
به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست علمی «سیر شکلگیری و تطور مکاتب فلسفه اسلامی» امروز دوشنبه 13 دی از سوی انجمن فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید مطهری واحد خواهران برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسوی بایگی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، در این نشست با موضوع حکمت متعالیه به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
برخلاف مکاتب فلسفی غربی، که معمولاً بسیاری از آنها در عرض یکدیگر هستند، رابطه جریانات فلسفی در جهان اسلام در طول یکدیگر است. یعنی سهروردی حکمت مشاء را ابطال نکرد تا حکمت جدیدی را بنیان گذارد؛ همانگونه که مرحوم صدرالمتألهین چنین هدفی را دنبال نکرد. لذا هر جریانی امتداد همان جریان قبلی است نه اینکه مبطل آن باشد؛ آنگونه که در فلسفه غرب وجود دارد. همچنین غرض ما از فلسفه چیست؟ فیلسوفان در سنت گذشته معتقدند که غرض از فلسفه رسیدن به حقیقت است. اگر دغدغه فیلسوف این باشد که به شناخت حقیقت برسد، ممکن است توان ذهنی یک نفر همانند سهروردی یا ملاصدرا به گونهای باشد که در حد تأسیس یک مکتب فلسفی گام بردارد، اما اگر کسی در این حد توان نداشت و براساس استدلال عقلی تا جایی پیش رفت که سهروردی هم رفت، اما نتوانست یک مرحله بالاتر برود، فیلسوفِ مؤسس نیست، بلکه فیلسوف محقق است و صرفاً شارح نیست.
اقتباسات ملاصدرا از دین
تمام حقایق اعتقادی که در دین در مورد خدا، درجات ملائکه و مراتب برزخی گفته شده است مسائل فلسفی هستند. لذا درباره این تعبیر که فلسفه در جهان اسلام مهمان و غریبه بوده است باید گفت که این تفاوتها برحسب محتوا نیست، بلکه بر حسب روش است و اولین مدرس فلسفه در اسلام نیز کِندی یا مترجمان نبودند، بلکه اولین مدرس و مروج امام صادق(ع) بودند و از این نکته غفلت شده است. به شهادت جابر بن حیان، امام صادق(ع) برای اولین بار کتابهای فیلسوفان یونان را شرح و مشکلات آن را بیان کرد. وی میگوید که سختی بسیاری در مورد یک مطلب کشیدم تا اینکه فهم آن به برکت امام صادق(ع) برای بنده حاصل شد. همچنین اشاره میکند که مسائل بسیاری دیگر را با کمک امام صادق(ع) فهمیده است.
درباره فلسفه ملاصدرا باید گفت که اگر فلسفه عبارت از شناخت حقیقت به روش علم حضوری یا حصولی است، او هم از این قاعده مستثنی نیست و در صدد کشف حقیقت است و در هر دو طریق حضوری و حصولی وارد شده و در هر دو طریق هم مدعی است که به درجات عالیهای از شهود و علم استدلالی رسید. ملاصدرا از گذشته خود همانند حکمت اشراق و حکمت یمانی اقتباس فراوانی دارد. همچنین تمام آنچه را در دین آمده است حق میداند و بیشترین اقتباسش در مهمترین مسائل فلسفی از دین است.
غفلتهای منتقدان در مورد فلسفه ملاصدرا
امروزه در برخی از مجامع اظهار میشود که فلسفه ملاصدرا بیشتر کلام است، چون بسیاری از مسائل اعتقادی در آن ناشی از غفلت از دو امر است؛ یکی اینکه افرادی به تفاوت کلام و اعتقادات توجه نمیکنند، در حالی که ملاصدرا هرگز با مکاتب کلامی سر آشتی ندارد؛ چه کلام اشعری و چه کلام متقدمین امامیه و معتزله. دغدغه ملاصدرا دین است و چون دین را حق میداند از آن اقتباس کرده است. مورد دیگر این است که آنان گمان میکنند اگر کسی تفسیری اعتقادی ارائه داد به معنای کلام است، در حالی که عقاید به معنای باورهاست که احتمال دارد از راههای مختلفی به دست بیاید. لذا اینکه نفس خود را به باوری گره بزنیم و آن را مقدس بدانیم به معنای باور ماست. ملاصدرا هم خواست که بسیاری از اعتقادات دینی را معقول کند.
فلسفه دو قسمت عمده دارد که یکی امور عامه و به مثابه مقدمه و دیگری اصل فلسفه الهیاتِ اخص است که مسائلی همانند شناخت حق تعالی را دربرمیگیرد، اما تا زمانی که مقدمات لازم بیان نشود نمیتوان وارد مباحث الهیاتی شد. اصل تأکید ملاصدرا بر اینکه باید به ریاضتهای دینی اهتمام ورزید این است که وصول به حقیقت بدون ریاضتهای دینی میسر نیست. این امر نشاندهنده اهتمام ملاصدرا به ریاضت دینی در مقابل برخی از صوفیه است که به ریاضت بر اساس منابع غیردینی توجه کردند.
طبق منابع دینی، خداوند دال بر خودش است. ملاصدرا سعی کرد برهانی ارائه دهد که دال و مدلول، حقیقت واحدی باشند. لذا برهان صدیقین را ارائه داد که بدون ابتنا بر تسلسل ارائه شده است. او با اثبات بدنِ مثالی، دسته زیادی از روایات را تشریح کرد که نسبت اولیای الهی را با پیروان بیان میکردند. فلاسفه غالباً معتقد که به حدوث نفس بودند، اما او هم حدوث زمانی برای نفس قائل است و هم سابقه ذری را تبیین میکند.
ماهیت اصالت وجود در فلسفه ملاصدرا
وی حقیقتِ حساب، حقیقتِ میزان، حقیقتِ صراط، جن و نار و حتی برخی جزییات همانند عدد نگهبانان جهنم را بیان میکند که ممکن است برخی آنها را مسئله فلسفی قلمداد نکنند. اینها بخشی از اقتباسهایی است که در مهمترین مسائل الهیات از سوی ملاصدرا درباره دین شده است. دومین منبعی که وی اخذ و اقتباس کرد، عرفان بود که بر وحدت وجود استوار است. عرفا از ابتدا که بر وحدت وجود اصرار کردند، در مقابل طعنه فیلسوفان بودند، چراکه فیلسوفان میگفتند شماها چون ریاضت کشیدهاید، هذیان میگویید، اما آنها میگفتند شما فیلسوفان صرفاً با استدلالهای عقلانی میخواهید مسائل را تشریح کنید و چنین کاری پاسخگوی مسائل نیست. ملاصدرا از اول اسفار در وجودشناسی اهتمام میورزد که وحدت وجود را تبیین کند.
مسئله اصالت وجود به نحوی در فلسفه مشاء مطرح بود. قطبالدین رازی میگوید که مشائین قائل به جعل وجودند، اما اصالت وجودیای که ملاصدرا به دنبال آن است در سنخ مشائین نیست، بلکه سمت و سوی آن به وحدت نظر دارد. او میگوید که من در آغاز راه و میانه با فلاسفه همراهی میکنم، اما اندیشه من در انتها حالت دیگری دارد که به دیدگاه عرفا نزدیک است.
یکی دیگر از مسائلی که ملاصدرا از عرفا اقتباس کرد؛ اصرار بر شهود است. او میگوید که ادراک عقلی غیر از شهود نیست. از اقتباسهای دیگر جمع بین دو نظریه مهم بین فیلسوف و عارف است. در بحث تابعیت علم از معلوم، فلاسفه معتقد بودند که اشیای خارجی تابع علم الهی هستند، اما عرفا با تفسیر خاص خود معتقد بودند که علم الهی تابع معلومات است. ملاصدرا گفت که خداوند هر دو نحوه علم را دارد و بین قول عرفا و فلاسفه تضادی نیست. تبیین مسئله شر در عالم که از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بود، اقدام دیگر اوست.
انتهای پیام