کد خبر: 4147546
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۴
کریم مجتهدی در پیامی مطرح کرد:

همیشه خود را دانشجو می‌دانم/ کوشش برای اعتلای فرهنگ ایران وظیفه اصلی ماست

استاد پیشکسوت دانشگاه تهران در پیامی مکتوب به همایش «کریم مجتهدی؛ فیلسوف ایرانی» نوشت: «فیلسوف، دانشجو است»؛ این عنوان، همیشه شعار من بوده است و من نیز اعم از اینکه فیلسوف باشم یا نه، خود را همیشه دانشجو دانسته‌ام.

به گزارش ایکنا، همایش علمی «کریم مجتهدی؛ فیلسوف ایرانی» امروز سه‌شنبه ۲۳ خردادماه در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی با حضور اندیشمندان و صاحب‌نظران برگزار شد.

در این همایش پیام مکتوب کریم مجتهدی که به جهت کسالت در جلسه حضور نداشت قرائت شد. متن پیام را در ادامه می‌خوانید؛

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیار خوشبختم که بتوانم سلام و مراتب احترام را به واسطه برادرزاده‌ام جواد مجتهدی، به حضور شما برسانم و بر خود واجب می‌د‌انم، قبل از آنکه سخن آغاز کنم به رسم ادب از دبیرخانه دائمی جشنواره بین المللی فارابی و نیز از پژوهشگاه مطالعات فرهنگی‌، اجتماعی و تمدنی و ریاست آن، جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا غلامی و همچنین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و ریاست آن جناب آقای دکتر موسی نجفی و نیز از جناب آقای دکتر عبدالمجید مُبلغی (دبیر علمی همایش)، و سایر بزرگان، مراتب قدردانی خود را ابراز نمایم.

حضار محترم، استادان، آقایان، همکاران از اینکه جلسه‌ای برای یادآوری از اینجانب کریم مجتهدی ترتیب داده‌اید ضمن تشکر عمیق، به خود اجازه می‌دهم، به عرض شما برسانم من خود را لایق این همه محبت و دوستی نمی‌دانم و تصور نمی‌کنم که اگر خدمت کوچکی کرده باشم، قابل تقدیر باشد. در هر حال هر آنچه بود گذشته است و من اکنون ناخوش و پیر هستم و حتی به راحتی نمی‌توانم روی دو پای خودم بایستم و به سهولت و بدون لکنت زبان، سخن بگویم.

زندگی علمی من 3 مرحله بنیادی داشته است:

اول تحصیلاتی که در دانشگاه سوربن پاریس داشته‌ام که حدود 12 سال به طول انجامید. البته حدود یکسالی قبل از تهیه دکتری به ایران برگشته بودم. من در این دانشگاه بیشتر به زبان فرانسه و اندکی انگلیسی و آلمانی و حتی دستور زبان لاتین را یاد گرفتم. رشته اصلی من فلسفه بود که در دوره کارشناسی شامل 4 مدرک اصلی می‌شود، ولی من به سبب علاقه به کارم، در نهایت 7 مدرک گرفتم و بعضی از آنها را در ادامه ذکر می‌کنم: جامعه‌شناسی، اخلاق، روانشناسی و علوم رفتاری، شناخت روش علوم و منطق، مقدمات فلسفه، تاریخ فلسفه، فلسفه عمومی و فلسفه هنر. در این مرحله، دانشجو در واقع فقط با کلیات آشنا می‌شد و این درس‌ها با اینکه توسط استادان سرشناس تدریس می‌گردیدند هیچگاه کافی و کامل به نظر نمی‌رسیدند.

در دوره کارشناسی ارشد، دانشجو می‌بایست به نحو تخصصی با چند فیلسوف بزرگ جهان آشنا می‌شد و درباره یکی از آنها رساله‌ای را به رشته تحریر درمی‌آورد. استادان فقط موظف بودند، دانشجویانی را انتخاب کنند که لیاقت آنها محرز و شناخته‌شده می‌بود. من برای تهیه این رساله کانت، فیلسوف آلمانی را انتخاب کرده بودم و تازه همان سال فهمیدم که این متفکر تا چه اندازه عمق دارد و چگونه علوم جدید نیوتنی را منوط و وابسته به مقولات فاهمیه ذهنی انسان کرده است و اصل علیت به چند لحاظی قاطعیت پیدا می‌کند و علوم طبیعت را تَحصُلی و معتبر می‌سازد. می‌بایستی نشان داده شود که چگونه فلسفه‌ای جدید، در نقطه‌ای با علوم جدید تقاطع پیدا می‌کنند و مسائل مابعه‌الطبیعی از لحاظ دیگر جایگاه خود را به دست می‌آورند.

در فلسفه کانت، فاهمه رو به جهان طبیعت و عقل رو به جهان مابعد الطبیعی نظر دارد. شناخت مابعد الطبیعی و پی بردن به اعتبار آنها تا حدودی نیز از ضروریات ذهنی عقلانی انسان است. کانت از طرف دیگر عقل عملی یعنی اخلاق را از عقل نظری جدا می‌سازد و اصول اخلاقی را معتبر می‌داند. در کتابی دیگر کانت از هنر نیز سخن به میان آورده است و مقولات دیگری برای هنر در نظر می‌‌گیرد. بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد من مدت کوتاهی برای تهیه مقدمات کار تحقیق به تهران بازگشتم، و دوباره به فرانسه رفتم.

استادان دانشگاه سوربن پیشنهاد کردند برای اخذ دکتری یک موضوع تطبیقی انتخاب کنم و بالاخره با مشورت با پروفسور هانری کربن که در قسمت تحصیلات عالیه، استاد مسلم فلسفه‌های شرق و خاصه ایران بود، به بحث تطبیقی میان افکار افضل الدین کاشانی و سنت هرمسی غربی اقدام نمودم. توضیح اینکه، چهار رساله از سنت هرمسی به زبان عربی و لاتین از قدیم موجود است، و غربیان از قرون وسطی آنها را می‌شناخته‌اند. افضل الدین کاشانی 3 رساله از این رساله‌ها را از زبان عربی به زبان فارسی بسیار زیبا ترجمه کرده است. بحث زیادی در این زمینه نمی‌کنم چون سخن به درازا خواهد کشید که از حوصله این مجلس خارج است.

دوم: بعد از بازگشت به ایران

مدارک، نوشته‌ها و مقالاتی که به زبان فرانسه به چاپ رسانده بودم به حضور مرحوم دکتر یحیی مهدوی در دانشگاه تهران بردم و ایشان بعد از مدتی تحقیق و مطالعه مرا جهت گذراندن امتحانی دعوت کردند و خود ایشان آثار افضل الدین کاشانی را در دانشگاه تصحیح و به چاپ رسانده بودند و از این بابت مایل بودند ترجمه‌های مرا به زبان فرانسه مطالعه کنند. به هر ترتیب امتحان برگزار شد و بعد از امتحان کتبی 3 نفر از اساتید سرشناس وقت دعوت شدند و از من امتحان شفاهی به عمل آوردند. روی هم رفته، نظر آنها هم مساعد بود و من دعوت شدم بطور آزمایشی در یک کلاس تدریس کنم و قرار شد راجع به برگسون، فیلسوف فرانسوی سخنی بگویم. صحبت من یک ساعت طور کشید و بعد از آن به اتفاق دکتر مهدوی به اتاق استادان بازگشتیم و دکتر مهدوی فرمودند: خب مطالب بد نبود، ولی شما باید اندکی فارسی خود را تقویت کنید و با اصطلاحاتی که ما در دانشگاه تهران به کار می‌بریم آشنا شوید. این موضوع برای من نیز مسلم بود.

کوتاه سخن اینکه نزدیک به 35 سال من در دانشگاه تهران تدریس کردم و سال‌های متمادی و تقریبا حدود 40 ساعت در هفته در کلاس‌های مختلف دانشگاه اعم از روزانه یا کلاس‌های شبانه تدریس می‌کردم و گاهی در مدارس علمیه وقت، نیز تدریس داشتم. کتاب‌هایی که از این دوره از من چاپ شده‌اند، بیشتر توسط انتشارات امیر کبیر انجام گرفته است. اکثر این کتاب‌ها همان جزوه‌های درسی من بوده‌اند، که بعد از چند بار تدریس و اصلاح و جابه‌جایی بعضی از الفاظ و اصطلاحات انتشار یافته‌اند. این کتاب‌های صرفا درسی، با استقبال خوانندگان روبرو شدند. بعضی از آنها مثل فلسفه کانت حدودا 10 مرتبه، هگل و فلسفه او، دکارت و فلسفه او، نزدیک به 9 مرتبه انتشار یافته‌اند. انتشار بعضی دیگر هیچگاه کمتر از 3 مرتبه نبوده است و در آخرین دوره نمایشگاه کتاب که در اردیبهشت ماه اخیر برگزار شد عرضه گردیدند.

سوم: حال می‌رسم به دوره سوم یعنی از زمانی که اینجانب با پژوهشگاه علوم انسانی همکاری داشته‌ام و جلسه حاضر در درجه اول به همت همین پژوهشگاه برگزار شده است.

در این مکان کتابخانه مجهز و بسیار ارزنده‌ای وجود دارد و بسیاری از دایرة‌المعارف‌های جهان در آنجا جمع‌آوری شده‌اند. به سبب تسلط به زبان فرانسه من توانستم از بسیاری از این منابع معتبر استفاده بکنم. دوره ریاست جناب آقای دکتر گلشنی بود و ایشان مرا بیش از پیش تشویق به ادامه تحقیقات می‌کردند و در نتیجه با کار مداوم توانستم کتاب‌های زیادی را آماده چاپ سازم. در واقع در پژوهشگاه بود که من حدودا هر سال و یا اندکی بیشتر، مجموعه‌ای از مطالعات خود را به صورت کتاب واحدی در می‌آوردم. مدت همکاری من با پژوهشگاه، خاصه بعد از بازنشستگی، از دانشگاه تهران به بیش از 18 سال می‌رسد، و در این دوره زمانی حجم نوشته‌های من بیش از آن چیزی است که در اینجا می‌توانم نام ببرم.

با این حال به چند مورد از این کتاب‌ها اشاره می‌کنم: افلاطونیان متاخر، مدرسان اروپایی در قرون وسطی، تجدید حیات فرهنگی غرب، فلسفه در آلمان، فلسفه در ادبیات و موارد دیگر، در دوره جدید همچنین به بعضی از متفکران خاص ایرانی توجه داشته‌ام، و در این زمینه مهمترین اثری که به چاپ رسانده‌ام سهروردی و افکار اوست. همچنین کتابی درباره نهضت فرهنگی ایران در دوره مغول نوشته‌ام که به عقیده خودم اهمیت خاصی دارد. در همین دوره کتاب دیگری نیز از من به چاپ رسیده تحت عنوان «فیلسوف، دانشجو است». این عنوان، همیشه شعار من بوده است و من نیز اعم از اینکه فیلسوف باشم یا نه، خود را همیشه دانشجو دانسته‌ام.

همچنین باید اشاره داشته باشم که در بنیاد حکمت صدرا که افتخار عضویت را داشته‌ام با افکار این متفکر بزرگ ایرانی ملاصدرا آشنایی اجمالی پیدا کرده‌ام و به مرور با مقایسه تفکرات او با بعضی از متفکران غربی از جمله  لایب نیس، این نظریه به ذهن من خطور کرده است که شاید از این رهگذر بتوان امکان نزدیک‌سازی تفکر ایرانی را با علوم جدید دست یافت.

مختصری درباره این موضوع بیان می‌کنم: برخلاف گفته ارسطو امر بالقوه و امر بالفعل دو امر جدا از هم نیستند و فقط شاید بتوان از لحاظ اثباتی آن دو را از هم جدا دانست اما از لحاظ ثُبوتی آن دو بر هم منطبق هستند. در اواخر قرن 17 و اوایل قرن 18 میلادی لایب نیس، فیلسوف و دانشمند آلمانی از 2 مفهوم توانایی (conatus) (کناتوس) و از پویایی (impetus) (امپتوس) سخنی به میان آورده است. این 2 مفهوم با انطباق با یکدیگر معنای اصلی خود را نمایان می‌سازند یعنی توانایی و پویایی با هم، معنای واقعی دارند. این همان مطلبی است که ملاصدرا با قائل شدن به حرکت جوهری بیان می‌کند. منظور اینکه:  جهان، فعلیت محض است. طبیعت، فعلیت محض است. جسم، فعلیت محض است. نفس، فعلیت محض است. عقل، فعلیت محض است و حتی روح همان فعلیت محض است. روح در فرهنگ، نمود و انعکاس پیدا می‌کند. روح در توانایی و پویایی فرهنگ موثر است. نظر ملاصدرا وقتی نشان می‌د‌هد که حرکت جوهری همان کمال‌یابی است. شاید منظور این باشد، که فرهنگ در درجه اول اهمیت قرار می‌گیرد.

منظور از گفتن این مطالب بیشتر اشاره به این نکته است که ما فرهنگیان مسئولیت بزرگی به دوش داریم و نباید از آن غافل شویم. کوشش در اعتلای فرهنگ وطنمان ایران عزیز وظیفه اصلی ماست. در انتها با اشاره به یک دو بیتی مشهور از اقبال لاهوری عرایض خود را به پایان می‌برم.

ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم، هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم؟

موج ز خود رفته‌ای، تیز خرامید و گفت، هستم اگر می‌روم، گر نروم نیستم.

در خاتمه سلامت و موفقیت همکاران را از درگاه ایزد منان خواستارم.

با تشکر

کریم مجتهدی

انتهای پیام
captcha