به گزارش ایکنا نرجس رودگر، عضو هیئت علمی جامعه المصطفی(ص)، شامگاه 9 بهمن در نشست علمی «فلسفه جنسیت یا فلسفه و جنسیت» با اشاره به برخی مفاهیم فلسفه، گفت: یکی از پرسشها این است که منظور از فلسفه اسلامی چیست؟ زیرا یکی از تقسیمات مشهور فلسفه در دوره کنونی تقسیم آن به اسلامی و غربی است که بسیار در این مورد بحث شده است از جمله اینکه مراد از فلسفه اسلامی در برابر غرب چیست؟
وی با بیان اینکه در تعریف واژه فلسفه بین اندیشمندان اختلاف هست و به تعبیر دیگر پرسش از چیستی خود فلسفه یک پرسش فلسفی است، اظهار کرد: ارسطو فلسفه را دانشی دانسته است که به موجود و لواحق موجود میپردازد و ابن سینا هم آن را به سه ویژگی توصیف کرده و بالاترین و متقنترین و صحیحترین علم و معرفت به اسباب کل است.
رودگر بیان کرد: از کندی تا علامه طباطبایی هیچکدام فلسفه خود را فلسفه اسلامی نامگذاری نکردند و این واژه را استفاده نکردند. فلسفه اسلامی از سوی مستشرقان و برای نامگذاری تراث فلسفی فلاسفه جهان اسلام و تفکیک آن از غرب و فلسفه مسیحیت به کار رفت. از طرفی با ورود فلسفههای غرب به جهان اسلام، متفکران اسلامی برای حفظ تفکر فلسفی رایج بین خودشان نام آن را اسلامی گذاشتند تا از تفکر غربی جدا کنند. مثلا شهید صدر نام کتاب خود را فلسفتنا نامید. البته این نوع نامگذاری چالشهایی را به همراه داشته است. چه نسبتی بین فلسفه و دین و در اینجا، دین اسلام وجود دارد و به چه فلسفهای میتوان فلسفه دینی گفت.
وی افزود: در اینجا تعاریف مختلفی بیان شده و از جمله اینکه اگر یافتههای فلسفی با دین خاصی هماهنگ باشند میتوان آن فلسفه را به آن دین متصف کرد یا اگر فلسفه در فضای معرفتی دین خاصی رشد کند به طوری که اگر آن دین نبود آن فلسفه هم این ویژگیها را نداشت، میتوان فلسفه را به دین خاصی متصف کرد. همچنین اگر پدیدآورندگان یک نوع فلسفه متدین به دین خاصی باشند، این امر سبب تأثیر و تأثراتی در فلسفه خواهد شد و فلسفه به دین خاصی متصف میشود.
رودگر اظهار کرد: البته همه اینها، این چالش را به دنبال دارد و آن اینکه فلسفه با روش برهانی و عقلی به دنبال کشف حقیقت است نه به دنبال دفاع از باورهای دینی. بنابراین فلسفه اسلامی، تفلسف آموزههای اسلامی نیست، زیرا ناقض هدف فلسفه است؛ هدف فلسفه اسلامی، مبرهنکردن عقاید اسلامی نیست و این کار در حیطه کلام اسلامی میگنجد؛ گرچه مبانی که فلسفه ارائه میدهد میتواند آموزههای اسلام را هم اثبات کند. مثلا ابن سینا ذکر میکند که با هیچ دلیل عقلی و برهانی نتوانستم معاد جسمانی را ثابت کنم، ولی به لحاظ کلامی آن را میپذیرد و همین امر نشاندهنده تفاوت فلسفه و کلام است.
عضو هیئت علمی جامعه المصطفی و پژوهشگر فلسفه جنسیت گفت: این پرسش زیاد مطرح میشود که اگر با تکیه بر مباحث اسلامی، فلسفه جنسیت را مطرح کنیم و بگوییم که این نظریه فلسفه اسلامی در مسئله جنسیت است ممکن است ناپختگی زیادی داشته باشد. بدین ترتیب آیا این نظریه فلسفی، قداست آموزههای دینی را دارد و جزء دین خواهد بود؟ خیر.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات زن و خانواده تصریح کرد: فلسفه علم بشری و حاصل تفکر بشری است و این تفکر میتواند در جهات مختلف ملهم از دین باشد، ولی به این معنا نیست که دستاوردهای فلسفی قداست آموزههای دینی را داشته باشند. لذا مجال برای نظریهپردازی در این موارد وجود دارد. بحث دیگر این است که آیا فلسفه اسلامی به اصالت نیاز دارد؟ با توجه به اینکه برگرفته از فلسفه یونانی است و اگر این درست باشد، چرا فلسفه اسلامی را زیر سؤال ببریم؟ جواب این است که فلسفه حاصل تفکر بشر است و تفکر تاریخ امروزی ندارد، بلکه همزاد تولد بشر است و در خلأ شکل نمیگیرد و همواره مبتنی بر تفکرات انسانهای گذشته است و نوع نگاه پیشینیان درباره جهان، انسان و هستی یک هویت دارد.
وی ادامه داد: حاصل تفکرات یونان هم منشعب از تفکرات حکمای فارس، بین النهرین و اندیشمندان قبل از خودشان بوده است و فلسفه اسلامی هم هویتی برگرفته از قبل و البته با تغییرات فراوان دارد. هرگونه داوری در فضای جنسیت در فلسفه اسلامی داده بشری و قابل نقد است و اگر در فضای اسلامی صورت بگیرد، مبتنی بر فضای عقلی و براهین عقلی است و تفاوت آن با سایر نظریات جنسیت این است که مبتنی بر مسائل فلسفی است که آنها تحت تأثیر جهانشناسی و انسانشناسی اسلامی هستند.
عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده با تأکید بر اینکه آنچه فلسفه را فلسفه میکند قضاوت برهانی در مقام داوری است، با اشاره به مفهوم فلسفه غرب و اهمیت آن گفت: وقتی ما با فلسفهها و نظریات جنسیت در غرب مواجه میشویم و میخواهیم آن را نظریات فلسفه اسلامی تطبیق کنیم، در نگاه اول گویی هیچ ربطی به یکدیگر ندارند؛ گویا مسائل فلسفه اسلامی و فلسفه غرب آنقدر از هم دور هستند که مثلا علم مردانه و زنانه در غرب با محیط فلسفه اسلامی یکی نیست.
رودگر در ادامه بیان کرد: در روش و مسائل هم اختلاف زیادی وجود دارد، زیرا باید فلسفه غرب را تعریف کنیم. فلسفه غرب با موضوع وجود و هستی شروع شد، ولی در مراحل و ادوار مختلف تاریخ فلسفه غرب تغییر کرد؛ اول وجود و موجود را داریم بعد موجود به معرفت تبدیل شد؛ یعنی معرفت موضوع فلسفه غرب شد و بعد ذهن موضوع فلسفه شد و به ساختارهای زبان و فهم و سپس به فرهنگ و جامعه و اجتماع تبدیل شد.
وی تأکید کرد: از دکارت به بعد با تسلط سوژه موضوع فلسفه وارد فرهنگ و جامعه شد و در این تحولات، مسائل و روش فلسفه تغییر کرد و روش برهانی چندان در غرب مورد توجه قرار نگرفت و نظریات و نتایج آن با فلسفه اسلامی متفاوت شد. از طرفی نظریات جنسیت در بستر فلسفه مدرن و پست مدرن شکل گرفت که با موجود بماهو موجود و موجود واقع نسبت چندانی ندارند و این همان چالش بین نظریات جنسیت متخذ از فلسفه غرب با فلسفه اسلامی است. تفکیک جنس و جنسیت از سوی فمینیستها اتفاق افتاد، ولی در بین فمینیستها درباره تعریف جنسیت اختلاف نظر هست؛ برخی آن را برساخت کامل میدانند که واقعیتی ندارد و برخی جنسیت را متأثر از فیزیولوژی میدانند.
مدرس دانشگاه ادیان اضافه کرد: آنچه در عرصه فلسفه جنسیت اسلامی میبینیم، استفاده از واژه جنسیت یا جندر بدون تفکیک از واژه جنس است و خلط زیادی بین این دو واژه وجود دارد و در نتیجه معنایی سادهانگارانه از جنسیت ارائه میکنند، بدون اینکه مشخص کنند که واژگان ذکوریت و انوثیت مترادف با سکس یا جندر یا هیچکدام است. بنابراین هنوز فلسفه اسلامی در تعریف واژه جنسیت براساس مبانی اسلامی اعم از وجودشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی و روششناسی به شفافیت نرسیده است.
رودگر بیان کرد: مثلا نظریه اعتباریات علامه طباطبایی با همه نقدهایی که میشود به یک معضل مهم یعنی تغییر پرداخته و در کتاب روش رئالیسم به اصل تغییر توجه شده است. گاهی این نظریه رد میشود، ولی ایشان خوب تشخیص داده بود که باید در فلسفه اسلامی درباره عنصر تغییر و محدوده و اصول آن نظریهپردازی کنیم. آثار و منابع با عنوان فلسفه جنسیت کم است ولی درباره جنسیت در فلسفه و تأثیر جنسیت بر فلسفه و فلسفه بر جنسیت منابع زیادی وجود دارد؛ محتواهایی که در این کتب از آنها بحث میشود با فلسفه فمینیستی متفاوت است که به نظر بنده عموم و خصوص من وجه دارد. واژه مورد بحث دیگر، متافیزیک جنسیت است. اگر بخواهیم با رویکرد فلسفی اسلامی به جنسیت بپردازیم و آن را تعریف کنیم و ببینیم چه مسائلی دارد، بیشتر به متافیزیک جنسیت نزدیکتر است تا فلسفه جنسیت.
انتهای پیام