کد خبر: 4227195
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۴
محمدرضا بهشتی:

عاشورا تفسیر «قالوا بلی» است

استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه عاشورا آری‌ گفتن به خداوند است، گفت: این آری‌ گفتنی دفعی و یکباره نیست بلکه در واپسین مراحل سلوک و سیر در زندگی است. پاسخ به قالوا آمنا پاسخ در یک مرحله نیست و از اسلام آغاز به ایمان و از ایمان به یقین می‌رسد و از یقین به این مرحله که پاسخی با همه وجود داده می‌شود.

محمدرضا بهشتیبه گزارش ایکنا، سومین جلسه از سلسله نشست‌های «کیش مهر» با موضوع «نیایش عرفه و اجابت عاشورا» با سخنرانی سیدمحمدرضا بهشتی؛ استاد دانشگاه تهران با موضوع نیایش عرفه و اجابت عاشورا، 26 تیرماه در باشگاه اندیشه برگزار شد که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانیم؛

 
به واقعه عاشورا می‌توان از منظر اجتماعی، تاریخی، سیاسی و باورهای کلامی، فقهی و دینی نگاه کرد ولی بنده قصد دارم از لایه نیایش عرفه و اجابت عاشورا به این بحث بپردازم. واقعه، واقعه غریبی است زیرا با حادثه‌ای در کمتر از یک نیم‌روز روبرو هستیم و با کسانی که توفیق پیدا کرده‌اند در واپسین زمان زندگی مراتب سلوک را به سرعت طی کنند؛ این واقعه یک واقعه منقطع از کل زندگی این افراد نبود و به خصوص باید بر روی چهره درخشان این رویداد یعنی امام حسین(ع) متمرکز شویم. اینجا ایستگاه آخر از سلسله ایستگاه‌های گذشته است و واقعا عجیب است که کسانی در واپسین لحظات عمر با آزمونی عجیب و غریب روبرو شوند؛ کسانی از آسایش، نام، خانواده و مال و همه زندگی خود گذشتند و گذشتن از این‌ها مسئله عادی و ساده‌ای نیست. حسین(ع) نیاز مالی نداشت و خانه او در مدینه بر روی همه باز بود. 
 
حسین بن علی(ع) وقتی از مدینه حرکت کرد همراه با خودش هم امکانات زیادی داشت و در روز عاشورا هم لباس فاخری پوشیده بود که نشانه عزت برای او بود و این نشان می‌دهد نیاز مالی نداشت و حتی در مذاکراه با عمر سعد به او گفتند اگر دنبال مال و زمین هستی من حاضرم فلان زمینم را به تو ببخشم ولی او قبول نکرد. حسین(ع) یکی از دو سبط شناخته‌شده پیامبر(ص) و دارای وجاهت و حریم بود و یکی از سخت‌ترین وقایع عاشورا این حریم‌شکنی بود که از کشته‌شدن شهدا سنگین‌تر بود. 
 
در زیارت اربعین می‌خوانیم: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ؛ مهجه آخرین قطرات خونی است که در قلب انسان وجود دارد و از پیکر خارج می‌شود؛ امام(ع) بذل مهجه کرد تا بندگان را از جهالت و حیرت گمراهی و ضلالت نجات دهد. همیشه برای من عجیب بوده است که چه یقین و معرفت و ایمانی باید در دل افراد در عاشورا وجود داشته باشد که این چنین در برابر این حوادث سهمگین استوار بمانند و فرونریزند. آیه 172 سوره اعراف از آیات عجیب قرآن است؛ آیه فرموده است آیا من پروردگار شما نیستم و پاسخ دادند بلی؛ شاید بشود همه هستی و وجود آدمی را یک گفت‌وگو و مکالمه و تحادث با خداوند دانست.
 
در سنت عرفان اسلامی به خصوص چهره‌ای مانند ابن عربی اصلا انسان را یک تخاطب و گفت‌وگو می‌داند؛ کل زندگی از عرصه چشم گشودن تا مرگ را یک گفت‌وگو می‌داند و چقدر گفت‌وگوهای بین خدا و انسان نکات آموزنده دارد؛ گفت‌وگوهای پیاپی و مدام که فقط تخاطب نیست؛ تحادث است و تازه به تازه و نو به نو است. 
 

عاشورا تفسیر «قالوا بلی» است

خداوند در این آیات خود انسان را به شهادت می‌گیرد در پاسخی که می‌دهند؛ واقعه عاشورا تفسیر این بلی و آری گفتن به ندای الهی است. در آغاز با این آیه روبرو هستیم که «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ». یک تخاطب آغازین یعنی باش و پاسخ بودن است؛ این آموزه پیشینه‌ای دارد و با ظرایفی که با هم فرق دارد؛ در  عهد عتیق هم با این تخاطب بین خدا و آفریده‌ها از جمله انسان روبرو هستیم؛ در صفر پیدایش بعد از هر مرحله که خدا بیانی می‌فرماید پاسخش پا به مرحله وجود نهادن یک پدیده است؛ هر بار با این آیه که «و خداوند گفت باشد و شد»؛ جالب مقایسه بین این دو روایت است زیرا لطایفی در این مقایسه هست؛ در آنجا سوم شخص می‌گوید باش و در اینجا دوم شخص امر می‌کند و می‌گوید باش.
 
عاشورا این بلی و آری‌ گفتن است اما نه آری‌ گفتنی که دفعی و یکباره ابراز شده باشد بلکه در واپسین مراحل سلوک و سیر در زندگی است. اگر برگردیم به دعای عرفه آن را باید حاکی از شناخت و معرفت و یقین بدانیم؛ پاسخ به قالوا آمنا پاسخ در یک مرحله نیست و از اسلام آغاز به ایمان و از ایمان به یقین می‌رسد و از یقین به این مرحله که پاسخی با همه وجود داده می‌شود؛ اولین مرحله اسلام است؛ خداوند خطاب به اعراب که طلبکارانه می‌گفتند ما ایمان آورده‌ایم فرمود که شما ایمان نیاورده‌اید شما اسلام آورده‌اید یعنی اولین مرحله پانهادن به این مسیر. حتی انبیاء هم که همه پیامبرند در این مسیر تفاوت مرتبه دارند؛ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ.
 
داستان معروفی در انجیل هست که در روایتی از امام باقر(ع) از این داستان یاد شده است؛ عیسی(ع) همراه با حواریون سوار یک قایق می‌شوند؛ عیسی(ع) که خسته بود به انتهای قایق می‌رود ولی ناگهان رودخانه دچار تلاطم شده و همه از غرق‌شدن می‌ترسند و عیسی(ع) را که خواب بود بیدار می‌کنند و عیسی(ع) وقتی بیدار شد گفت چقدر ایمان شما ضعیف است. پا را از قایق بیرون و روی آب گذاشت، یکی از حواریون فکر کرد اگر عیسی می‌تواند من هم می‌توانم و تا پای خود را گذاشت دید غرق می‌شود. در روایتی از امام باقر(ع) داریم که اگر مرتبه ایمان بالاتر بود نیازی به پا نهادن درون آب هم برای جلوگیری از تلاطم دریا و رودخانه نبود؛ پس مهم مراتب ایمان است.
 

اخلاص؛ تاویل لا اله الا الله

از گذرگاه اخلاص به مرتبه یقین می‌رسیم؛ هم علی(ع) در نهج‌البلاغه و هم در خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) در مورد اخلاص سخن گفته است. جعل الاخلاص تاویل لا اله الا الله؛ اگر می‌خواهید تاویل لا اله الا الله را داشته باشید اخلاص لازم است و دالان این اخلاص، یقین است و تازه مراتب یقین یعنی علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین. در دعای عرفه ما با شناختی روبرو هستیم که ماحصل آن شناخت، عاشورا است. امام بعد از بیان یکسری مطالب به این فراز عجیب می‌رسد: اخشاک کما تراک. خدایا مرا طوری قرار ده که چنان خشیتی نسبت به تو پیدا کنم که گویی تو را می‌بینم. معمولا ما مرتبه حس را مرتبه پایین شناخت می‌دانیم؛ اینجا از مواردی است که هر مرتبه‌ای جای خود را دارد و حس یعنی دیدن هم مرتبه خاص خود را دارد. حس، سرآغاز زیباشناسی است. خدایا مرا به این مرتبه برسان که با هر چه روبرو شوم از ناحیه تو ببینم و چیزی جز آن چه تو خواسته‌ای نبینم. حتی لا احب تعجیل ما اخرت؛ تا جایی که آن چه را که تو به تاخیر انداخته‌ای دوست نداشته باشم جلو بیفتد و آنچه را تو به تعجیل انداخته‌ای، دوست داشته باشم عقب بیفتد. 
 
در فرازهای پایانی فرموده است: إلهي! أنَا الفَقيرُ في غِنايَ، فَكَيفَ لا أكونُ فَقيرا في فَقري؟ ... إلهي! ما أقرَبَكَ مِنّي وأبعَدَني عَنكَ وما أرأَفَكَ بي، فَمَا الَّذي يَحجُبُني عَنكَ؛ من عین نیازمندی و فقر هستم. آیا ما می‌توانیم خود را به این مرتبه برسانیم؟ و عجیب اینکه ما وقتی عین نیازمندی خود را ابراز می‌کنیم همه چیز هستیم. الهی انا الجاهل فی علمی: خدایا من جایی که علم دارم جاهلم. الهی ان اختلاف تدبیرک ...؛ خدایا می‌بینم در این زندگی آمد و شد تدابیر تو را، فقر و غنی و سلامت و بیماری و فرازها و فرودها را و سرعت گردش تقدیر تو را. اختلاف تدبیر تو مانع می‌شوند بندگان عارف تو را از اینکه فکر کنند اگر آسودگی به آنان داده شده همیشگی است و اگر در رنج و سختی هستند این هم دائمی خواهد بود و از رحمت تو مایوس شوند در حالی که بالاترین گناه، نومیدی از رحمت خداوند است. 
 
ملامحسن فیض در عبارتی گفته است که مردم می‌گویند این جهان حاضر است و خداوند غیب است در حالی که من هر چه می‌فهمم او ظاهر است و ما در غیب و حجاب‌های پی در پی. تو کی غایب شدی تا نیازمند آن باشی که ما دنبال دلیلی برای یافتن تو باشیم و تو کی دور شدی که دنبال آثار برای رسیدن به تو باشیم؟ کور باد چشمی که تو را بر خود نگران و رقیب نبیند. چقدر زیان کرده است در معامله کسی که وارد این زندگی شده ولی از حب تو نصیبی ندارد. 
 
آن مرتبه از شناخت و ایمان و افق بلند می‌تواند حادثه‌ای چون عاشورا را بیافریند که بی‌دیل است؛ کشته‌شدن عده‌ای قلیل توسط عده‌ای کثیر در طول تاریخ کم نبوده است ولی چه شده است که عاشورا بی‌بدیل است و نو به نو انسان را فرا می‌گیرد و با ما اعاده می‌شود. یقینی که به جای حزن و اندوه هرقدر حسین بن علی(ع) به ظهر عاشورا نزدیک می‌شود بشاش‌تر و درخشان‌تر می‌شود؛ چطور علی(ع) در لحظه خوردن ضربه شمشیر مانند کسی که در یک کشتی نفس‌گیر پیروز شده است می‌فرماید: فزت و رب الکعبه. علی اکبر(ع) پرسید آیا ما بر حق هستیم؟ فرمود: هستیم و علی اکبر(ع) فرمود اگر اینطور است باکی از مرگ نیست و مرگ پایان زندگی نیست.
 
ما در ذهن خودمان مرگ را عقب می‌اندازیم و اجازه نمی‌دهیم وارد ذهن ما شود؛ از سر قبر افراد برمی‌خیزیم و می‌گوییم مرگ او تجربه خود او هست و از من نیست و دائما از مواجهه با مرگ نگرانیم زیرا مجهول است ولی در عاشورا افراد سراعت و سبقت می‌گیرند زیرا می‌شناسند. علی(ع) فرمود: الله الله ابن ابیطالب به مرگ مانوس‌تر از طفل به سینه مادر است. در عاشورا هم بلی گفتند و هم خودشان شاهد و گواه برای دیگران شدند.
انتهای پیام
captcha