کد خبر: 4287835
تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۲
حجت‌الاسلام سیدمرتضی موسوی‌نژاد:

غدیر رسمی‌ترین عرصه دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) است + فیلم

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه پیام غدیر این است که خدا باید امام را برای امت و خلیفه را برای رسول‌الله(ص) تعیین کند، گفت: غدیر رسمی‌ترین عرصه دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت و امامت اهل‌بیت(ع) است اما اولین و آخرین دعوت نیست.

حجت‌الاسلام سیدمرتضی موسوی‌نژاد، استاد حوزه علمیه
عید غدیر یکی از مهم‌ترین اعیاد اسلامی خاصه در بین شیعیان است که یادآور یکی از بزرگ‌ترین و سرنوشت‌سازترین وقایع تاریخ اسلام و انتصاب حضرت علی(ع) به ولایت و رهبری امت از سوی پیامبر اکرم‌(ص) است. اهمیت عید غدیر تنها در اعلام ولایت حضرت علی(ع) نیست بلکه در واقع تثبیت اصل امامت و تداوم راه نبوت از طریق رهبری الهی است. این روز نشان‌دهنده توجه اسلام به مسئله رهبری، عدالت و هدایت امت پس از پیامبر(ص) است و از همین‌ رو در کلام اهل‌بیت(ع) به عنوان «عیدالله الاکبر» یا بزرگ‌ترین عید الهی یاد شده است.
 
بزرگداشت این عید، فرصتی برای یادآوری پیمان‌های ایمانی، تعهد به حق و احیای ارزش‌های ولایی در جامعه اسلامی است. ایکنا به مناسبت عید سعید غدیر گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام سیدمرتضی موسوی‌نژاد، استاد حوزه علمیه انجام داده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانیم:
 
حادثه غدیر رویداد بسیار بزرگ و عظیمی است که در تاریخ اسلام واقع شده است که بسیار سرنوشت‌ساز و مهم است. این رویداد حاوی نکات و مطالب دقیق و عمیقی است که باید به آنها پرداخته شود زیرا به اعتقادات و سرنوشت دنیا و آخرت مسلمانان مربوط می‌شود. چند مطلب درباره جریان غدیر وجود دارد که مهم است مورد توجه قرار گیرد؛ پیام غدیر یکی از موضوعاتی است که جای دقت و توجه دارد. باید بیندیشیم اصلی‌ترین پیام غدیر برای ما چیست؟ شاید بعضی گمان کنند که غدیر به وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) اختصاص دارد و بنا دارد صرفاً خلافت امیرالمؤمنین(ع) را بیان کند در حالی که این جزئی از پیام غدیر است و پیام اصلی آن است که تعیین امام برای امت رسول‌الله(ص) و جانشین و خلیفه برای پیغمبر(ص) همچنان که خود امر رسالت و نبوت به دست خدای متعال است و پیغمبر(ص) را معلوم می‌کند در بحث خلافت و جانشینی هم خداوند متعال است که جانشین و امام برای امت پیامبر(ص) را معرفی می‌کند. 
 
به عبارت دیگر پیام غدیر این است که خدا باید امام را برای امت و خلیفه را برای رسول‌الله(ص) تعیین کند و به نص و بیان الهی و ابلاغ به پیامبر اکرم(ص)، مشخص می‌شود که بعد از رسول خدا(ص) چه کسی عهده‌دار امر امامت برای امت پیامبر(ص) و خلافت رسول‌الله(ص) است و به مردم واگذار نشده است. این مردم نیستند که بعد از رسول خدا(ص) حق داشته باشند برای پیغمبر(ص) خلیفه تعیین کنند. دلایل متعددی برای این مطلب وجود دارد که یکی از آنها جریان غدیر و خطبه غدیر است که پیغمبر(ص) خواندند و تصریح کردند به اینکه وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) را خداوند متعال به عنوان جانشین آن حضرت تعیین کرده است و در پیام‌های متعددی به ۱۲ خلیفه و امام بعد از خود تصریح کردند. حدیث غدیر و روایات متعدد دیگری وجود دارد که صراحت این مطلب را برای ما مشخص می‌کند و بر اینکه جانشین پیامبر(ص) را هم خداوند متعال باید مشخص کند تصریح دارد.
مطلب دیگر اینکه که اگر کسی مسئولیتی حتی کوچک هم داشته باشد در صورتی که بنا باشد او این مسئولیت را نداشته باشد توقع می‌رود که فردی را جایگزین خود کند؛ چطور توقع داریم که پیامبر اکرم(ص) با آن مسئولیت سنگینی که دارند که امر مهم امامت و رهبری امت بعد از خود است بی‌توجه باشند و مردم را به حال خودشان واگذارند و به مردم بگویند که هر کاری که می‌خواهید انجام دهید؟ این موضوع با عقل، روش و سنت رسول‌الله(ص) متناسب نیست. 

انتخاب جانشین از سوی پیامبر(ص) در موقعیت‌های مختلف 

در سیره ابن هشام و کتاب‌های دیگر آمده است که رسول خدا(ص) وقتی که می‌خواستند لشکر سه‌هزار نفری را به جنگ «موته» بفرستند برای آنها سه فرمانده تعیین کردند که اگر هر کدام از آنها به شهادت رسیدند دیگری مقام فرماندهی را بر عهده بگیرد؛ یعنی پیامبر(ص) برای لشکر سه‌هزار نفری، سه فرمانده تعیین کردند و موضوع جانشینی فرماندهی را به خود لشکر واگذار نکردند حتی نگفتند فرمانده اول را من تعیین می‌کنم و فرمانده‌های بعدی را خودتان تعیین کنید بلکه رسول‌الله(ص) خودشان عهده‌دار این کار شدند. همچنین در تواریخ و کتب سیره می‌خوانیم که پیامبر اکرم(ص) هرگاه به سفر، جنگ و غزوه‌ می‌رفتند؛ فردی را به عنوان جانشین خود در مدینه قرار می‌دادند یعنی روش رسول خدا(ص) این نبود که این موضوع را به مردم واگذار کند. چطور می‌توان باور کرد که رسول خدا(ص) مسئله جانشینی و امامت بعد از خود را تا روز قیامت به خود مردم واگذار کردند؟ 
مسئله خلافت رسول‌الله(ص) از سنخ رسالت پیامبر(ص) است به این معنا که بناست مسیری که پیامبر(ص) ایجاد کرد ادامه پیدا کند؛ یعنی کسی باید باشد که از سنخ و جنس رسول خدا(ص) از لحاظ قابلیت‌ها، معنویت‌ها و شایستگی برای این مسیر باشد تا این دین را نگه دارد همانطور که پیامبر(ص) قابلیت‌هایی لازم دارد که جز خدای متعال نمی‌داند؛ طبعاً جانشین پیامبر(ص) هم قابلیت‌هایی نیاز دارد که جز خدا نمی‌داند. ما ممکن است نسبت به یکدیگر انسان‌های ظاهرالصلاحی باشیم و به گونه‌ای رفتار کنیم که دیگران ما را آدم‌های خوبی بدانند اما مهم این است که در خلوت‌، پشت پرده‌، باطن و ذهن ما چگونه هستیم؛ علاوه بر این‌ کسی جز خدا از آینده خبر ندارد. 
 
ما حتی خودمان از آینده خود خبر نداریم و خدا می‌داند که هر کسی در آینده چگونه خواهد بود آیا در مسیر می‌ماند یا خیر؟ اگر فردی امروز انسان خوبی است آیا بعداً هم خوب خواهد بود یا خیر؟ علم این موضوعاتی که نزد خداوند است؛ بنابراین همانطور که خداوند باید پیامبر(ص) را تعیین کند و هیچکس حتی افرادی که می‌گویند جانشین پیامبر(ص) را مردم باید تعیین کنند و شورا باید تشکیل شود تا به امروز نگفته‌اند که مردم حق تعیین پیامبر دارند و در طول تاریخ هم یک مورد نبوده است که مردم، کسی را به عنوان پیامبر انتخاب کنند و به خدا بگویند وحی را برام این فرد نازل کن تا چنین فردی پیامبر باشد. چنین عقیده‌ای امروز وجود ندارد؛ اگر به کسانی که طرفدار جانشینی رسول‌الله(ص) توسط مردم هستند این موضوع را بیان کنید خواهند خندید و برایشان عجیب است. 
 
طبیعی است که جانشین پیامبر(ص) هم که بنا است کار و راه پیامبر(ص) را ادامه دهد و دینی که پیامبر آورده است را حفظ و مدیریت کند از بدعت‌ها جلوگیری کند؛ سنت‌ها و روش رسول‌الله(ص) را زنده نگه دارد؛ سؤالات و شبهات را پاسخ دهد؛ جامعه دینی را به روش خداپسندانه و صحیح مدیریت کند و این کار را به سامان برساند تا وعده الهی که «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» یعنی قرار است دین اسلام به حقیقت خودش بر همه ادیان چیره شود؛ محقق شود باید کسی باشد که خداوند متعال او را شناخته و قابلیت‌های او را می‌داند تعیین ‌کند. 
 
خداوند امکاناتی را مانند علم ویژه و خاص، قدرت ماورایی، تاییدات الهی، امدادهای غیبی و توفیقات را به افرادی خاص عطا فرموده است. امام باید در حد اعلا فضائل و مکارم اخلاقی داشته باشد و علم این موضوعات تنها نزد خداوند است؛ بنابراین به دلیل نقل و عقل، آیات قرآن و روایات که یکی از آنها حدیث غدیر است، جانشین پیامبر(ص) را خداوند متعال باید طبق قاعده تعیین کند اینکه گفته شود این موضوع به مردم واگذار شده است نه مطلب عقلی و منطقی است و نه با شأن، جایگاه و مسئولیت‌پذیری رسول‌الله(ص) تناسب دارد و نه آیات قرآن و روایات در این زمینه این موضوع را تأیید می‌کند. 

آیه ۱۲۴ سوره مبارکه بقره آیه‌ای برای اثبات پیام غدیر

نکته دیگر اینکه خداوند متعال در آیه ۱۲۴ سوره مبارکه بقره بیان می‌کند که امام را باید خدا قرار دهد آنجا که می‌فرماید «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» این آیه بسیار پربرکت برای اثبات پیام غدیر است؛ زیرا می‌فرماید که امام را باید خدا معلوم کند به مردم واگذار نشده است. آیه می‌فرماید خدا حضرت ابراهیم(ع) را به امتحاناتی آزمود و حضرت ابراهیم(ع) از این امتحانات سربلند بیرون آمد و خداوند فرمود من تو را برای مردم امام قرار دادم. امام صادق(ع) در حدیثی فرموده‌اند «حضرت ابراهیم(ع) ابتدا عبد بود، بعد نبی، سپس رسول، سپس خلیل و بعد امام شد.» یعنی امامت بالاترین مقامات است و همه انبیا مقام امامت را نداشتند؛ بعضی از پیامبران مثل پیامبر اکرم(ص) و حضرت ابراهیم(ع) این مقام را داشتند. این مقام را زمانی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) داد که از تمام امتحانات دشوار با سربلندی بیرون آمد و امتحان نیکویی داد و خداوند متعال فرمود که من تو را برای مردم امام قرار می‌دهم. این آیه نشان می‌دهد که امام را باید خدا تعیین کند. 
در ادامه این آیه آمده است که حضرت ابراهیم از خداوند سؤال کرده است آیا از ذریه من کسی امام می‌شود؟  خداوند متعال در پاسخ این موضوع را تائید یا رد نمی‌کند بلکه ملاک و معیار را فرموده است و گفته است «عهد من که همان امامت است و عهد الهی است و به ظالمین نمی‌رسد» یعنی کسی که ظالم به معنای «گناهکار بودن» باشد امامت به او نمی‌رسد. نکته جمله آخر این است که امامت عهد الهی و پیمانی است که خدا با امام دارد و در دست مردم نیست که به آیه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» استناد کنیم همانطور که پیروان مکتب سقیفه استناد می‌کنند که مسئله خلافت امری است که به مردم واگذار شده است. 

آیه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» و امامت

آیه امامت آیه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» نیست بلکه آیه ۱۲۴ سوره بقره است که امامت عهد خداست و پیمان خداوند با امام است که در ادامه می‌فرماید این عهد به ظالمین نمی‌رسد. ظالم به این دلیل به معنای گنهکار است که گناه، ظلم به نفس است. ما در دعای کمیل می‌خوانیم که «ظَلَمْتُ نَفْسِی» خدایا به نفس خودم ظلم کردم و این گناه است. حتی می‌توان «ترک اولی» را هم ظلم به نفس به حساب آورد؛ زیرا اگر کسی می‌توانسته وقت خود را صرف کار مستحبی کند اما این کار را انجام نداده و وقت خود را به بطالت یعنی کاری که نه گناه است و نه ثواب دارد گذرانده است، درجه‌ای به خودش ظلم کرده است؛ چون فرصت را از دست داده است در صورتی که می‌توانست از این عمر گران‌بها استفاده بهتری کند و ثوابی ببرد تا به درجاتش اضافه شود و اندوخته‌ای برای روز قیامت فراهم کند؛ چیزی یاد بگیرد و کسب کمالی کند اما این کار را نکرده و وقت را به بیهودگی گذرانده است یعنی «ترک اولی» کرده است و کاری که سزاوارتر بوده را ترک کرده است به همین دلیل این فرد به خودش ظلم کرده است. 
 
حجت‌الاسلام سیدمرتضی موسوی‌نژاد، استاد حوزه علمیه
 
با این تعریف ‌می‌توان از آیه ۱۲۴ سوره بقره نتیجه‌ گرفت که امام باید کسی باشد که «ترک اولی» هم نکند یعنی نه تنها گناه نکند و فعل حرام انجام ندهد و ترک واجب نکند بلکه ترک اولی هم نکند. این درجه از عصمت و معصومیت را باید برخوردار باشد. امامی که باید جزو ظالمین نباشند یعنی ظلم به نفس و به غیر نکند چه کسی غیر از خدا می‌داند چه کسی معصوم است به چنین درجه‌ای از عصمت که حد اعلای آن است رسیده است؟ این موضوع را کسی جز خدا نمی‌داند بنابراین باید بگوییم که این آیه بر اینکه امام را باید خدا تعیین کند دلالت می‌کند. آیه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» برای این است که انسان در کارهای روزمره زندگی استبداد به رای نداشته باشد؛ مثلاً وقتی دانش‌آموز یا دانشجویی می‌خواهد رشته تحصیلی انتخاب کند خوب است با کارشناس مشورت کند تا راه درست را انتخاب کند و فکر نکند که و از دیگران بهتر می‌فهمد. 
 
آیه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» می‌فرماید که مؤمنین باید اینگونه باشند که در کارهای روزمره زندگی خود که تصمیم‌گیری بر عهده آنهاست استبداد به رأی نداشته باشند و به تعبیر روایت کسی که استبداد رأی داشته باشد هلاک می‌شود. افرادی موفق هستند که از نظرات دیگران هم استفاده می‌کنند اما در کاری که تکلیف آن را خدای متعال تعیین کرده و حکم آن را صادر کرده است مشورت معنا ندارد؛ مثلاً جلسه مشورتی برگزار کنیم که با توجه به اینکه مردم بی‌حوصله شدند و شب‌ها تا دیر وقت بیدارند و صبح‌ها حوصله زود بیدار شدن ندارند؛ مشورت کنیم و ببینیم که آیا از این به بعد نماز صبح بخوانیم یا نخوانیم؟ شاید به این نتیجه رسیدیم که نماز صبح نخوانیم؛ سؤالی که پیش می‌آید آیا این درست است و این مشورت اعتباری دارد؟ آیا شود در برابر نص الهی و حکم خدای متعال اظهار نظر کرد؟چنانچه فرموده‌اند اجتهاد در برابر نص ارزش ندارد. اجتهاد زمانی ارزش دارد که برای فهمیدن نص باشد؛ بنابراین مشورت کردن در برابر نص هیچ اعتباری ندارد اما تعدادی رفتند در سقیفه بنی ساعده نشستند و در برابر حکم خدا و رسول(ص) موضع گرفتند به حکم خدا و پیغمبر(ص) را کنار گذاشتند و فردی را خودشان به عنوان خلیفه رسول خدا تعیین کردند؛ آیا این مشورت اعتبار دارد؟ هرگز. 

غدیر سمی‌ترین عرصه دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) 

غدیر، پیام مهم دیگری دارد که منحصر در جریان غدیر نیست؛ جریان غدیر خم مهم‌ترین و رسمی‌ترین عرصه دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ائمه طاهرین(ع) و امامت آنها و خلافت آنها برای رسول‌الله(ص) است که در حدود ۱۲۰ هزار جمعیت از ملت‌های مختلف بعد از مراسم حج پیامبر اکرم(ص) در آن بیابان آنها را نگه داشتند که در بعضی از نقل‌ها آمده‌اند سه‌شبانه روز در هوای گرم و داغ مردم را نگه داشتند تا مردم بیایند و با امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خلافت، امامت و ولایت بعد از رسول خدا(ص) بیعت کنند؛ حتی برای زن‌ها ظرف آبی گذاشتند تا دست خود را در آب بگذارند و امیرالمؤمنین(ع) هم دستشان را در آب بگذارند تا زنان هم بیعت کنند. 
بحث دیگری مطرح می‌شود که غدیر پیام دوستی علی بن ابیطالب(ع) است و پیامبر(ص) می‌خواستند بگویند که من علی(ع) را دوست می‌دارم. ما در پاسخ می‌گوییم یکی از نشانه‌های اینکه چنین حرفی درست نیست موضوع بیعت است؛ زیرا بیعت برای دوستی نیست بلکه برای خلافت، امامت و رهبری امت بعد از رسول‌الله(ص) است. ضمن اینکه وقتی پیامبر(ص) با امیرالمؤمنین(ع) به بالای بلندی رفتند و دست حضرت را بالا گرفتند و ابتدا از مردم اعتراف گرفتند مبنی بر اینکه «ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُم» آیا من از خود شما بر شما اولی‌تر نیستم؟ یعنی ولایت بر شما ندارم؟ و حاضران گفتند «بله یا رسول‌الله(ص)» و بعد پیامبر(ص) فرمود «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلاَهُ» یعنی هرکس که من بر او ولایت دارم علی بر او ولایت دارد یعنی قرینه آن سؤال اول است که مشخص می‌شود مولی در عبارت بعدی کسی است که بر مردم اولی است یعنی ولایت دارد و تصمیم او نسبت به تصمیمی که خود مردم برای خودشان بگیرند اولویت دارد و به این ولایت گفته می‌شود. این موضوع غیر از دوستی و محبت است. 
 
اینکه گفته می‌شود کلمه «مولی» به معنای دوست است یا خیر؟ موضوع دیگری است که در جای خود باید مفصل‌تر بحث شود اما اجمالاً حتی اگر «مولی» را به معنای «دوست» هم در نظر بگیریم در این عبارت مولی به این معنا نیست بلکه به معنای «صاحب ولایت» است؛ بنابراین جریان غدیر رسمی‌ترین عرصه دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت و امامت اهل‌بیت(ع) است اما اولین آنها و آخرین دعوت نیست. 

دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) از ابتدای رسالت پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) از روزی که دعوت به رسالت را علنی کردند دعوت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) را هم در دستور کار خود قرار دادند. گزارش‌های مستند زیادی از پیامبر(ص) در دوره سه ساله دعوت سری وجود ندارد؛ زیرا در آن زمان دعوت‌ها مخفیانه بود و مطالب زیادی از سه سال اول گزارش نشده است اما حداقل از روزی که پیامبر(ص) مأمور شدند تا آشکار دعوت کنند در دو مرحله دعوت خویشاوندی و دعوت عمومی به این موضوع پرداختند. آیه‌ای هنگام دعوت خویشاوندی بر پیامبر(ص) نازل شد مبنی بر اینکه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» به معنای اینکه قوم و خویش‌های نزدیک را انذار کن؛ یعنی آنها را به رسالت دعوت کن و از بت‌پرستی و انحرافات ربیم ده. پیامبر اکرم(ص) حدود ۴۰ نفر از بنی‌هاشم را دعوت کردند و سفره‌ای اطعام شد؛ پیامبر(ص) در این مجلس اعلام رسالت کردند و پرسیدند کدام یک از شما مرا یاری می‌کند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟ جز نوجوان ۱۳ ساله‌ای که امیرالمؤمنین(ع) بودند، هیچ کدام از این افراد در این جلسه اعلام آمادگی نکرد. بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کردند و تنها کسی که اعلام آمادگی کرد علی بن ابیطالب(ع) بود و پیامبر(ص) در آنجا فرمودند که برادر، وصی و خلیفه من در میان شما است. 
 
از آغاز دعوت به اسلام و علنی شدن رسالت، دعوت به ولایت، وصایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد و این موضوع در زمینه‌ها و عرصه‌های مختلف تکرار شده است. هر کجا مناسبت و موقعیتی پیدا می‌شد پیامبر(ص) به تعبیرها و بیان‌های متفاوت این موضوع را یادآوری می‌کرد. احادیث متعددی هم وجود دارد که به گونه‌ای مسئله جانشینی امیرالمؤمنین(ع) را مطرح کرده‌اند و شیعه و سنی هم سندهای صحیح و گاهی متواتر نقل کرده‌اند که یکی از این احادیث، حدیث منزلت است؛ پیامبر(ص) فرمودند «علی جان تو برای من به منزله هارون هستی برای حضرت موسی.» حضرت هارون(ع) جانشین حضرت موسی(ع) بود و همینطور روایت دیگری از این دست. 
 
در آیات قرآن نیز این موضوع را مشاهده می‌کنیم مثلاً در آیه هفتم سوره مبارکه رعد «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» مضمون غدیر را به نحو دیگری بیان می‌کند؛ یعنی ای‌پیامبر شما انذار کننده، بیم دهنده و هشدار دهنده هستی و آمده‌ای تا مردم را از غفلت بیدار کنی اما کار با شما تمام نمی‌شود و تا روز قیامت هر قوم و نسلی که می‌آید نیاز به یک هادی و هدایتگر دارد. اینجا این سؤال مطرح می‌شود که این هادی چه کسی است که تا روز قیامت مردم به هدایتگر نیاز دارند؟ روایت‌ها شیعه و سنی در ذیل این آیه شریفه نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) دست مبارک خود را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند «بیم دهنده و کسی که دیگران را از خواب بیدار کرد و از بیراهه به صراط مستقیم دعوت کرد من هستم» سپس به امیرالمؤمنین(ع) اشاره کردند و فرمودند «هدایت کننده بعد از من تو هستی و هدایت شونده‌های بعد از من به وسیله تو هدایت می‌شوند.» این همان مضمونی است که ما در جریان غدیر هم می‌بینیم و می‌یابیم یعنی پیامبر(ص) هدایت را از طریق امیرالمؤمنین(ع) معرفی کردند و بین پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نمی‌تواند کس دیگری باشد. 
 
این پدیده باطلی است که ما بگوییم ما علی بن ابیطالب(ع) را قبول می‌کنیم ولی به عنوان نفر چهارم. گاهی به شیعیان اعتراض می‌شود که شما چرا تنگ نظری می‌کنید؟ اجازه دهیم سه نفر دیگر هم باشند و علی بن ابیطالب(ع) چهارمین نفر باشد؛ ما می‌گوییم این موضوع حکم خدا است و شرک در ولایت هم ممنوع است. همچنان که ما در اصل عبودیت و عبادت پروردگار قائل به شرک نیستیم و شرک را روا نمی‌داریم در مسئله ولایت بر مردم هم قائل شدن به اینکه خداوند کسی را تعیین کرده و ما دیگرانی را در کنار یا قبل از او قرار ‌دهیم شرک است و این موضوع هم یکی از مراحل شرک است. ما شرک جلی و خفی داریم که یکی از مراحل شرک این است که ما حکم دیگری را در کنار حکم خدا قرار دهیم یا حکم خودمان را بر حکم خدا مقدم بداریم که در مسئله ولایت گاهی این اتفاق افتاده است. 

آیات دیگر قرآن کریم برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع)

آیات دیگری قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد مانند «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» که هم‌مضمون حدیث غدیر است؛ یعنی فقط خدا و رسول بر شما ولایت دارند و کسانی که در رکوع نماز خود به سائل صدقه دادند. این آیه شریفه با «انما» یعنی «فقط» شروع می‌شود که تأکیدی بر این است که افراد بر شما ولایت دارند. موضوع دیگر اینکه وقتی به جریان خاتم بخشی امیرالمؤمنین(ع) می‌رسد، جمع می‌بندد و می‌فرماید «کسانی که نماز را به پا می‌دارند و در رکوع نماز صدقه می‌دهند»؛ ضمن اینکه فعل مضارع هم آمده است یعنی کسانی که نماز را به پا می‌دارند و به سائل در نماز صدقه می‌دهند؛ بنابراین یعنی استمرار دارد و این فضیلت منحصر به امیرالمؤمنین(ع) نیست و بعد از امیرالمؤمنین(ع) کسانی می‌آیند که آنها در رکوع نماز خود به سائل صدقه می‌دهند این برای تک تک ائمه در بعضی از نقل‌ها وجود دارد که همانند این موضوع پیش آمده است و آیه مصادیق خود را پیدا کرده است. 
هم در کتب شیعه و هم در کتب سنی‌ها نقل کردند که موضوع خاتم بخشی امیرالمؤمنین(ع) در مسجد پیامبر اکرم(ص) که رسول خدا(ص) نشسته بودند و اصحاب هم حضور داشتند سائلی وارد شد و پیامبر(ص) به اصحاب فرمودند اما کسی اعلام آمادگی نکرد و بعد امیرالمؤمنین(ع) در حال رکوع اشاره کردند و انگشتر خود را از دست درآوردند و به سائل عطا کردند. شأن نزول این آیه شریفه این اتفاق است که بعضی از اهل تسنن نیز این شأن نزول را آوردند هر چند حرف‌های دیگری هم در این باب و ذیل این آیه گفته‌اند. 
 
ما آیات قرآن و روایات متعدد داریم و آنچه در غدیر اتفاق افتاده است تنها دفعه‌ای نبوده است که به ولایت، وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته شده باشد حتی بعد از جریان غدیر هم باز این معنا را تکرار کردند. گاهی در منزل خود در بستر به کسانی که به دیدار رسول خدا(ص) آمده بودند و گاهی در مسجد بر روی منبر در جلسه عمومی‌تر بیان کرده‌اند.

بیان حدیث ثقلین قبل و بعد از غدیر از سوی پیامبر(ص)

مضمون حدیث شریف ثقلین هم قبل از غدیر و هم بعد از آن تکرار شده است. «انِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ» که از احادیث متواتر است و فریقین هم نقل کرده‌اند و بارها پیامبر(ص) به عباراتی با مقداری تفاوت اما با مضمون واحد این حدیث را تکرار کردند و جای تردیدی نیست که رسول خدا(ص) تنها راه نجات و هدایت بعد از خود را تمسک به قرآن و عترت بیان کردند و اسمی از اصحاب نبردند و روش دیگری را پیش پای مردم نگذاشتند و بر با هم بودن این دو تأکید فرمودند. این پاسخ به فردی است که گفت «کتاب خدا برای ما بس است» این عقیده باطل است و هرگز قرآن کافی نیست؛ اگر قرآن کافی بود پیامبر اکرم (ص)، اهل‌بیت(ع) خود را عِدل قرآن قرار نمی‌دادند و نمی‌فرمودند که اگر به هر دوی این‌ها چنگ بیندازی اهل نجات خواهی بود و گمراه نخواهی شد و می‌فرمودند که قرآن بس است در حالی که پیامبر اکرم(ص) ثقلین را مطرح کردند و بر این موضوع تأکید کردند که از نکات بسیار مهمی است که همان مضمون حدیث غدیر را برای ما تأکید می‌کند؛ بنابراین جریان غدیر پیامی دارد که این پیام قبلاً هم به وسیله آیات و فرمایشات پیامبر اکرم(ص) و بعد از جریان غدیر هم تأکید و تکرار شده‌ است.
انتهای پیام
captcha