به گزارش ایکنا، احد فرامرز قراملکی، استاد دانشگاه تهران، شامگاه هفتم دی ماه در نشست علمی «قرآن و فلسفه» گفت: در قرآن مواضع فراوانی وجود دارد که میتوان مدعی شد یکی از راهبردهای جدی قرآن، ترک انداختن بر انگارههای تصویری حسی از خداوند است. هرگز خدای قرآن، خدای الهیات سلبی نیست ولی راهبرد قرآن این است که بر تنزیه تاکید دارد.
وی افزود: وقتی قرآن از خدا سخن میگوید سخنی بلیغ و شفاف است ولی میتواند انگارههای حسی و تصویری فرد را فرو بریزد، در سوره حدید فرموده است «و هو معکم این ما کنتم» او با شماست هر کجا هستید. این آیه بر خدایان زمانمند و مکانمند و شیءمند در ذهن عرب جاهلی ترک جدی میاندازد.
وی افزود: نصف دیگر قصه در این آیه آن است که معیت، مادی است، یعنی آیه بر تصویر حسی ترک میاندازد ولی در عین حال از زبانی برخوردار است که این زبان مرا به اندیشه وادار میکند که معیت یعنی چه؟ گویی به انسان الهام میشود که درباره این آیه از سطح معرفت حسی و عرفی و تجربی فراتر برود و او را به سمت فلسفهورزی در بحث معیت خدا با انسان فرامیخواند.
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: تامل در ارتباط انسان با خدا نهیب میزند که در اینجا نمیتوان فلسفهورزی نکرد؛ وقتی فرمود: الله نور السموات و الارض؛ نور مفهوم مادی، طبیعی و جسمی است و اطلاق نور بر خدا با معرفت عرفی و حسی و معرفت تجربی مطلقا سازگار نیست به همین دلیل در علم تفسیر تا قرن 5 طول کشیده است تا گفته شود اطلاق نور بر خدا، حقیقت است نه مجاز و استعاره. عدهای قرائتی را بی آنکه ماخذ بدهند به امام علی(ع) نسبت داده و به جای نور گفتهاند: الله نوّر ...(یعنی واو را با تشدید خواندهاند).
استاد فلسفه دانشگاه تهران تصریح کرد: تا قرن 5 فلسفهورزی درباره آیه نور السموات به تاخیر افتاد، این توان فلسفهورزی از ثعالبی و جرجانی و شیخ اشراق و ملاصدراست که گفتند چرا نگوییم نور در اینجا اطلاق حقیقی است. متکلم و بسیط بودن و ... مفاهیمی هستند که قرآن در عین اینکه بر انگاره حسی پنداشتن خدا ترک میاندازد ولی مفاهیمی حسی و مادی هستند و تنها از طریق فلسفهورزی قابل توجیه و تبیین است. مابعدالطبیعه ساختن مفاهیم طبیعی ماحصل فلسفهورزی است.
فرامرز قراملکی در ادامه گفت: در آیه شریفه میخوانیم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...)؛ اگر کمی در این آیه درنگ کنیم میبینیم آیا تحصیل حاصل نیست، زیرا به اهل ایمان خطاب کرده ایمان بیاورید، این آیه ما را به درنگ و فلسفهورزی مجبور میکند، آیات قرآن طوری است که انسان را به فهم فلسفی از آیات فرا میخواند. فهم فلسفی از قرآن هم خودش از محتوای آیات به دست آمده و تحمیل بر قرآن نبوده است. اگر فهم فلسفی از قرآن برخاسته باشد فرصتی برای ژرفنگری در قرآن است و نه تحدید آن.
وی با طرح این سؤال که برهان فلسفی از قرآن آیا الگوریتمی دارد؟ آیا گریزپذیر است یا ناگزیر از آن هستیم، آیا فهم فلسفی نزدیککننده ما به قرآن است یا دورکننده ما از آن؟ بیان کرد: قاعدتا فهم قرآن به دانش تفسیر بازگشت دارد که واسطه بین وحی و مخاطبان وحی است. فهم از قرآن را امر شخصی نمیدانم بلکه آن را نوعی دانش واسطه میدانم که میتواند وحی را در اختیار مخاطب قرار دهد. همچنین تلقی بنده از فلسفه سه چیز است؛ اول کاربرد فلسفه به مثابه یک رشته تحصیلی در حوزه و دانشگاه؛ فلسفه به منزله یک دستگاه فلسفی مانند فلسفه ابن سینا و صدرا و گاهی فلسفه به مثابه فعالیت نظاممند ذهنی است.
استاد دانشگاه تهران افزود: فلسفهورزی میتواند ماهیت پژوهشی به خود بگیرد و این فلسفهپژوهی میتواند دستگاه فلسفی و سنت فلسفیخوانی و رشته فلسفه را ایجاد کند، ما وقتی از رابطه قرآن و فلسفه سخن میگوییم باید از این نقطه شروع کنیم یعنی بپرسیم قرآن با فلسفهورزی چه نسبتی دارد؟ آیا فلسفه از قرآن بیگانه است یا اینکه در خود قرآن کریم ریشه دارد؟ از صدر اسلام و زمانی که آغاز تفسیر داشتیم فلسفهورزی وجود نداشت تا اینکه در قرن 5 این حصار شکسته شد. پل زدن از معیت به علم و قدرت ناشی از فلسفهورزی است به جای آن که معیت با خدا را استعاره بدانیم.
وی ادامه داد: میراث تفسیری ما در مواضع فراوانی ماحصل مواجهه فلسفهورزانه مفسران با قرآن کریم بوده است؛ قصه نسبت فلسفه با قرآن، قصه نسبت دستگاههای فلسفی مانند ابن سینا و هایدگر با قرآن نیست (البته آنجا هم نسبت را میتوان گفت) ولی این مغالطه است که بگوییم فلسفه ابن سینا و هایدگر و ... نسبتی با قرآن ندارد پس فلسفه نسبتی با قرآن ندارد. یکی از کاربردهای فلسفه، دستگاه فلسفه است و هزار دستگاه فلسفی داریم و اگر یکی از آنها ربطی به قرآن نداشت نمیتوان گفت قرآن ربطی به فلسفه ندارد.
استاد دانشگاه تهران گفت: بسیاری از آیات قرآن بدون فلسفهورزی بیمعنا و غیرقابل درک است؛ این هنر قرآن است که عرب جاهلی که هیچ تجربه فلسفی پایدار و فلسفهورزی ندارد در عین ترک انداختن بر انگارههای حسی او، او را به فلسفهورزی مجبور میکند، همین که نور به معنای ظاهر لنفسه و مظهر لغیره، تعبیر شود خودش عین فلسفهورزی و پروژه پیچیدهای است که هیچ ربطی به یک دستگاه فلسفی ندارد. مفسرانی چون غزالی به دستگاه فلسفی اعتقادی نداشته و شیخ اشراق و ملاصدرا دستگاه واحد فلسفی نداشتند.
فرامرز قراملکی گفت: فلسفه به مثابه یک دانش همواره با قرآن ارتباط داشته است، فلسفه اسلامی از ابن سینا و شیخ اشراق گرفته تا ملاصدرا دائما از قرآن مطلب گرفتهاند. فهم فلسفی از قرآن قابل تحلیل به دو مسئله است، یکی تعامل دو دانش تفسیر و فلسفه و دیگری فسلفهورزی در قرآن؛ تفسیر با کلام و فلسفه تحقیقا داد و ستد داشته است و کلام فلسفه از قرآن گرفته و مطلب داده است.
وی گفت: عدهای که در بحث دیانت یعنی پاسخ مثبت به وحی اخلاص دارند وقتی فهم فلسفهورزانه از آیات مطرح شود بدبین میشوند، دغدغه خالص بودن دارند بنابراین میگویند پاسخ مثبت به وحی، ایمان و عمل صالح است و ایمان وعمل صالح هم در گرو فهم وفادارانه به قرآن است؛ اینها نگران هستند که تحلیلهای فلسفی به جایی برسد که مفسر برداشتی بکند که اصلا مقصود قرآن نبوده است؛ اینکه ما از معیت، احاطه علمی و قدرت را به دست آوریم از کجا معلوم که درست است و چرا خود قرآن بی پرده نگفته است.
استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: بنابراین، مواجهه با قرآن دو نوع است یکی اینکه بگوییم قرآن اینطور میگوید؛ یعنی برداشت مفسر را به قرآن استناد دهیم اما نوع دیگر این است که بگوییم این برداشت، برداشت ذهن من از قرآن است؛ در اینجا این بحث پیش میآید که باز ما یا استناد به قرآن میکنیم و یا استشهاد؛ یعنی گاهی با پیشفرضهای ذهن سراغ قرآن رفته و بر قرآن تطبیق میدهیم که علامه طباطبایی نام آن را تطبیق و عرف نام آن را تفسیر به رای میداند ولی گاهی قرآن را امام خود میدانیم و به آن استشهاد داریم.
وی گفت: حال اگر فهم فلسفهورزانه از قرآن از قسم اول باشد یعنی قرآن را امام قرار داده و خالی از پیش فرض سراغ آن برویم دغدغه افراد خالص حل خواهد شد ولی سادهانگارانه است زیرا داستان اینکه ما قرآن را امام کرده و پیرو شویم به یاد انسان جعبه سیب دکارت را میآورد؛ او میگفت ذهن انسان مانند جعبه سیب است و افکار انسان سیب که برخی از این سیبها خراب و برخی درست هستند حال اگر این جعبه را خالی کنیم، هر چه ادراک است بیرون میریزیم و هر چه سیب خوب است بر میگزینیم. دکارت سادهانگارانه فکر میکرد که ما بر همه ادراکات ذهن خود مدیریت داریم و هر وقت بخواهیم ادراکات بد را بیرون میریزیم. فکر میکند همه پیشفرضهای ذهن ما مورد آگاهی و مدیریت ما هستند به ویژه اگر از جنس انگارههای ذهنی باشند بسیار ناهوشیار و گنگ هستند.
فرامز قراملکی با تاکید بر اینکه معنای اصلی فلسفهورزی گونهای گفتوگو است، افزود: در قرآن کم و بیش 311 بار «قل» به کار رفته است، چرا؟ زیرا معتقدیم خدای قرآن، خدای گفتوگو است و تدبر در قرآن ماهیت گفتوگویی دارد به شرط اینکه مانع ایجاد نکنیم. ما در تمام موارد که نمیتوانیم پیش فرضهای ذهنی را کنار بگذاریم، ولی وقتی در یک گفتوگو قرار میگیریم این پیش فرضها مجال حضور مییابند و بر اثر گفتوگو پیشفرضهای نادرست خود به خود مانند نیروی گریز از مرکز کنار میروند، البته به شرطها و شروطها.
انتهای پیام