«وفاق ملی» شعار اصلی دولت چهاردهم است. در شرایط فعلی کشور ما که با تهدیدات بیرونی و تشتت و اختلافات درونی مواجه است لزوم توجه به وفاق ملی بیش از پیش احساس میشود. وفاق مانند شیرازهای است که دفتر ملت را به هم پیوند میدهد و با از بین رفتن آن، جامعه از هم و گسسته و گسیخته میشود.
اما آیا وفاق ملی از دریچه آموزههای دینی هم قابل بررسی است؟
خبرنگار ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام سیدابوالفضل موسویان، استاد حوزه و دانشگاه، به موضوع «ظرفیتهای دینی وفاق ملی» پرداخته تا این امر مهم را از منظر دین تحلیل و بررسی کند که در ادامه مشروح این گفتوگو را مطالعه میکنید.
بله؛ وفاق سفارش دین ما است که در قرآن نیز در آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» به آن اشاره شده است که کل مؤمنان را برادر یکدیگر میداند و بنا بر این نیست که مخالفتی با هم داشته باشند بلکه آنها برادر یکدیگر هستند؛ حتی در جایی که بین آنها اختلافی صورت میگیرد و ممکن است که به زد و خورد هم بیانجامد، دستور داده شده است که مؤمنین وساطت کنند و آنها را با هم آشتی بدهند و بینشان اتفاق و اتحاد ایجاد کنند. حتی وقتی که با هم به جنگ پرداختند هم در این موقعیت دستور داده شده تا عدهای واسطه شوند و بین آنها آشتی برقرار کنند و کدورتها و جنگها را از میان بردارند. اساساً دستور اسلام بر این است که این اختلاف به وجود نیاید.
وقتی در مورد حضرت موسی و هارون قضیه گوساله سامری پیش آمد؛ جناب موسی بعد از اینکه از کوه تور بازگشت و شاهد این وضعیت بود که بین بنیاسرائیل این مسئله پیش آمده است و عدهای به گوسالهپرستی روی آوردند بسیار ناراحت بود و اولین برخورد را با جناب هارون کرد که چرا در برابر این قضیه ایستادگی نکردی و با آنها مقابله نکردی؟
جناب هارون جزو پیامبران است و در کنار حضرت موسی هر دو با هم به تبلیغ دین مأموریت یافتند گرچه اصل مأموریت با حضرت موسی بود اما حضرت هارون هم از سوی خداوند مأموریت داشت و به عنوان پیامبر شناخته میشد. نکتهای را که هارون در این زمان مطرح کرد طبق آیه قرآن جالب است، میفرماید «إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» یعنی من ترسیدم که برگردی و بگویی که چرا بین بنیاسرائیل اختلاف ایجاد کردی و این امت واحده را که وجود داشت و بعداً میشد با آمدن من موضوع گوساله سامری را حل کرد چرا به اختلاف کشیدی و آنها با هم درگیر شدند.
بسیار مهم است که سیاستمداران و کسانی که گرداننده امور هستند به این موضوع توجه کنند که از مسائلی که مطرح کردن آن در جامعه سبب ایجاد کدورت و اختلافات شود بپرهیزند؛ گرچه اختلاف یک امر طبیعی است اما مهم این است که گردانندگان و مدیران جامعه باید به همه مردم به دیده اینکه آنها یک ملت هستند و دارای حق و حقوقاند نگاه کنند
این موضوع نشان میدهد که به قدری مسئله اتفاق و وحدت در جامعه مهم است که حتی از یک مسئله بسیار مهم اعتقادی هم جناب هارون پرهیز میکند تا مبادا بین قوم بنیاسرائیل تفرقه ایجاد شود؛ بنابراین وفاق داشتن به قدری اهمیت دارد که ما در این مسائل آن را مشاهده میکنیم.
همچنین در زمان امیرالمؤمنین(ع) با اینکه حقشان غصب شد اما ایشان هیچگاه اقدام به کاری که تفرقهای بین مسلمانان ایجاد کند، نکردند و حتی با همان خلفا همکاری میکردند تا وحدت اسلامی از بین نرود؛ زیرا موضوع وحدت از اینکه خودشان به قدرت برسند مهمتر بود البته تلاش خود را برای آگاه کردن جامعه انجام میدادند. ولی اینکه بخواهند اقدامی کنند که برداشت تفرقه بین مسلمانان بشود چنین اقدامی را ایشان نکردند با اینکه متأسفانه طرف مقابل برخوردهای بسیار بد و زنندهای داشت اما از ناحیه امیرالمؤمنین(ع) هیچ اقدامی به این صورت انجام نگرفت. این موارد نشاندهنده این است که مسئله وفاق جامعه بسیار مهم بوده است. این برداشتی است که من از آیات، روایات و سیره معصومین(ع) دارم که اینگونه برای وفاق جامعه برخورد کردند.
در شرایط پیچیده امروز ممکن است کشورها دنبال منافع خود باشند و منافع خود را در تفرقه یک جامعه بدانند. این نقشهای بوده است که در قدیم مصطلح بود که میگفتند «تفرقه بینداز و حکومت کن» که سیاست انگلیسی بود و با ایجاد تفرقه حکومت میکرد. قدرتهایی که در دورههای گذشته وجود داشتند برای اینکه منافع بیشتری ببرند ممکن بود بیایند در جامعه علیه جریان دیگری کاری انجام دهند تا بتوانند وجه و جبهه خود را تقویت کنند. این کارها در گذشته انجام میشد و آثار آن را در دولتها و حکومتهای پیشین دیدیم که چگونه حتی منجر به انقراض یک سلسلهای شده است؛ چه در دوره مشروطه و چه در قبل و بعد این دوره که در تاریخ هم ثبت شده است.
بسیار مهم است که سیاستمداران و کسانی که گرداننده امور هستند به این موضوع توجه کنند که از مطرح کردن مسائلی که در جامعه کدورت و اختلاف ایجاد میکند، بپرهیزند؛ گرچه اختلاف یک امر طبیعی است اما مهم این است که گردانندگان و مدیران جامعه به همه مردم به دیده اینکه آنها یک ملت هستند و دارای حق و حقوق هستند، نگاه کنند. مبادا اینگونه تلقی شود که از جریانی دفاع کنند که حق جریان دیگر را ضایع میکند و نادیده میگیرد؛ این موجب میشود تا وفاق از بین برود و به درگیریهای خاص کشیده شود.
دولتمردان باید با همه اختلافی به طور طبیعی برخورد کنند یعنی این مسائل را طبیعی بدانند و در هر مسئلهای ممکن است نظرات مختلفی وجود داشته باشد و دو طرف با هم بحث کنند. دولت هرگز نباید وارد مناقشات و درگیریهای داخلی جریانات شود بلکه باید به همه به دیده واحد نگاه کند.
ما در قضاوت موضوعی داریم که همه فقها آن را گفتهاند و روایات بسیاری هم در این باره داریم؛ امام معصوم(ع) میفرمایند که «قاضی به طرفین دعوا باید نگاه خود را به طور مساوی تقسیم کند» حتی باید عادلانه نگاه کند. بعضیها فکر میکنند که در حاکمیت محبوبیتی برای آنها وجود دارد و بیشتر مورد قبول هستند و میخواهند از همین موضوع برای اغراض و منافع جریانی و شخصی خود سوءاستفاده کنند.
اگر بخواهد در این موضوع کار شود، بحث گفتوگو یکی از بحثهای جدی است که در قرآن، سیره و روش انبیا و معصومین(ع) مطرح شده است. حتی خداوند متعال با اینکه خالق هستی است و نیازی ندارد به اینکه بخواهد با کسی سخنی بگوید و مشورتی کند و نظری بگیرد؛ میبینیم هنگام خلقت آدم، خداوند با ملائکه باب گفتوگو را باز میکند و ملائکه اشکال میگیرند و خداوند به صورت جدی و عملی پاسخ میدهد و به حضرت آدم اسماء را یاد میدهد و با ملائکه به گفتوگو میپردازد و فضیلت و برتری آدم را به صورت عملی به ملائکه نشان میدهد. اینگونه نیست که خداوند به ملائکه بفرماید من خالق هستم و شما در حدی نیستید که با من اختلافی داشته باشید.
اگر حاکمیت بخواهد عادلانه و درست پیش برود باید ببیند افرادی که در این جامعه زندگی میکنند چه میخواهند و نظرشان چیست؟ حتی باید برود نظرات آنها را به دست بیاورد لزوماً اینگونه نیست که آنها بیایند حرف بزنند
ملائکه ادعا کردند که «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» یعنی خداوندا ما در حال تسبیح تو هستیم و این خلق جدید برای چیست که حتی آنچه که ما از این خلق میفهمیم این است که جز فساد کاری ندارد و ملائکه در آنجا بر اساس خمیرمایهای که برای انسان آماده شده بود تصورشان این بود که این موجود فقط فساد میکند و خداوند به آنها کاملاً جواب میدهد. باب گفتوگو یک باب بسیار وسیعی است؛ فقط برای ما قصه نقل نکردند که خداوند چنین سخنی را گفته و ملائکه هم اینگونه گفتهاند بلکه میخواهد به ما یاد دهد که خدا هم با ملائکه که مخلوق او هستند و همیشه در حال تسبیح و تقدیس الهی هستند به گفتوگو نشسته و برای آنها استدلال کرده و دلایل خود را برای آنها بیان کرده است. این موضوعی است که به ما نحوه گفتوگو را آموزش میدهد که چگونه باید سخن گفت. روشی که پیامبر(ص) با کفار و مشرکین داشتند در برخی از آیات به صراحت ذکر شده است که حرفهای هر دو طرف بیان میشد.
اگر راه گفتوگو درست و صحیح باز شود اتفاق خوبی رخ خواهد داد. متأسفانه مشکلی که در خیلی مواقع داریم این است که بعضی از افراد و جریانها تریبون دارند و برخی کوچکترین تریبون هم در اختیارشان نیست؛ مثلاً اگر کسی بخواهد با بعضی از سیاستهای یک دولت مخالفت کند به راحتی میتواند بیاید و تجمعی درست کند و کسی هم کاری با آنها ندارد اما کافی است که کسی بخواهد در حمایت از این دولت تجمعی داشته باشد و حرفی بزند با او برخورد میشود. این راه عادلانهای برای برخورد با دو دیدگاه و نظری که وجود دارد نیست. باید جامعه ما به قدری آزاد باشد تا طرفینی که با هم در مسائل سیاسی، اعتقادی و... اختلاف دارند بتوانند به راحتی صحبت کنند.
فراموش نمیکنم آغاز انقلاب گفتوگوهایی که مرحوم شهید بهشتی با مارکسیستها و کمونیستها داشتند بسیار راهگشا بود؛ بحثهای بسیار بیدار کننده و آگاهی بخشی بود و برای جامعه هم مفید واقع میشد و مسئلهای هم به وجود نمیآمد که بگویند آنها در حال نشر تفکر مارکسیستی و کمونیستی هستند بلکه هر دو طرف در یک فضای باز و آزاد، نظرات خود را مطرح میکردند و جامعه نسبت به این مسائل آگاهی مییافت و باعث رشد جامعه هم میشد.
باید به اصل گفتوگو پرداخته شود و این موضوع در قرآن مورد مطالعه قرار گیرد تا ببینیم خداوند در شرایط مختلف گفتوگو را چگونه مطرح کرده است؛ مانند برخورد جناب موسی با فرعون و مواردی از این دست که موضوعاتی است که قرآن در حال تعلیم به انسان است. روش ما اینگونه بوده است و هرگز از روش قهر، غلبه و زور استفاده نکردیم و به همین دلیل هم انبیا موفق بودند و توانستند بشر را از گمراهیها، ضلالتها، نابرابریها، فسادها و... حفظ کنند و پیش ببرند و بشر تا به امروز به اینجا رسیده است؛ اینها زحماتی است که انبیای الهی کشیدهاند و روش آنها در قرآن کاملاً بیان شده است و قرآن و سیره معصومین(ع) الگو و کتاب اصلی ما است که باید به آن توجه کنیم بنابراین عنصر گفتوگو در موضوع وفاق ملی یک مؤلفه اصلی است.
در موضوع وفاق چه آنهایی که سخنگویند و بلندگوهایی دارند و میتوانند حرف بزنند و چه افرادی که اصلاً نمیتوانند حرف بزنند و پیامی بدهند باید حضور داشته باشند؛ اگر حاکمیت بخواهد عادلانه و درست پیش برود باید ببیند افرادی که در این جامعه زندگی میکنند چه میخواهند و نظرشان چیست؟ حتی باید نظرات آنها را به دست بیاورد لزوماً اینگونه نیست که آنها بیایند حرف بزنند.
در صورتی میتوانیم وفاق ملی داشته باشیم که بتوانیم خواستههای حداقل هشتاد تا نود درصد مردم را کشف کنیم. همان تعبیری که امام علی(ع) دارند که میفرمایند «إنما عماد الدین و جماع المسلمین» یعنی باید اکثر مردم این را بپذیرند و قبول کنند.
باید دید که مردم چه میخواهند؛ مردم با این فقری که امروز به صورت رسمی اعلام میشود که این درصد از جامعه یارانه میگیرند و زیر خط فقر هستند؛ تقاضای آنها در مرتبه اول چیست؟ چه چیزی را از دولت میخواهند تا حل کند؟ بعد ممکن است موضوعات دیگری هم باشد که اهمیت داشته باشد اما چه بسا آنها مراتب دوم و سوم داشته باشند؛ اگر دولت بخواهد وفاق صورت بگیرد باید به آنها توجه کند وگرنه فقط شعار بدهیم، فایدهای ندارد.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام