور است. شاید به این دلیل این موضوع الآن بیشتر جاذبه پیدا میکند و در ذهنها پرسشهایی در مورد آن مطرح میشود و افراد را کنجکاو میکند که در مورد جایگاه امامت و ولایت و رابطه امام با مردم و جمهور جامعه، برداشتهای نادرستی وجود دارد که هم باعث انحرافهایی در مسیر دینداری و در معرفی دین و در معرفی امامت و ولایت شده که به تبع آن خیلی از افراد را ترسانده یا چهرهای نازیبا و ناعادلانه و غیرمردمی از امامت و ولایت را ترسیم کرده و هم اینکه باعث تناقضها و برداشتهای متفاوتی از متون دینی شده است.
یعنی با بخش عمدهای از متون دینی مواجه هستیم که سخن از این است که امام، معصوم است و فرمان او فرمان خدا است و مخالفت با او عقوبت دارد و متون متعددی در میراث اسلامی داریم که تاکید دارد امام جایگاهی نیست که توسط مردم برگزیده شود و مردم در انتخاب امام و ولی امر نقش ندارند بلکه خداوند تعیین کرده چه کسی باید ولی آنها باشد.
چون ویژگیهای باطنی که امام باید داشته باشد و عصمت و مصونیتی که باید داشته باشد چیزهایی نیست که برای مردم قابل تشخیص و شناسایی باشد و خدا آگاه است که چه کسی علم لدنی دارد و به مقام ولایت و امامت رسیده است. بنابراین وقتی با این نگاه متون را میبینیم به این میرسیم که جمهور و مردم در موضوع امامت و ولایت نقشی جز تبعیت ندارند.
اما از سمت دیگر با متون فراوان دیگر دینی روبهرو هستیم که سخن از این است که امام توسط شورای مومنین و جمهور مردم انتخاب میشود و قرآن تصریح دارد که امور اجتماعی باید به صورت شورایی اداره شود و خدا به پیامبر(ص) خود نیز اجازه دیکتاتوری و جباریت را نمیدهد و بارها در قرآن تاکید کرده که حق نداری مردم را مجبور کنی، بلکه وظیفه تو ابلاغ است و اگر مردم قبول کردند چه بهتر و اگر قبول نکردند نیز آنها را رها کن تا خودشان تصمیم بگیرند. در مورد حکومت امام علی(ع) نیز متونی داریم که امام خود اعلام میکند با انتخاب مردم برگزیده شدم و اگر هجوم مردم نبود من حکومت را قبول نمیکردم و حکومت در نگاه من از یک لنگه کفش پاره کمارزشتر است. بنابراین، این متون نشان میدهد ولایت و حکومت یک مسئله شورایی و انتخابی است و مردم نقش دارند و اگر کسی تحمیل کند به دین خدا عمل نکرده است.
از اینرو، با دو نوع نگاه مواجه هستیم و در نگاه اولی این متون باهم سازگاری ندارند؛ یعنی اگر امام را خدا تعیین کرده پس نقش مردم چیست و اگر مردم میخواهند انتخاب کنند پس اینکه مردم باید تسلیم محض باشند چه میشود. برای اینکه این موضوع برای ما حل بشود و بتوانیم یک شناخت درستی از مسئله داشته باشیم لازم است قبل از مسئله امامت و ولایت، برگردیم و پایههای اجتماع را در نگاه قرآنی و اسلامی بشناسیم. تصور میکنم اگر ما اخلاق اجتماعی و فلسفه اجتماعی قرآن و سنت را بشناسیم، شاهکلیدی است که در مسئله امامت و سیاست و ... قفلها را باز میکند و فهم را ارتقا میدهد و میتوانیم همه متون را مجموعه هماهنگ ببینیم، نه متناقض که یک عدهای که دنبال دموکراسی هستند به بخشی از این متون استناد کنند و عدهای که دنبال مفهوم امامت و ولایت الهی هستند به دسته دیگری از متون تمسک کنند و در نفی دموکراسی از این متون استفاده کنند.
از نگاه قرآن، اخلاق و امور اجتماعی وابسته به ایدئولوژی و وابسته به دین و مسائل مذهبی نیست. اگر به این نکته دقت شود و استقلال اخلاق و تقدم اخلاق و حقوق انسانها بر ایدئولوژی و مسائل درون دینی را بفهمیم و این نگاه درست شود سایر مسائل دینی و مسائل سیاسی و اجتماعی نیز تعریف خود را پیدا میکند. ما انسانها پیش از اینکه یک دیندار باشیم و از بین مدعیان ادیان و مذاهب، یکی را انتخاب کنیم، ناچار هستیم که ابتدا مبنای انسان بودن خود را انتخاب کنیم و بفهمیم چطور باید درست و غلط را تشخیص دهیم؛ چون اگر این مبنا را نداشته باشیم در این صورت فرستاده خدا را نیز نمیتوانیم بشناسیم.
زمانی این شناخت مفهوم پیدا میکند که تعصبات دینی را کنار گذاشته باشیم و خودمان با عقل، فکر و اندیشهای که مدعی هستم خدا را اثبات میکند جلو برویم و وجدان انسانی را به رسمیت بشناسیم، در این صورت میبینم که در برخورد با ادعاهای دیگر و هر نوع ارتباطی، باید یک اصل را باید پیش فرض بگیریم و آن اصل عدالت و انصاف است.
مسئله انصاف و عدالت یک مسئله برون دینی و فرادینی است. اگر بنا باشد این مسئله را از درون ادیان بفهمیم در این صورت یهودی بر اساس تلمود میگوید من معتقدم هر کسی یهودی نباشد ارزشش از حیوان کمتر است و من میتوانم او را بکشم و اگر کسی اعتراض کند میگویم این حکم خداست و میبینید که مبنای جنایتهای اسرائیل دقیقا این نگاه دروندینی است. شخص دیگری که پیرو دین دیگر است نیز همین را میگوید و در این صورت ما انسانها باید یکدیگر را بکشیم و هر کسی زورش بیشتر بود غلبه پیدا میکند.
اگر قبل از اینکه دینی را انتخاب کنیم، عدالت را بفهمیم در این صورت وقتی به عرصه ادیان وارد میشویم و ادعای نماینده خدا را بررسی میکنیم، اولین محک این است که آیا او عادل است یا خیر، آیا حقوق انسانها را محترم میداند یا خیر؛ چون من خودم فهمیده بودم دروغگویی بد است. امروزه متولیان اکثر مذاهب این فتوا را میدهند که میتوانید به افرادی که غیر از مذهب شما را دارند دروغ بگویید اما من نمیتوانم این دین را قبول کنم؛ چون با وجدان بشری سازگار نیست.
بنابراین، پیشفرضهای اخلاقی و عادلانه را نمیتوانیم در هنگام انتخاب دین برتر کنار بگذاریم. وقتی این طور شد اگر به این نتیجه رسیدیم که یک فردی نماینده خداست، خود را تسلیم میکنیم اما این تسلیم مطلق، نمیتواند پیشفرضهایی که قبل از پذیرفتن دین حق داشتیم را نقض کند؛ چون اگر آنها را نقض کند میفهمیم که انتخاب ما غلط بوده است. بنابراین نباید به خود و پیروان خود این حق را بدهیم که دیگران را نیز به آنچه ما رسیدیم مجبور کنیم. من تشخیص دادم و طبق این تشخیص با تعبد محض عمل میکنم، اما چون دیگران نیز همان حقی را دارند که من دارم، نباید به سمت تحمیل رفت.
عقلی میگوید تو باید تسلیم ولی خدا باشی میگوید تلاش کن دیگران نیز آگاه شوند تا با اشتیاق خود ولی خدا را انتخاب کنند اما اگر آنها نخواستند نباید خودت را تحمیل کنی؛ چون اگر بخواهی باورهای خود را به دیگران تحمیل کنی در این صورت دیگری هم میتواند این تحمیل را در حق تو اجرا کند.
بنابراین جامعه انسانی و عادلانه، جامعهای است که افراد تلاش میکنند به باورهای خود پایبند باشند اما به باورهایی که میدانند غلط است نیز احترام میگذارند. میدانند که حرف خودشان درست است اما به دیگری هم حق میدهند تا آنها نیز مسیر خود را بروند.
در این صورت آن دو رویکرد که در مقدمه بیان شد هماهنگ میشوند؛ چون رویکرد اول این بود که وقتی انسان فهمید یک نفر ولی خداست باید قبول کند که تسلیم است و این تعبد به ولایت الهی است اما از آن طرف میگوییم ما این برداشت را از دین داشتیم و چه بسا افرادی هستند که برداشت دیگری دارند یا برداشتهای دیگری دارند که آنها نیز حق حیات دارند. اینکه میبینیم خداوند میگوید امور اجتماعی یک جامعه مطلوب این طور است که شورایی اداره میشود؛ یعنی هر کسی به اندازه حقوقی که دارد میتواند نظرش را بگوید. در نتیجه این دو دسته از متون باهم سازگار هستند.
انتهای پیام