به گزارش ایکنا، چهاردهمین جلسه از تفسیر سوره مبارکه «یوسف»، شب گذشته، 14 اردیبهشت، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
خانمهایی در شهر گفتند که همسر عزیز مصر، سراغ برده خود رفته و قلب او از محبت او دریده شده و این محبت در قلب او نفوذ کرده است. ما او را در یک گمراهی آشکار میبینیم. زمانی که همسر عزیز مصر به بخشی از مکر اینها آشنایی پیدا کرد، به آنها پیام فرستاد و دعوتشان کرد. برای اینها یک مَتّکایی فراهم کرد که یک معنای آن تکیهگاه و یک معنای آن یک وعده غذایی است. به هرکدام از اینها نیز یک چاقو داد و به یوسف(ع) گفت که بر اینها وارد شو. زمانی که او را دیدند، این قدر در چشمشان بزرگ آمد و دستشان را بریدند و گفتند که به خدا او بشر نیست. زلیخا گفت: این همانی است که من را به خاطرش ملامت میکردید، اما او خود را محفوظ داشت. اگر آنچه من میگویم عمل نکند او را در زندان میکنم.
یک پرسش این است که آیا کسی از آنها تا آن روز ملک را دیده بود؟ بعد از رنسانس است که برای ملائکه تصویرگری شده است، اما در گذشته چنین نبوده است و اینکه اینها گفتند یوسف(ع) ملک است، به دلیل خوشگلی نیست، بلکه مسئله چیز دیگری است، اما ما چیزی که تبدیل به پارادایم میشود را دائم تکرار میکنیم. یکوقت تشبیهی صورت میگیرد که در ذهنیت باشد. ثانیاً ملائکه را به صورت مؤنث میگویند و نه مذکر. اگر یوسف(ع) فقط زیبا باشد دست بریدن هم ندارد و این طور نیست که وقتی او را دیدند چنین واکنشی نشان دهند. بنابراین، ملک بودن برای زیبایی نیست. این داستان را زلیخا درست کرد که اینها را نیز درگیر این مسئله کند. ملک یا فرشته کسی است که زیباست که روی آن تأکیدی نداریم، اما بیشتر، عصمت و آن شخصیت متین مراد است. یوسف(ع) که بین آنها راه رفت، همه تقاضا کردند و گفتند به سراغ ما بیا.
در روایات هم داریم که اینها دور از چشم همسران یا بقیه دوستانشان به یوسف(ع) درخواستهایی را میفرستادند و این مسئله استمرار داشته است. اینها هر بار که به سراغ یوسف(ع) آمدند، متانت و عصمت یوسف(ع) را دیدند و گفتند این بشر نیست، بلکه او یک شخص کریم است، کریم شخصیتی است که بزرگواری دارد. گفتند این آدم که هیچ واکنشی به تقاضاهای ما ندارد، پس یعنی جنسش ملک است. متأسفانه معنای زیبایی باب شده و همه هم این معنا را کپی کردهاند، اما اگر این زیبایی زنانه بود، اصلاً دستی را نمیبریدند. بنابراین زلیخا میخواست که تأثیرناپذیری یوسف(ع) را نشان دهد و نه زیبایی او را.
این آیه این درس را دارد که بسیاری از مواقع که شما را تهدید و یا تطمیع میکنند، میخواهند شما را زمین بزنند. گفتند که استعصامِ تو غرور من را شکست. در طول تاریخ برخی اوقات وقتی خواستند که بر سر یک بزرگی بزنند مشکلش این بوده که استعصام داشته است. یوسف(ع) میگوید زندانی از این دعوت شما بهتر است و اگر قرار است من قیمت خودم را پایین بیاورم، زندان را ترجیح میدهم. اینها درس قرآنی است که بحث این زنان هم اصلاً شهوت نیست. وقتی کسی فقط دنبال شهوت است، برای خودش این همه دست زیاد نمیکند، بلکه میخواهد یوسف(ع) را زمین بزند و او را به زندان فرستاد تا او را جزو پستها قرار دهد؛ یعنی حتی تلاش میکنند که سرافکنده هم شوید، اما شما باید قیمت خود را پایین نیاورید.
شما قیمت را پایین نیاورید، حال هرچه گفتند اهمیت ندارد. یک نفر قیمت کار یوسف را شناخت و خدا برایش یک سوره نازل کرد. حکم زندانش هم داشت تمام میشد، اما دوباره تمدید شد چون گویی هنوز تحقیر یوسف(ع) به دل آنها نچسبیده بود.
حضرت امیر(ع) نیز ضربت همین را خورد که دنیا به سراغش آمد و گفت دیگری را فریب بده. پس تعبیر از «زن» را میتوان در عالم نمادها تعمیم داد که نماد جذابیت است. در مورد رسول خدا(ص) فرمود که دنیا به او عرضه شد، اما از قبولکردن ابا کرد. در گذشته مثال میزدند که یک نفر دنیا را به صورت یک خانم زیبا دید و به سراغش رفت و گفت من هنوز ازدواج نکردم. گفت چطور؟ این همه مردم تو را میخواهند. گفت اینهایی که من را میخواهند که مرد نیستند، آنکه مرد بود، ما را نخواست و آن هم علی(ع) بود که گفت برو یک نفر دیگر را بفریب و آن عبارت را دارد که تو را سه طلاقه کردم. بنابراین نماد چیزی به نام زن، یعنی جذابیت که در سوره به صورت جمع آمده و تنوع جذابیت را نشان میدهد. باید مواظب باشید شما را جذب نکند که خلافی بکنید.
یوسف(ع) در چنان شرایطی به جای اینکه شروع کند و بگوید من قبول نمیکنم و به خودش حدیث نفس کند، شروع کرد با خدا صحبتکردن و بعد گفت: «ربِ»؛ یعنی پروردگار من و گویی کسی را جز خدا نمیبیند. گفت: اگر تو کید اینها را از من دور نکنی به سراغشان میروم و از جاهلین میشوم. جاهل در فرهنگ قرآن و دین در تقابل با علم نیست، بلکه در تقابل با عقل است. بنابراین مراد یوسف(ع) عقل و علم الهی است.
به تعبیر شاعر «گفت علمی بطلب که به دل نور است، سینه ز تجلی آن، طور است/ علمی که از آن چو شوی محظوظ، گردد دل تو لوحالمحفوظ». بنابراین، جهل در برابر عقل است و آن هم عقل خاص. گفت اگر تو بر من تصرف نکنی من به آنها روی میکنم؛ لذا نباید منیت داشت، چون انسان زمین میخورد. در چنین شرایطی، انسان تنها نیست، بلکه خدا هست، به جای اینکه به کسی مسئله را مطرح کند، به خدا باور داشته و با او مسئله را مطرح میکند. فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ هنگامی که گروهی از شیاطین یک انسان متقی را دوره میکنند، به ذکر میآید و چشمش بینا میشود و راه را پیدا میکند.
بُرد یوسف(ع) این بود که فهمید در آن شرایط چه کار کند و خدا را صدا زد. بعداً ممکن است شما به یوسف(ع) بگویید که چرا گفتی خدایا زندان بهتر است، میگفتی عافیت برای من بهتر است که در این صورت به زندان هم نمیرفتی، اما توجه کنید که شما در آن شرایط که قرار بگیرید، اصلاً معلوم نیست بتوانید خدا را صدا بزنید. اینکه در این شرایط خدا را صدا کنید بردهاید، خواسته بعدی آن مهم نیست. حالا میشود از اینجا نکتههای دیگری هم برداشت کرد و گفت که خدایا من از آن روز که در بند توام آزادم. اینکه میگویند دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؛ یعنی در آن حکمتی وجود دارد.
این آیات نیز میتواند این درس را داشته باشد که اگر ما هیجانزده شدیم، چاقو به دست نگیریم که چاقوی امروز میتواند یک خودکار باشد؛ لذا زلیخا برخی اوقات به شما که ادعا دارید، یک خودکار میدهد و یوسف(ع) را نیز به سمت شما میفرستد تا ببیند چاقو دست شما را میبرد یا نمیبرد، بنابراین آیه بهروز است. پس وقتی هیجانی شدید، چاقو را کنار بگذارید. البته که آن محبت الهی باید باشد تا توانایی غلبه بر هیجانات را پیدا کنیم. دل اگر از محبت خدا و ائمه(ع) پُر باشد چیزی نمیتواند جای آن را بگیرد.
اما وقتی یوسف(ع) گفت پروردگار من، زندان برایم بهتر است، سپس میگوید پروردگارش او را اجابت کرد. اینها به انسان امید میدهد و مناجات کردن را نیز آموزش میدهد. شما فکر میکنید خدا نمیشنود و به خاطر همین داد میزنید، اما مناجات این طور نیست. فرمود خدا میشنود و داناست. موسی(ع) به خدا خطاب کرد تو نزدیک هستی که با تو آهسته حرف بزنم و یا دوری که داد بزنم؟ جواب داد که من همنشین کسی هستم که ذکر من را میگوید. خداوند هم شنواست و هم دور نیست، شما اگر دور هستید او را نزدیک بیاورید و این دیگر دادزدن ندارد.
انتهای پیام