تفاوت دیدگاه فارابی و مزلو درباره میل انسان به کمال
کد خبر: 4122148
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۰
ریحانه داودی بیان کرد:

تفاوت دیدگاه فارابی و مزلو درباره میل انسان به کمال

پژوهشگر فلسفه و کلام اسلامی گفت: فارابی معتقد است که کمال‌گرایی، یک میل فطری است توسط عقل فعال به انسان اعطا شده و انسان نمی‌داند از کجا و چگونه به او داده شده اما مزلو این خصلت را فقط در فیزیولوژی انسان جست‌وجو می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایکنا، همایش «بنیادهای فلسفی علوم انسانی و اجتماعی (1)؛ مبانی انسان‌شناختی» امروز سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

ریحانه داودی، پژوهشگر فلسفه و کلام اسلامی، در این نشست با موضوع «نیل به کمال در روانشناسی؛ مطالعه تحلیلی نظریه سعادت فارابی و خودشکوفایی مزلو» سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید؛

اگر بخواهم علت انتخاب فارابی و مزلو را بیان کنم؛ باید بگویم فارابی به عنوان یک فیلسوف مسلمان در زمینه سعادت و کمال انسان شناخته شده و نظریات جامع و بی‌بدیلی را بیان کرده است. البته خاستگاه سعادت با وی شروع نشده و افلاطون و ارسطو هم چنین سخنانی داشته‌اند اما دیدگاه فارابی کاملا با اعجازها در فضای فلسفی مواجه می‌شود و جوری به انسان انضمامی نگاه می‌‌کند که دیدگاه وی را امروزه هم می‌توانیم کارآمد بدانیم؛ همانگونه که الجابری در کنگره سال 1975 می‌گوید که گرچه فارابی هزار و اندی سال با ما فاصله دارد اما از لحاظ فکری قرابت‌های زیادی با ما دارد و جزئیاتی در فلسفه خود بیان می‌‌کند که کمتر کسی به آنها پرداخته است.

پدر معنوی انسانگرایی

مزلو هم به عنوان پدر معنوی انسانگرایی در میان روانشناسان شناخته می‌شود؛ گرچه قبل از وی هم افرادی همانند اریکسون، دیدگاه‌هایی در مخالفت با رفتارگرایی و روانکاوی که به صورت دیدگاه غالب در روانشناسی وجود داشت بیان کرده بودند اما مزلو با پژوهش‌های عمیق توانستند این نظریه را بسط و گسترش دهند و به همین دلیل ما سعادت انسان را از منظر این دو مورد بررسی قرار داده‌ایم. مزلو درباره کمال انسان می‌‌گوید که کمال انسان به معنای بالفعل شدن تمام استعدادهای بالقوه انسان است و باعث آرامش در ساحت روان می‌شود.

با بررسی دیدگاه‌های این دو اندیشمند، پنج ساحت کمالی شامل ساحت جسمانی، ارتباطی، هیجانی، عقلی و معنایی را کشف کرده‌ایم اما ابتدا باید نگاهی به اندیشه مزلو و فارابی درباره جهان و انسان داشته باشیم. در نگاه مزلو، انسان چیزی غیر از انسان مادی نیست اما فارابی انسان را در دو ساحت مادی و غیر مادی در نظر می‌گیرد. نکته مهم دیگر که باید به آن اشاره کنم بحث میل به کمال در نظر این دو است. هر دو قائل به این هستند که میل به کمال، مسئله‌ای فطری است اما خاستگاه فطرت در نگاه فارابی متعلق به نفس است. وی نظام معرفت‌شناسی دارد و می‌گوید این میل فطری، توسط عقل فعال به انسان اعطا شده و انسان نمی‌داند از کجا و چگونه به او داده شده اما مزلو این خصلت را فقط در فیزیولوژی انسان جست‌وجو می‌کند.

تفاوت دیدگاه درباره کمال جسمانی

فارابی می‌‌گوید همه انسان‌ها دارای این میل فطری هستند اما مزلو می‌گوید ممکن است انسان در مرتبه‌ای، میل در کمال را در خود احساس کنند. شرایط صحت روان در دیدگاه هر دو وجود دارد. نکته مهم که باعث افتراق در دیدگاه این دو می‌شود امکان گمراهی در میل به کمال است. فارابی می‌گوید هر چیزی غیر از کمال برای انسان در نظر گرفته شود امکان گمراهی در آن وجود دارد و در اینجا ممکن است انسان تصور کند که در مسیر کمال است اما مزلو بحثی در این زمینه ندارد و می‌گوید وقتی نیازهای انسان برطرف شد این میل در وی به وجود می‌آید که دنبال تعالی و خودشکوفایی برود. از نظر فارابی میل به کمال بسیار ضروری است و به صورت فطری در نهاد انسان گذاشته شده اما در نظر مزلو، فقط برای آرامش ما ضرورت دارد و در ساحت روان، این میل در ما به وجود می‌آید.

در نگاه فارابی کمال جسمانی ضرورت دارد چون وی قائل به ارتباط نفس و بدن است. وی روشی هم برای دستیابی به کمال جسمانی بیان می‌کند اما وی به شرطِ دو آگاهی هم اشاره می‌کند و می‌گوید برای اینکه افکار انسان قابلیت حسن و قبح‌پذیری داشته باشند باید در این ساحت که آیا این فعل خوب است یا خیر و همچنین از کجا می‌‌دانم این فعل خوب است یا بد؟ به آگاهی دست پیدا کند. وی در هیچ جایی از این قاعده روی بر نمی‌گرداند اما مزلو ضرورت کمال جسمانی را فقط در این حد می‌‌داند که انسان زنده بماند. وی اشاره دارد که این نیازها باید فقط در حد ضرورت برطرف شود.

دیدگاه فارابی و مزلو درباره ساحت معنایی

درباره ساحت ارتباطی باید گفت که بر اساس نگاه فارابی، انسان‌ها به لحاظ فطری، ضروری و عقلی نیازمند ارتباط با دیگر افراد هستند و ارتباط باید بر اساس محبت باشد اما مزلو نیاز انسان به ارتباط با دیگران را برای رفع نیاز محبت، تعلق و پذیرفته شدن می‌‌داند. فارابی ضرورت این ارتباط را به نگاه هستی شناسی خود و تعاون و همکاری ربط می‌دهد و می‌گوید مسئله آگاهی هم در اینجا اهمیت دارد و هر نوع ارتباطی را به راحتی نمی‌پذیرد. اما وقتی انسان کامل و خودشکوفا را در نگاه فارابی و مزلو مورد توجه قرار می‌دهیم نوع این ارتباط تغییر پیدا می‌کند. از نظر فارابی، فیلسوف از نظر درکی که از هستی دارد می‌‌داند که انسان‌ها، هم در عالم ماده و هم مجردات به همدیگر نیاز دارند و به تنهایی نمی‌توانند به سعادت یا کمال برسند و به همین دلیل ارتباط با انسان‌ها از نظر فیلسوف بر اساس نظام فیض و محبت است اما مزلو مشخص نمی‌کند که انسان خودشکوفا از کجا احساس مسئولیت در قبال سایر افراد را در وجود خودش به دست می‌آورد بلکه صرفاً بیان می‌‌کند به علت شناختی که انسان خودشکوفا پیدا می‌‌کند در این ساحت قرار می‌گیرد.

درباره کمال هیجانی باید گفت که خاستگاه این کمال از نگاه فارابی برگرفته از یک منبع اصیل است یعنی یا انسان فیلسوف و کامل، خودش این منبع اصیل را مشاهده کرده یا از طریق میانجی‌گری اخلاق، زیست اخلاقی برای وی کشف شده است. فارابی اعتقاد دارد که حقیقت یکسان است لذا اگر هر انسان کاملی را جای دیگری بگذاریم وی همان رفتاری را انجام می‌دهد که نفر قبلی داشته است چون این کنش ‌و واکنش‌ها از یک منبع اصیل نشأت گرفته‌اند اما مزلو چنین نگاهی ندارد و می‌گوید فرد با شناخت خود و پیرامون، به شناخت هستی می‌رسد ولی این شناخت از جای ثابتی تغذیه نمی‌شود؛ به همین دلیل ممکن است افراد نقطه نظرات متفاوتی داشته باشد.

انسان کامل و خودشکوفا از نظر فارابی و مزلو، هر دو در پی حل مسئله هستند. در زمینه فرهنگ‌پذیری نیز نگاه‌ها یکسان است و هر دو قبول دارند که انسان کامل و خودشکوفا، فرهنگی که در راستای سعادت و کمال انسان نباشد را نمی‌پذیرند اما فیلسوف از نگاه فارابی برای رفع این مشکلات تلاش می‌کند. درباره کمال عقلی هم باید گفت در نگاه فارابی نهایتِ معرفت، حقایقی از هستی است که ممکن است انسان کامل درک کند اما مزلو صرفاً اشاره می‌کند انسانی که به مرحله خودشکوفایی رسیده صرفا خودش و دیگران را شناخته است.

درباره کمال معنایی هم باید گفت که این امر نقطه نظری مهم در نگاه این دو نفر است. در نگاه مزلو، بحث معنا ممکن است برای همه انسان‌ها به وجود بیاید اما آن را در بالای هرم مطرح می‌کند و تقریبا یک درصد مردم ممکن است دنبال آن باشند. فارابی خاستگاه آن را روحانی و آسمانی می‌داند یعنی انسان باید دنبال کشف آن باشد اما از نظر مزلو، هر کسی می‌تواند بر اساس شخصیت خودش، معنایی را جعل کند.

انتهای پیام
captcha