
به گزارش خبرنگار ایکنا، افتتاحیه ششمین دوره مقدماتی «طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی» امروز چهارشنبه 12 آبانماه به میزبانی دانشگاه تهران برگزار شد. غلامعلی حدادعادل، رئیس شورای تحول در علوم انسانی در این مراسم به ایراد سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
میخواهم درباره وضعیت علوم انسانی در کشور صحبت کنم. علوم انسانی دارای یک شالوده همانند پایههای ساختمان است که این پایهها دیده نمیشوند. علوم دارای ریشههایی هستند و دکارت هم میگوید متافیزیک، ریشه و علم همانند تنه درختی بر آن ریشه استوار شده است. حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا ما در ایران به عنوان یک ملت، در دانشگاههای خودمان حق داریم درباره فلسفههای علوم، مطالعه، سؤال، کند و کاو و نقد کنیم یا خیر؟ آیا اشکالی دارد در دانشکدههای خودمان فلسفه فیزیک را تدریس کنیم؟ آیا اگر مطلبی را با استدلال بر اساس فلسفه تجربی به ذهنمان رسید اتفاق عجیبی افتاده است؟ فلسفه هم به معنای امکان بحث است و کسی نمیتواند در این زمینه دعوا داشته باشد.
لزوم نقد علوم غربی
اما وقتی میگوییم که میخواهیم پشت صحنه علوم انسانی غربی را واکاوی کنیم، فوراً عدهای گارد گرفته و مسئله را سیاسی میکنند که دستِ قدرت، همه جاها را تسخیر کرده و فقط علوم انسانی باقی مانده بود و الان قصد دارند که آن را هم تسخیر کنند اما این امری طبیعی است که ما بپرسیم پشت این علوم انسانی جدید چه مبانی وجود دارد و حق هم داریم که آن را نقد کنیم. اگر بخواهم به شکل دیگری نگاهِ شما را به علوم انسانی غربی معطوف کنم باید بگویم که برای چند لحظه فرض کنید که اساساً انقلاب اسلامی رخ نداده است و هیچ مدعی در برابر غرب وجود ندارد و ما هم دست خود را به علامت تسلیم بلند کردهایم که هرچه شما در غرب بگویید در ریاضیات، فیزیک و شیمی و علوم انسانی درست است اما آیا این دنیای غرب، که بر جهان سلطه دارد، آن را خوب اداره میکند یا خیر؟
زمانی در اروپا فکر میکردند که تمدن غربی، تنها تمدن است و اینقدر خوشبین بودند که سالهای 1900 تا 1914 را سالهای طلایی در تاریخ اروپا مینامند، چراکه هر ماه و هر هفتهای یک کشف علمی میشد و اروپاییها به دنیا نوید میدادند که کلید سعادت بشر را به دست آوردیم و راه حل همه مشکلات بشر همین روشهای علوم تجربی است، اما بدترین حوادث تاریخ دقیقاً در متن همان امیدواریها رخ داد و دو جنگ جهانی به وقوع پیوست و بر اساس آمارها مجموع کشتهها، زخمیها و آوارههای این جنگها به بیشتر از 65 میلیون نفر رسید. این جنگها در کشورهای اسلامی رخ نداده بلکه در جایی به وقوع پیوست که با دلایل فلسفی اثبات میکردند که سیر تکاملی تاریخ بشر همان تمدن غربی است و حتی ارزش تمدنهای دیگر را نیز در مقایسه با تمدن غربی سنجش میکردند و در نهایت میگفتند تمدن اصلی همان است که در غرب به وجود آمده است.
دیدگاه غرب درباره آزادی
همه ما به عنوان انسان شاهد دنیای معاصر هستیم و این سؤال را داریم که آیا غرب شایستگی اداره جهان را دارد؟ آیا به اصول خود پایبند است؟ و آیا بدون تناقض عمل میکند؟ برای تمدن غربی، آزادی، جای خدا را گرفته است. ما معتقدیم خداوند مطلق است و دقیقاً چنین نگاهی نسبت به آزادی در میان آنها وجود دارد، لذا سلمان رشدی به اعتقادات یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان توهین میکند و وقتی به آن اعتراض میکنیم، آنها میگویند ما نمیتوانیم با آزادی بیان مقابله کنیم، اما در همان جهان غرب اگر یک استاد، اندک تردیدی نسبت به هولوکاست ایجاد کند، اگر وی را زندانی نکنند، حداقل از دانشگاه اخراج خواهد شد.
در کتابی خواندم که وقتی کِنِدی، رئیس جمهور وقت آمریکا خواسته از تشکیل اسرائیل دفاع کند، گفته است که سرزمینی بیمردم و مردمی بیسرزمین وجود دارد، لذا تصمیم گرفتیم این مردم بیسرزمین به سرزمینِ بیمردم بروند. اما آیا این واقعیت دارد و سرزمین فلسطین، بدون مردم بوده است؟ اگر واقعیت دارد پس در این هفتاد سال گذشته صهیونیستها چه کسانی را میکشند؟ بنده دوران بعد از کودتای 28 مرداد 32 را به یاد دارم و شاهد بودهام که غربیها بلاهای زیادی بر سر این مردم آوردند. حتی ایجاد گروههایی همانند داعش نیز توسط خود آنها بود و هیلاری کلینتون هم به آن اعتراف کرده است، اما بعد اعلام کردند برای مقابله با داعش، یک اتحاد بینالمللی تشکیل میدهیم.
محتوای سکولاریسم
آیا تمدن غربی با این علوم انسانی میتواند دنیا را اداره کند؟ اگر جواب ما به این سؤال منفی است، پس چرا جهان بعد از جنگ جهانی دوم هیچگاه از جنگ خالی نبوده است؟ برخی مطالبِ کلی در همه علوم انسانی غربی همانند روح جریان دارد که یکی از آنها اومانیسم و دیگری سکولاریسم است و ما حق داریم راجع به این مبانی، فکر و نقد کنیم. بنده سالها در این دانشکده با فلسفه غربی سر و کار داشتهام و اندیشه متفکرانی همانند هیوم را تدریس کردهام، لذا با تمدن غربی نا آشنا نیستم. تمدن غربی را فیلسوفان بعد از رنسانس ساختند لذا شما باید نسبت به آن تفکری که اسم آن اومانیسم یا سکولاریسم است تفکر نقاد داشته باشید.
سکولاریم در معتدلترین بیان میگوید اگر میخواهی دین داشته باشی برای خودت داشته باش؛ چراکه خدا نباید در آموزش، هنر، تبلیغات، ارتباطات، رسانه و ... حضور داشته باشد و کسی حق ندارد به نام خدا، راجع به مسائل اجتماعی صحبت کند و کسی نباید در مسائل سیاسی و حکومتی، نام خدا را بیاورد. اگر یک هفته به تلویزیونهای غربی نگاه کنید به خوبی به جایگاه خدا در این کشورها پی میبرید و هرچه در آنجا وجود دارد حول محور زندگی این جهانی است و چیزی درباره جهان آخرت در این برنامهها محسوس نیست؛ غیر از آنکه صبحهای یکشنبه، دو ساعت را به کلیسا اختصاص میدهند. در آنجا خداوند محبوس در کلیسا و محدود به برنامه صبح یکشنبه است.
تجدید نظر در دروس مختلف علوم انسانی
اما آیا ما به عنوان مسلمان معتقدیم که خداوند برای زندگی اجتماعی بشر، هیچ حکمی ندارد. آیا علوم انسانیِ یک کشور اسلامی میتواند وارداتی باشد؟ بحث تحول در علوم انسانی که ما به آن معتقدیم با چنین مبانی فکری سر و کار دارد. ما به شانزده رشته دانشگاهی در تحول در علوم انسانی اولویت دادیم و تاکنون در این دوازده سالی که از کار شورای تحول در علوم انسانی گذشته در دروس مختلفی تجدید نظر اساسی صورت گرفته و چند صد کتاب درسی هم در دست تألیف است و در هر رشتهای هم اساتید آن رشته برای تحول در علوم انسانیِ اسلامی مشغول فعالیت هستند.
در برنامهریزیهای جدید برای علوم انسانی از چهار موضع به موضوع نظر میشود که شامل اسلامیسازی، بومیسازی، روزآمدی و کارآمدی است؛ یعنی هر برنامهای را از این چهار جنبه بررسی میکنیم که مهمترین بخش آن نیز اسلامیسازی است، اما بومیسازی هم بسیار مهم است و نباید صرفاً فعالیت خود را به اسلامیسازی محدود کنیم.
انتهای پیام