اما محبت بنده مر خداوند را صفتی است که اندر دل مؤمن مطیع پدیدار آید، به معنی تعظیم و تکبیر؛ تا رضای محبوب را طلب کند و اندر طلب رویت وی بیصبر گردد و اندر آرزوی قربت وی بیقرار گردد و بدون وی با کس قرار نیابد و خو با ذکر وی کند و از دون ذکر وی تبرا کند و آرام بر وی حرام شود.
فرار از وی نفور گردد و از جمله مالوفات و مستانات منقطع گردد و از هواها اعراض کند به سلطان دوستی اقبال کند و مر حکم او را گردن نهد و به نعوت کمال مر حق را تعالی و تقدس بشناسد و روا نباشد که محبت حق مر بنده را از جنس محبت خلق باشد یکدیگر را؛ که آن میل باشد به احاطت و ادراک محبوب و این حکم صفت اجسام بود پس محبان حق تعالی مستهلکان قرب ویاند، نه طالبان کیفیت وی؛ که طالب به خود قایم بود اندر دوستی و مستهلک به محبوب قایم بود و درستترین کسان در معرکهگاه محبت مستهلکاناند و مقهوران؛ از آنچه محدث را به قدیم جز به قهر قدیم توسل نباشد و هر که تحقیق محبت را معلوم کند ابهام برخیزد و شبهت نماند.
و محبت بر دو گونه باشد: یکی محبت جنس به جنس و آن میل به توطین نفس باشد و طلب ذات محبوب از راه مماسّت و ملازقت و دیگر محبت جنس نه با جنس و این طلب قرار کند با صفتی از اوصاف محبوب که با آن بیارامد و انس گیرد، چون شنیدن کلام و یاد دیدار و گرویدگان اندر محبت بر دو قسمتاند: یکی آنکه انعام حق با خود بینند و رویت انعام و احسان، محبت منعم و محسن تقاضا کند و دیگر آنکه کل انعام را از غلبه دوستی اندر محل حجاب نهند و راهشان از رویت نعم به منعم بود و این عالیتر است والله اعلم.
فصل در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است و به همه زبانها مشهور و به همه لغتها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بتوانند پوشید و از مشایخ این طایفه سمنون المحب رضی الله عنه اندر محبت مذهبی و مشربی دارد مخصوص و گوید که: «محبت اصل و قاعده راه حق تعالی است و احوال و مقامات نازلاند و اندر هر محل که طالب اندر آن باشد زوال بر آن روا باشد، الا در محل محبت و به هیچ حالی زوال بر آن روا نباشد مادام تا راه موجود بود.»
و مشایخ دیگر جمله اندر این معنی با وی موافقت کردند؛ اما به حکم آنکه این اسمی عام بود ظاهر، خواستند که حکم این اندر میان خلق بپوشند و اسم را مبدل کنند اندر تحقیق وجود معنی آن، صفای محبت را صفوت نام کردند و محب را صوفی خواندند و گروهی مر ترک اختیار محب را اندر اثبات اختیار حبیب، فقر خواندند و محب را فقیر نام کردند؛ از آنچه کمترین درجه اندر محبت موافقت است و موافقت حبیب غیرمخالفت بود.
انتهای پیام