کد خبر: 4033504
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۶
یادداشت

جغد ناامنی در شهر

نویسنده این قلم و دستی که در حال گزارش پرواز جغد شوم ناامنی بر فراز شهر و بلکه کشور است اطمینان ندارد که طعمه بعدی کیف قاپان و سارقان مخوف پراکنده شده در شهر، شخص او نخواهد بود.

جغد ناامنی در شهرکار سارقانی که سوار بر موتورهای برق‌آسا هر لحظه در جایی فرود می‌آیند و موبایل به دستی را طعمه ناامنی طولانی خودشان می‌کنند به چنان پدیده عادی تبدیل شده است که هرگاه کسی نمونه خودش را تعریف می‌کند، شنوندگان فاجعه نمونه‌های دیگری را تعریف می‌کنند که نشان دهنده گستره وسیع این قصه است؛ همان قصه قدیمی که چهره عوض کرده و به جای راهزنی در سر گردنه‌ها به راهزنی در داخل شهر و در خیابان‌های شلوغ و مزدحم تبدیل شده است.

سارقان چنان بی باک شده‌اند که دوربین‌هایی که همه جا هم حضور دارند نه تنها بازدارندگیشان را از دست داده‌اند بلکه به نظر می‌رسد حتی فلسفه معناییشان را هم از کف داده‌اند. تصاویر سرقت‌های ترسناک همه جا هست و در گوشی‌ها دست به دست می‌شود و ابعاد تازه‌ای از ماجرا را پخش می‌کند. براساس فیلم‌های موجود سارقان اصلا چهره‌های عجیب و غریبی ندارند. مخوف و هولناک به نظر نمی‌رسند. یکی مثل بقیه‌اند. لباس‌های معمولی می‌پوشند. چهره و صورتی معمولی دارند و مثل همه ما ماسک‌های محافظ کرونا به صورت می‌آویزند و کارشان را انجام می‌دهند. چنان با تسلط و اعتماد به نفس کارشان را انجام می‌دهند که انگار تکنسینی کاری را انجام می‌دهد که هزار بار انجام داده و باید با دقت انجام دهد؛ درست به مهارت کسی که کارش خالی کردن هندوانه از پشت یک وانت است یا تسمه کشیدن کسی که کارش تسمه‌کشی است. ناگهان و به سرعت باد از جایی که فکرش را نمی‌کنید نمایان می‌شوند، کارشان را می‌کنند و ناپدید می‌شوند. درست مثل کسی که کار موظفش را انجام می‌دهد، به همان فرزی و چابکی و به همان تعهد.

آمار دقیقی در دست نیست. آمارهای غیررسمی حکایت از روزی سه الی شش هزار سرقت به سبک خفت‌گیری و زورگیری و کیف قاپی دارد. اگر فقط یک سوم این آمار درست باشد معنایش این است که هر روز که خورشید از شرق بر سر تهران سایه می‌اندازد و در غرب سایه‌ها را می‌کند و با خودش می‌برد، یک الی دو هزار انسان جدید طعم تلخ ناامنی را با گوشت و پوست و استخوانشان می‌چشند و به جرگه ناامنان دردمند قبلی می‌پیوندند. کسانی که تا مدت‌ها اعتمادشان خدشه‌دار می‌شود و مخدوش می‌ماند. تا زمانی نامعلوم بی‌خواب می‌شوند و حتی از سایه خودشان هم وحشت می‌کنند. یک پلیس محال است بداند کسی که به این صورت دچار آسیب روحی می‌شود چه روزهای تلخی را سپری می‌کند تا به هر حال طبیعت دست به کار شود و ترمیم تارهای مخدوش شده روح و روان آنها را به پایان برساند. اینکه می‌گویم «طبیعت» از سر قحطی واژه و کمبود کلمه نیست. تا آنجا که می‌دانم در ترتیبات اجتماعی فعلی ما تا امروز جایی برای زدودن آسیب‌های این نوعی پیش‌بینی نشده است. بنابراین اگر سخاوت طبیعت یاری نکند و آنچه بی رحمانه مخدوش شده است با سرپنجه مهر بیکران طبیعت ترمیم نشود، معلوم نیست اثرات ناامنی تا کی در درون سرقت زدگان پایدار خواهد ماند و تا کجا به رسوخ خودش ادامه خواهد داد؛ چند ماه، چند سال یا تا آخر عمر؟
آسیب‌پذیری خانم‌ها در این مورد به‌خصوص از قشرهای دیگر به مراتب بیشتر است که طبعا محدود به خود آنها نمی‌شود و خانواده و جمعی را تا شعاع ده الی بیست نفری شامل می‌شود که چه بسا ممکن است تا نسل‌های متمادی هم ادامه پیدا کند. اینها و غیر این مسئولیت کسانی را وظیفه مقابله با کانون‌های ناامن‌ساز جامعه و خانواده را بر عهده گرفته‌اند، سخت سنگین می‌کند.
ظاهر این است که مردم، قوانین و از جمله پلیس یا نیروی انتظامی در این مورد خاص از سرعت عمل سارقان و این گروه‌های تبهکار عقب افتاده‌اند و وفور موبایل و سهل الوصول بودن آن وفور طعمه را برای این شکارچیان فرصت طلب به دنبال داشته است. سخت‌گیری و تشدید مجازات کمترین توقعی است که انتظار می‌رود اما به نظر می‌رسد بازدارندگی نهایی در این مورد به خصوص، عمل قاطع و بی اغماض به دستور ابدی قرآن کریم است آنجا که فرمان به قطع دست سارقان می‌دهد.
واقع این است که سارقان طرار نشان داده‌اند دستگیری‌های چند وقت به چند وقت و چند درصدی جمعیت آنها و عبور صحیح و سلامتشان از گذرگاه‌هایی مثل کلانتری و زندان و دیگر مجازات شبه شوخی نه تنها اثری در تادیب و تعدیل کارشان نمی گذارد بلکه ظاهرا در حرفه‌ای‌تر شدن و جسور و وقیح‌تر شدنشان هم نقشی بسزا ایفا می‌کند. اینجاست که به نظر می‌رسد اگر قرار باشد چیزی به واقع نقش «مانع» را ایفا کند همان بریده شدن دست سارقان است و طبعا یک دست شدن و یک دست ماندن اگر ریشه این فساد را از اساس هم قطع نکند، بی‌شک کاهش پنجاه درصدی ناامنی را به دنبال خواهد داشت.
از دستگاه محترم قضایی انتظار می‌رود این مطالبه به حق را مزاح و شوخی تلقی نکند و رنج لشکر مال‌باختگان سقوط کرده در جهنم ناامنی را پشتوانه و عذر موجه این ضرورت تلقی کند و دست به کار شود.
به عنوان یکی از خیل هزاران نفری کسانی که سال‌ها بار سنگین یک ناامنی را بر دوش کشیده‌ام، این یادداشت را با ذکر یک خاطره به پایان می‌برم. وقتی گزارش مورد سرقت واقع شدن خودم توسط دو کیف قاپ مسلح به قمه را که کم مانده بود به قطع دست راستم منجر شود فردای سانحه برای یکی از روزنامه‌های سراسری کشور نوشتم و تشریح کردم، سخنم را با این جمله شروع کرده بودم: «جغد ناامنی بر فراز شهر بال گشوده است.»
برخلاف انتظار، آن یادداشت قبل از چاپ در اختیار یکی از مقامات رده بالای کشور قرار گرفته بود تا ملاحظه و اظهارنظر کند. مقام مربوطه اتفاقا فقط روی آن جمله خط کشیده بود و نوشته بود: «ناامنی را قبول دارم ولی نه در این حد.»
حالا درست یک دهه گذشته است و ناامنی به نقطه بحرانی‌ای رسیده است که ده سال بعدش با قاطعیت می‌توانم بگویم بی تردید جغد ناامنی این بار واقعا بال گشوده است آن هم نه در شب که در روز روشن، در مرکزی‌ترین خیابان پایتخت در جنب دانشگاه مادر کشور و درست روبروی سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور و نهاد خبرگزاری قرآنی ایکنا.

به قلم کریم فیضی

انتهای پیام
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۰/۱۱/۱۵ - ۲۳:۳۰
0
1
دزدان را زندانی نکنید دست آنها را قطع و رها شان کنید یک شبه سرقت و دزدی و زورگیری جمع میشود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۰/۱۱/۱۶ - ۰۶:۳۴
0
1
والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله و الله عزیز حکیم
captcha