به گزارش خبرنگار ایکنا، دومین همایش «بنیادهای فلسفی علوم انسانی و اجتماعی؛ مبانی انسانشناختی» امروز چهارشنبه 26 بهمنماه از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
سیدهادی ساجدی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، در این نشست با موضوع «انسان شناسی از منظر جریان اسماعیل فاروقی و بازتاب آن در تولید علوم انسانی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید؛
جریان اسلامی سازی معرفت اسماعیل فاروقی، کتابهای متعددی به زبانهای زیادی نگاشتهاند. این جریان تحولاتی اساسی داشته و در حرکت اول سراغ قرآن میروند و میخواهند علوم انسانی را از دل قرآن بیرون بیاورند و کتابهایی در این راستا به رشته تحریر در میآورند اما بعداً به این نتیجه رسیدند که هدف آنها در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی محقق نشده است.
همچنین فضای اشعریگری بر ذهن اینها حاکم است و بخشی از عقبماندگی جهان اسلام را ناشی از تصوف میدانند لذا در ابتدا، هم با عرفان و هم فلسفه مشکل دارند. این افراد بیشتر به سمت فقه رفتند و فقه آنها فقه مقاصدی است یعنی معتقدند باید مقاصد الشریعه را استخراج کرده و بر اساس آنها به تأسیس جامعه شناسی یا روانشناسی اسلامی برسیم.
در یکی دو دهه اخیر متوجه شدند که از دل فقه هم نمیتوانند علوم اسلامی را بیرون بیاورند بنابراین به سمت عرفان و فلسفه گرایش پیدا کردند در حالیکه قبلا نسبت به عرفان و فلسفه موضعگیری داشتند. این اقدام از یک حیث قابل تقدیر است که به اهمیت فلسفه پی بردند و از یک حیث خطرناک است چراکه گزارشهای آنها از اندیشمندان مسلمان سطحی است و از سوی دیگر چون در بستر جامعه غربی زندگی میکنند بنابراین فلسفه غربی تأثیر زیادی بر آنها گذاشته است.
در زمینه انسان شناسی چند مبانی اصلی دارند از جمله اینکه به مبدأ خلیفه الله بودن انسان بر روی زمین به میزان زیادی اشاره میکنند. معتقدند انسان چون خلیفه الله است بنابراین مسئولیت پذیرش وحی الهی بر عهده وی است. مبانی دیگر آنها این است که یکی از مسئولیتهای انسان را آباد کردن زمین معرفی میکنند و یکی از نقدهای آنها به جریان تصوف در مصر این بود که توجهی به آباد کردن زمین نداشتند.
یکی دیگر از مبانی در زمینه انسان شناسی ایجاد هماهنگی بین سنتهای الهی و جهان تکوین است یعنی انسان مسئولیت دارد سنتهای الهی را در زمین تحقق ببخشد. جریان اسماعیل فاروقی، به پرداختن به علوم طبیعی نیز اعتقاد دارند چون بسیاری از افراد این جریان تحصیلکردههای پزشکی و مهندسی در اروپا و آمریکا هستند. افراد این جریان، کتابهایی در زمینه علوم اسلامی از جمله با عنوان روانشناسی اسلامی تولید کردهاند و با این مبانی که بیان شد دنبال تولید علوم انسانی اسلامی هستند.
همچنین حجتالاسلام والمسلمین محمد عباسی، پژوهشگر فلسفه اسلامی در این همایش با موضوع «نسبت مبانی انسانشناختی هراری با دیدگاههای آینده پژوهانه» سخنرانی کرد. که در ادامه میخوانید:
یک جنبه از علوم انسانی به پیشبینی، کنترل و ساخت آینده بر اساس خواستههای محقق مربوط است. این جنبه از علوم انسانی به عنوان شاخهای جدید در نظر گرفته میشود که قواعد خاص خود را دارد و از آن به عنوان آیندهپژوهی یاد میشود که قرار است انسانها را به مطلوب خودشان برساند. آیندهپژوهی، ریشه در برخی مبانی دارد. هر گونه که انسان را تعریف کنیم آینده مطلوب وی را هم همانگونه تعریف میکنیم. یکی از مشهورترین افراد که چنین مباحثی را مطرح کرده است یووال نوح هراری است لذا لازم است به مبانی انسان شناختی وی اشاره کنیم.
وی در فلسطین اشغالی متولد شده است و برخی از کتابهای وی تبدیل به پرفروشترین کتابها شدهاند و تیراژهای بالای سی و پنج میلیون داشتهاند و برخی تا شصت و پنج زبان ترجمه شدهاند. وی در علوم مختلف ورود کرده است. در نظامهای اسلامی و سایر ادیان، داستان انسان از حضرت آدم و حوا و هبوط از بهشت شروع میشود. در نگاه یونانی، انسان به مثابه یک موجود عاقل در نظر گرفته میشود اما بر اساس رویکرد امروز، انسانشناسی بر اساس یک رویکرد تجربی و زیستشناسی تکاملی تبیین میشود بنابراین انسان شناسی جدید بیش از هر چیزی وامدار علوم تجربی است. لذا ما به این قسم از مباحث انسان شناسی نوح هراری میپردازیم.
آیندهپژوهی مجموعه مطالعات روشمندی است که به آیندههای ممکن و محتمل مربوط میشود. آینده آن مقطع از زمان است که هنوز نیامده است. به همین دلیل مفید است که انسان تلاش کند آیندهای که تحقق پیدا نکرده است را بسازد. وقتی بحث آینده مطلوب مطرح میشود نظامهای ارزشی نیز تأثیرگذار هستند. حال اگر بخواهیم مبانی انسان شناسی که هراری بر اساس آنها دست به تحلیل زده را بررسی کنیم لازم است بدانیم وی یک شخص مادیگرا است پس معتقد است هر چیزی که موجود است باید محسوس باشد. وی نقطه مقابل محسوس را معدوم میداند. با این ادبیات، سیر تکاملی انسان را بر اساس نظریه داروین بررسی میکند.
وی منکر روح مجرد است که در اندیشه اسلامی وجود دارد و میگوید همه موجودات یک الگوریتم هستند اما انسان الگوریتم پیشرفتهتری دارد و به همین دلیل نیازمند محاسبات دقیقتری است. این الگوریتم همه کاره است نه جنسی که آن حقیقت را تشکیل میدهد بنابراین میتوانیم هوش انسانی را با الگوریتمهای پیشرفته همانند هوش مصنوعی ایجاد کنیم لذا در آینده رایانههایی داریم که توانمندیهای ذهنی آنها از ذهن انسانها بیشتر است.
وی با توجه به این مباحث شروع به آیندهپژوهی میکند. از نظر وی اگر در گذشته کسی خودش را برتر از دیگران میدانست و مثلاً میگفت خانواده ما از اشراف هستند پس برتر هستیم، آن را توهم میدانستند اما در آینده مسیر تکامل از طریق نوعی از مهندسی به سمت و سویی دیگر میرود و انسانها به الگوریتمهایی مجهز میشوند که تواناییهای واقعی نسبت به دیگران دارند. بنابراین این شکاف که بین انسانها با عنوان توهم محسوب میشد تبدیل به واقعیت میشود و این امر بیشتر از پنجاه سال طول نمیکشد. در این راستا انسانگرایی از بین میرود چون برتری متعلق به طبقه برتری است که توانستهاند ارتقا پیدا کنند و بقیه از این امر محروم هستند. همچنین وی میگوید ما در آینده مغلوب هوش مصنوعی میشویم و این امکان وجود دارد که یک دیکتاتوری دیجیتال رخ دهد و بیعدالتی ایجاد میشود.
در نقد این دیدگاه باید گفت که یکی از اشکالات این است که انسان قابل تقلیل به الگوریتم نیست چراکه صرفاً برخی وجوه انسان با الگوریتم قابل تبیین است اما نمیتوان همه ابعاد حقیقت را از این طریق درک کرد. همچنین وی شخصی مادیگراست و حقیقت مرگ را انکار میکند پس چرا باید نگران دیکتاتوری دیجیتال و هک شدن وی باشیم چون وقتی میتوان از این امر صحبت کرد که قائل به خویشتن برای انسان باشیم.
انتهای پیام