به گزارش ایکنا، محمد اسفندیاری، نویسنده و عاشوراپژوه، شامگاه 12 مرداد ماه در نشست علمی «عقلانیت حسینی(ع)» که از سوی مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام خمینی(ره) فارس برگزار شد، به ذکر چند مطلب درباره عاشورا پرداخت که گزیده سخنان وی به شرح زیر است:
هر نهضتی از جمله عاشورا چند مرحله دارد ولی بسیاری به آن توجه ندارند. نهضت امام(ع)، به نظر بنده، چند ضلعی است و مرحله آمادگی، حمله، دفاع و عقبنشینی، مراحل تشکیلدهنده آن هستند. البته این مراحل لزوما به ترتیب رخ نمیدهد و ممکن است این مراحل جابجا شوند و این مراحل در هر جنگ و جهاد و مبارزه هم وجود داشته است.
ما در جنگها مرحلهای به نام شهادتطلبی نداریم و کسی نمیگوید من میروم تا کشته شوم؛ اگر کسانی هم گفته باشد تسامحی در عبارت داشته یعنی ما به جهاد میرویم و آماده شهادت هستیم. تصور عمومی این است که امام حسین(ع)، از مدینه سراغ شهادت و کشتهشدن رفتند؛ این تصور درست نیست و ابتدا باید قیام ایشان را به خوبی تجزیه و بعد تحلیل کنیم.
امام(ع) در هر مرحله از مبارزه و قیام که بودند موضع خاصی هم داشتند، امام در مدینه بودند که خبر آمد معاویه مرده است و یزید جانشین شده است؛ حاکم مدینه امام(ع) را مجبور به بیعت میکند ولی امام حسین(ع) با تدبیر و بدون درگیری، تقیه کردند و از چنگ حاکم مدینه خود را نجات دادند و به سمت مکه هجرت کردند زیرا اگر با حاکم مدینه درگیر میشدند یا کشته یا دستگیر و زندانی میشدند و یا نزاع داخلی در مدینه ایجاد میشد.
امام(ع) بیش از 4 ماه در مکه ماندند و وضع دشمن و دوستان را به خوبی رصد کردند؛ در این مرحله هدف امام(ع)، جمعآوری یار و عدم بیعت است. در این مدت نامههای فراوانی آمد که شیعیان از حضرت خواستند به کوفه هجرت کنند.
امام برای راستیآزمایی و اطمینان از وضع کوفه، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و مسلم نامه مینویسد که شیعیان آمادگی دارند و امام(ع) بعد از 4 ماه به سمت کوفه حرکت کردند و نهضت ایشان وارد مرحله حمله شد زیرا حضور حاضر و وجود ناصر محقق شده است.
عدهای با رفتن امام به کوفه مخالف بودند، ولی عده بسیار بیشتری موافق رفتن بودند و در تاریخ این بخش برای ما کمرنگ جلوه داده شده است همچنین خیلی از کسانی که به امام گفتند به کوفه نروید یعنی اینکه با یزید بیعت کنید. متاسفانه در تاریخ این بخش را به صورت پررنگ برای ما بیان نمیکنند.
امام به سمت کوفه حرکت کردند تا آنجا را به یک قطب مخالف حکومت یزید تبدیل کنند؛ در اینجا این سؤال مهم وجود دارد که وقتی امام به یکی از منازل رسیدند به ایشان خبر شهادت مسلم و هانی بن عروه رسید و اینکه شهر کوفه سقوط کرده است ولی باز امام به راهشان ادامه دادند.
امام در این منطقه توقف و با برادران مسلم بن عقیل و یاران خودشان مشورت کردند و ماحصل این مشورتها این بود که به سمت کوفه بروید زیرا جایگاه شما مانند مسلم نیست و اگر شما به کوفه برسید مردم دور شما جمع خواهند شد و این آمادگی برای استقبال وجود دارد زیرا نامههای زیادی آمده است و کسانی چون حبیب بن مظاهر و سلیمان بن صرد آن را نوشتهاند.
امام راه چاره و روزنه امید را در ادامه مسیر میدیدند نه برگشت به مکه و مدینه، زیرا اگر بر میگشتند خطر ترور و کشتهشدن وجود داشت و امام(ع) هم نمیخواستند در مکه کشته شوند و حرم امن الهی هتک شود. این مرحله خیلی درسآموز است و اینکه گاهی در مبارزه باید توقف و مشورت کرد زیرا این اصحاب باید در رکاب امام(ع) شمشیر بزنند.
امام(ع) مسیر را ادامه دادند تا به سپاه حر رسیدند و کمی جلوتر هم با سپاه عمرسعد برخورد کرد. اینجا امام(ع) خیلی منطقی و عقلانی با سپاه مقابل وارد گفتوگو و احتجاج شدند و در پاسخ به حر و عمر سعد که چرا به سمت کوفه آمدی فرمودند نامههای زیادی از سوی کوفه به سوی من آمد و حالا اگر آنها از نظرشان در حمایت از من برگشتهاند و کوفه سقوط کرده است من هم حاضرم برگردم. از هوشمندیهای امام(ع) این بود که همه این نامهها را در خورجین گذاشته و آورده بودند و نشان دادند.
امام(ع) در اینجا پیشنهاد یا پیشنهاداتی برای صلح دادند که صلح واقع شود و جنگ نشود؛ در اینجا ممکن است این پرسش ایجاد شود که چرا امام در ثعلبیه و وقتی خبر شهادت مسلم را شنید برنگشتند تا کار به مرحله بعد نرسد و جواب این است که اگر در آن منطقه برمیگشت تردیدی نیست که در مکه دستگیر میشد ولی اگر اینجا و بعد از برخورد با عمرسعد بر میگشت با امان حکومت برگشت کرده بود و اینجا پیشنهاد صلح دادند.
چند تعبیر برای این حرکت امام میتوان بیان کرد؛ اول ایجاد صلح؛ دوم ترک جنگ؛ سوم تنشزدایی، چهارم مصالحه موقت و پنجم صلح سلبی؛ که هر کدام از این تعابیر بار حقوقی و سیاسی خاصی دارد و با هم تفاوت دارند ولی به هر حال پیشنهاد برای عدم جنگ بود. عمرسعد هم این پیشنهاد را پذیرفت و نامه به ابن زیاد فرستاد و او هم پذیرفت و این وسط آتشبیار معرکه، شمر بوده است که میگوید اگر حسین بن علی از این منطقه برود حکومت، تضعیف خواهد شد و او قدرتمند خواهد بود.
پس مرحله قبل، صلح و عقبنشینی بود و مرحله بعد، عدم پذیرش صلح بود و امام(ع) را بین دو راهی ذلت تسلیم و عزت شهادت قرار دادند و امام این مرحله دوم را برگزید؛ پس نهضت امام(ع) چهار مرحله داشت، امتناع از بیعت، آمادگی و حمله، صلح و دفاع. سخنان امام در طول این مراحل خیلی سنجیده و عقلانی و متناسب با شرایط است.
نکته دیگر اینکه نهضت امام(ع) سه پرده و سه ضلع دارد؛ جهاد، مصیبت و صلح؛ برخی یک ضلع و یا دوضلع را میبینند؛ پس اول جنبه ظلمستیزانه و حماسی نهضت امام(ع) است؛ جنبه دیگر هم عاطفی و مصیبتهای روز عاشوراست و جنبه دیگر صلح است که امام پیشنهاد آن را دادند تا درگیری ایجاد نشود. ما باید در تحلیل عاشورا هر سه ضلع را ببینیم و یکی را قربانی دیگری نکنیم.
بعد از صفویه و تا مشروطه، گذشتگان ما جنبه حماسی و جهادی و ظلمستیزی عاشورا را خیلی مورد توجه قرار نمیدادند و بیشتر مصیبت و عزاداری و عمق فاجعه را مورد توجه قرار داده بودند؛ مظلومیت امام را میدیدند و نه ظلمستیزی ایشان را. ولی در 120 سال اخیر ما پرده ظلمستیزی و مبارزه و جهاد را خیلی خوب میبینیم و امروزه بعد حماسه و جهاد را پررنگتر میبینیم.
ضلع مصیبت را هم گذشتگان خوب میدیدند و هم امروزه ما اینطور هستیم ولی یک پرده دیگر که صلحطلبی و جلوگیری از خونریزی است نه در گذشته دیده شده است و نه امروز دیده میشود و آن را سانسور میکنند در حالی که در تمامی منابع آمده است. چرا ما این جنبه از زندگی امام را نبینیم و آن را کتمان میکنیم. این یکسویهنگری در دوره معاصر وجود دارد و باید هر سه ضلع را با هم ببینیم.
نکته دیگر در مورد سیره امام حسن(ع) و سیره امام حسین(ع) است؛ سؤالی از دیرباز مطرح بوده است که چرا امام حسن(ع) صلح کرد و امام حسین(ع) قیام کرد. به نظر بنده هم سؤالات و هم جوابهایی که دادهاند غلط است زیرا امام حسن (ع) صلح نکرد بلکه وارد مبارزه شد ولی بر اثر خیانت اطرافیان و نداشتن حامی و و برای جلوگیری از خونریزی عده قلیل یارانش و عدم امکان مبارزه، تن به صلح دادند. امام حسین(ع) هم کار برادر را کرد یعنی وارد جهاد شدند و در مقطعی پیشنهاد صلح را دادند ولی حکومت آن را نپذیرفت.
بنابراین تفاوت بین امامین(ع) نیست بلکه تفاوت در این است که معاویه پیشنهاد صلح امام حسن(ع) را پذیرفت ولی یزید نپذیرفت. بنابراین هر دو امام(ع) یک کار را کردند و سیره ایشان با هم فرقی نداشت.
بنده تصور میکردم این سؤال و جواب غلط برای قرون معاصر است ولی در کتب نوبختی و سعدبن عبدالله اشعری به آن پرداخته شده است؛ در این کتب (فرق الشیعه و المقالات) آمده است: وقتی امام حسین(ع) کشته شد اصحاب او سرگردان شدند و گفتند بین روش او و برادرش اختلاف است زیرا امام حسن(ع) با معاویه آشتی کرد ولی حسین(ع) قیام کرد تا خود و یارانش کشته شوند. اگر جهاد حسین(ع) با داشتن یاران اندک در برابر یزید درست بود پس صلح برادرش با معاویه با وجود یاران بیشتر نادرست بوده است. به این ترتیب گروهی از شیعیان در امامت آن دو تردید کردند و از عقیده خود برگشتند و به مذهب عموم مردم گرویدند.
پس این شبهه در قرن اول هم وجود داشت و خوب مفهوم نشده است زیرا هر دو امام یک راه را رفتند ولی چون خوب فهم نشده است چنین پرسشی ایجاد شده است.
نکته آخر بنده هم این است؛ برخی که تحلیل خوبی از تاریخ ندارند میگویند نهضت امام حسین(ع) عقلانی نبود، اینها دو گروه هستند؛ عدهای معدود میگویند کار امام حسین(ع) خیلی با محاسبه و تدبیر نبوده است؛ ابن خلدون در کتاب مقدمه خود گفته است که حسین بن علی صلاحیت خلافت داشت و یزید هم فاسق بود ولی آن حضرت در محاسبات خود دچار خطا شد.
بنده در کتاب عاشوراشناسی به این بحث پرداختهام و کوفه را انتخاب درست امام حسین(ع) دانستهام و گفتهام اگر از جنبه امامت و عصمت آن حضرت قطع نظر کنیم و فقط به تاریخ توجه کنیم نتیجه خواهیم گرفت که حرکت امام، انتخاب خوبی به سمت کوفه بوده است.
برعکس ابن خلدون برخی گفتهاند نهضت امام(ع) عقلانی نبود بلکه مافوق عقل بود که هم دانشوران حوزه و هم دانشگاهی این نظریه را دادهاند یعنی قیام امام(ع) را نباید با عقل تفسیر کرد و باید با عشق تفسیر کرد؛ این گروه به نظر بنده چون قیام امام(ع) را خوب فهم نکردهاند برخی موارد را فوق عقل میدانند لذا سراغ تفسیر عرفانی عاشورا رفتهاند در حالی که در دین معیاری به نام عشق وجود ندارد بلکه باید براساس سنت پیامبر(ص)، کتاب خدا و عقل تفسیر کنیم.
مسلم به مردم کوفه گفت من به کوفه میآیم ولی مشروط به رای شما، خردمندان و دانایان شماست و نه بر احساس و عواطف و هیجانات و تصمیمات آنی. امام(ع) از ابتدا هم که مسلم را فرستاد برای دریافت دقیق رای بزرگان کوفه بود لذا نهضت امام کاملا عقلانی بود.
انتهای پیام