به گزارش ایکنا، آیتالله محمدجعفر طبسی، استاد درس خارج حوزه علمیه، در یادداشتی اختصاصی برای ایکنا به شرح مختصری از زندگی ام سلمه یکی از بهترین همسران رسول خدا(ص) پرداخت:
در ماه ربیعالاول قرار داریم، ماهی که در آن میلاد با سعادت پیامبر(ص) واقع شده است؛ مرحوم طبرسی در کتاب اعلامالوری (ج 1، ص 42) ولادت آن فرستاده الهی را در روز جمعه به هنگام طلوع آفتاب در هفدهم ماه ربیعالاول ذکر کرده است. اهل سنت قریب به اتفاق ولادت را در روز دوازدهم ربیع ثبت کردهاند. البته مرحوم کلینی هم با این قول هم عقیده است ولی به نظر ما برخلاف نظر مشهور امامیه است.
بدین مناسبت بر آن شدیم تا نیم نگاهی به زندگی یکی از همسران آن حضرت یعنی ام سلمه بپردازیم که جزء بهترین همسران ایشان محسوب میشوند و به نظر میرسد پس از حضرت خدیجه کبری(س)، هیچ بانویی به مقام و منزلت او نمیرسد. محورهای بسیار فراوانی در زندگی سراسر افتخار او وجود دارد که در این نوشته به برخی از آنها میپردازیم.
نامش هند دختر أبی اُمیه، ام سلمه قرشیه مخزومیه است(تهذیب الکمال، ج 35، ص317). ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء (ج 2، ص 201) او را این گونه توصیف کرده است: بانویی محجّبه و پاک به نام هند دختر ابی امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمر ... از اولین زنان مهاجر و زیباترین آنها و شریفترین آنها از حیث نسب بود.
شاید یگانه همسر رسول خداست که از او به عنوان فقیه تعبیر شده است. ذهبی در کتاب سیر اعلامالنبلاء(ج 2، ص 203) میگوید: «و کانت من فقهاء الصحابیات» یعنی در میان زنانی که یاران پیامبر بودند، از فقها شمرده میشد. این تعبیر کاشف از جایگاه علمی و فقهی ام سلمة است.
یکی از علوم شریفه، نقل حدیث است و ام سلمه سهم بزرگی در این زمینه داشته است، به طوری که در مسند او بالغ بر ۳۷۸ حدیث است که تنها بخاری و مسلم سیزده حدیث از او نقل کردهاند. سیر اعلام النبلاء(ج 2، ص 210) او از وجود مقدس رسول خدا(ص) و حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا و دخترش زینب و عروة الزبیر نقل حدیث کرده است.(تهذیب الکمال، ج 35، ص 317) و طبق گفته جناب مزی در تهذیب الکمال (ص 85) شخصیتهای مهمی از او نقل حدیث کردهاند از جمله: امام محمد باقر(ع)، عبدالله ابن عباس، حبیب بن ابی ثابت، اسامة بن زید و سعید بن مسیب(تهذیب الکمال ج 35، ص 318).
مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد (ج 1، ص 185) حوادث تلخ روزهای واپسین عمر رسول خدا را نقل کرده و مینویسد: در روزهای آخر عمر خود فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی» یعنی برادر و همراه مرا فرا خوانید. عایشه گفت: بگویید که ابوبکر بیاید. وقتی آمد حضرت به او نظر نینداخت و روی خود را برگرداند. حضرت برای بار دوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». حفصه گفت: عمر را صدا بزنید. عمر آمد. حضرت از او روی برگرداند و برای بار سوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». ام سلمه گفت: علی را فرا خوانید به درستی که پیامبر او را میخواهد. امیرالمومنین(ع) آمد وقتی نزدیک آن حضرت شد، خودش را بر رسول خدا(ص) انداخت و پیغمبر(ص) با او نجوا مینمود. اینجا بود که امام علی(ع) فرمود: پیامبر خدا هزار باب علم به من یاد داد از هر بابی هزار باب دیگر به روی من باز شد و درباره آنچه من باید به آن اقدام کنم به من وصیت نمود(اعلام الوری، ج 1، ص 267).
یکی از احادیث صحیح و متواتر حدیث ائمه دوازدهگانه است. جناب خزاز قمی متوفی قرن چهارم در کتاب کفایة الأثر احادیث متعددی از ام سلمه همسر رسول خدا نقل کرده است. از جمله آنها این روایت است که میگوید از رسول الله(ص) شنیدم که فرمود: ائمه بعد از من دوازده نفر هستند یعنی به تعداد نقباء بنی اسرائیل. نه نفر از آنها از صلب حسین(ع) هستند که خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت کرده است. پس وای بر کسی که آنها را دشمن بدارد.
روایات فراوانی در کتب فریقین از ام سلمه نقل شده که همه آنها را از رسول خدا(ص) شنیده است. او راوی حدیث رد الشمس است(الإرشاد، ج 1، ص 345) و راوی حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» که مربوط به شهید صفین عمار بن یاسر(رضیالله عنه) است. (صحیح مسلم، ج 8، ص 186) و راوی حدیث «من سبّ علیّاً فقد سبّنی» است. (مستدرک، ج 3، ص 93) یعنی کسی که علی را دشنام بدهد به تحقیق که مرا دشنام داده است. همچنین او راوی حدیث «علی مع القرآن و القرآن مع علی» است(مستدرک حاکم، ج 3، ص 96). ام سلمه راوی احادیثی است که نص در اثبات خلافت و جانشینی امیرالمومنین علی(ع) است.
ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح (ج 2، ص 454) نقل میکند که عبدالله بن زبیر خالهاش عایشه را جهت جنگ با علی(ع) تحریک میکرد و میگفت که احدی از رسول خدا(ص) نشنیده که بگوید علی(ع) بعد از من ولی مردم است. ام سلمه به او گفت: اگر تو این را از رسول خدا (ص) نشنیدی از خالهات عایشه بپرس که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: «تو خلیفه و جانشین من در زمان حیات و بعد از ممات من هستی» عایشه وقتی این حدیث را شنید گفت: آری من این را از رسول خدا(ص) شنیدم. ام سلمه پس از آن به عایشه گفت: مبادا که تو آن زنی باشی که سگهای حوأب بر او پارس میکنند و مبادا که گرفتار نیرنگ طلحه و زبیر شوی زیرا این دو نفر تو را از راه خدا بینیاز نمیکنند.
مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد با سندی که متصل به ابن عباس است نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) به ام سلمه فرمود: بشنو و شاهد باش که علی(ع)، امیر مؤمنان و سید وصیین (برترین جانشین) است. از مجموع این روایات که فریقین آن را نقل کردهاند استفاده میشود که مسئله جانشینی و خلافت پس از رسول خدا(ص) از آن امیرالمومنین علی(ع) است و جایی برای سقیفه بنی ساعده باقی نمیماند.
هشام بن محمد کلبی در کتاب الجمل روایت کرده که ام سلمه از مکه نامهای با این محتوا برای علی(ع) نوشت: «اما بعد به درستی که طلحه و زبیر و پیروانشان که تابع گمراهی هستند، میخواهند همراه عایشه خارج شوند و یادآوری میکنند که عثمان مظلومانه کشته شده و آنها از او خونخواهی میکنند. حول و قوه خدا در این ماجرا برای شما کافی است. اگر خداوند ما را از خروج نهی نکرده بود و به ملازمت بیت امر نکرده بود، هرگز مسئله خروج بر تو و همچنین یاری تو را رها نمیکردم. در عین حال، پسرم عمر بن ابی سلمه را که همانند خودم هست به سوی تو میفرستم. پس او را به خیر نصیحت فرما»(شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 6، ص 219؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 451).
حاکم حسکانی حنفی مذهب متوفای قرن پنجم در کتاب شواهد التنزیل (ج 2، ص 92) با سندی از ام سلمه نقل کرده که در خانه من آیه «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت» نازل شد. (تاریخ دمشق، ج 14، ص 149 و 153).
هنگامی که امام حسین(ع) خواست از حجاز عازم عراق شود، ودایع امامت را نزد ام سلمه سپرد. این خود کاشف از شدت اعتماد آن حضرت(ع) به ایشان است. مرحوم صفار قمی (متوفای 290 ق) در بصائر الدرجات (ص 223) با سندی از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده که کتابها نزد علی(ع) بود و زمانی که او به سوی عراق رفت، کتابها نزد ام سلمه به ودیعت گذاشته شد.
همچنین مرحوم طبرسی در اعلام الوری (ج 1، ص 406) از شهر بن حوشب مینویسد که وقتی علی(ع)به کوفه رهسپار گردید، کتابها و وصیت خود را نزد ام سلمه به ودیعت نهاد و هنگامی که امام حسن(ع) برگشت، ام سلمه ودایع را به او تحویل داد(کافی، ج 1، ص 236).
مرحوم شیخ مفید در کتاب الإرشاد (ج 2، ص 130) از ام سلمه نقل میکند که گفت: شبى رسول خدا (ص) از پيش ما بيرون رفت و مدتى دراز ناپديد شد. سپس بازگشت و سر و رويش غبارآلود بود و دست خود را نیز بسته بود (مشت کرده بود). من عرض كردم: اى رسول خدا! چرا شما را غبارآلود مىبينم؟ فرمود: مرا در اين ساعت به جایى از سرزمين عراق بردند كه نامش كربلا بود، و در آن سرزمين جاى كشته شدن پسرم حسين و گروهى از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند، و من پيوسته خون ايشان را از آنجا برمیگرفتم و آن اكنون در دست من است.
رسول خدا دست خود را براى من باز كرده و فرمود: آن را بگير و نگهدارى كن، پس من آن را گرفتم ديدم مانند خاك سرخ بود، پس در شيشهای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهدارى میكردم، تا آنگاه كه حسين(ع) از مكه به سمت عراق رهسپار شد. من در هر روز و شب آن شيشه را بيرون مىآوردم و میبوییدم و به آن مىنگريستم و بر مصيبتهاى آن جناب میگريستم.
وقتی روز دهم محرم شد همان روزى كه حسين(ع) در آن روز كشته شد، در اول روز كه آن را بيرون آوردم ديدم به حال خود است، دوباره آخر روز آن را آوردم ديدم خون تازه شده. من به تنهایى در خانه خود شروع به زارى و گریه کردم؛ اما اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنكه مبادا دشمنان ايشان در مدينه بشنوند و در شماتت ما شتاب كنند، و پيوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن حضرت به مدينه رسيد و آنچه ديده بودم به حقيقت پيوست.
ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج 2، ص 202) مینویسد: ام سلمه از بین امهات مؤمنان (همسران رسول خدا) آخرین شخص بود که رحلت کرد. عمرش طولانی شد تا اینکه به زمان شهادت حسین(ع) رسید و در آن موقع از شدت غم زبانش بند آمد و بیهوش شد و بسیار محزون گردید و بعد از این ماجرا فقط مدت کمی زنده بود. او حدود نود سال در قید حیات بود و در بقیع مدفون شد.
ابن عساکر دمشقی شافعی مذهب در کتاب تاریخ دمشق (ج 14، ص 151) مینویسد: از شهر بن حوشب که گفت: وقتی خبر شهادت حسین بن علی آمد ام سلمه اهل عراق را لعنت کرد و گفت: او را کشتند، خدا آنها را نابود کند.
انتهای پیام