بحث مدیریت مراکز هنری یکی از مهمترین و پرچالشترین حوزههای کاری و مسئولیتی محسوب میشود، چه اینکه در این حوزه گسترهای متنوع از امور فرهنگی و هنری وجود دارد و مدیران هنری با طیف وسیعی از افکار، سلایق و خواستهها مواجه هستند. در این میان مطالبات و خواستههای کلان حاکمیتی نیز مطرح هستند و مدیران نهادهای فرهنگی هنری باید با درایت، حلقه وصل بین جامعه فرهنگی هنری و مسیر و ارزشهای حاکم بر جامعه باشند. در همین خصوص محمدحسین اسماعیلی، مدیرکل دفتر برنامهریزی و آموزشهای هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یادداشتی در اختیار ایکنا گذاشته است که در ادامه با هم میخوانیم:
«مدیریت، حوزهای بسیار مهم و تأثیرگذار در برنامهریزی و سیاستگذاری و ابزاری قدرتمند در نیل به اهداف و دستیابی به موفقیت است که امروزه به دانشی ارزنده و یکی از رشتههای مهم دانشگاهی تبدیل شده است.
از سوی دیگر در زمانه معاصر که فناوریهای نوین، فضای مجازی و رسانههای اجتماعی و مهمتر از همه هوش مصنوعی دنیا را به دهکدهای کوچک و هوشمند مبدل ساخته و نوع ارتباطات، تعاملات و دانش بشری تحولاتی بنیادین یافته است و مفهوم اقلیم و جغرافیا رنگ باخته است، فرهنگ از چنان جایگاهی برخوردار شده که در این دهکده جهانی تنها عامل تمایز افراد و جوامع محسوب میشود و اگر فرهنگ دچار تطور شود دیگر چیزی از ماهیت و هویت انسانها باقی نمیماند. فرهنگ بستر هویت انسان و جامعه است و کوچکترین لغزش در این عرصه، اثراتی ماندگار و گاه جبرانناپذیر برجای میگذارد.
مدیریت فرهنگی در این شرایط، ابزارها و ملزوماتی را میطلبد که شاید در گذشته به آن وابسته نبود. یک مدیر فرهنگی در دوران کنونی باید علاوه بر اینکه به دانش این رشته مجهز باشد، به ویژگیها و خصائصی آراسته باشد تا با ترکیبی از علم و تجربه و مهارتهای شخصیتی این حوزه مهم را مدیریت کند.
هدف این نوشتار که از پس سالها تجربه نگارنده در این حوزه برمیآید، بازگوییِ شرایط و لوازم حوزه مدیریت در بخش فرهنگ و هنر است که ممکن است آنچنان که باید به آن پرداخته نشده است. از آن بابت که حوزه فرهنگ و هنر بالذات از شرایطی خاص برخوردار است و دیدگاه متفاوت هنرمندان و اصحاب فرهنگ به علاوه دنیای خیال انگیز و ماورایی و انتزاعی هنر و هنرمندان در مجموع شرایطی را ایجاد می کند که مدیریت در این حوزه را بسیار حساس و ویژه و متمایز میکند.
بنابراین مدیریت در چنین فضایی الزاماتی دارد که باید مورد توجه مدیر فرهنگی قرار گیرد:
نخستین اصل مدیریت، حاکم بودن آرامش و طمأنینه و پرهیز از التهابآفرینی، تنشزایی و حاشیهپردازی در این حوزه است. غلبه حاشیه بر متن مطمئنا ناشی از عدم کفایت مدیر و خلأ مدیریت صحیح است. مدیر حوزه فرهنگ و هنر باید فردی صبور و آرام باشد تا بتواند در محیطی امن و آرام و به دور از هیجان و شتابزدگی و حاشیهسازی به تمشیت امور بپردازد.
دومین اصل مهم، ارتباط مؤثر، محترمانه و صادقانه با هنرمندان است. هنرمند انسانی مستغنی و بینیاز است، ولی برای ارتباط احترامآمیز و صادقانه ارزشی والا قائل است، فلذا مدیر هنری باید این موضوع را در سرلوحه مراودات و ارتباطات خود قرار دهد.
اصل سوم پرهیز از فردمحوری و تکیه بر آرا و نظرات کارشناسان و اهل فرهنگ و هنر و خرد جمعی در تصمیم گیریهاست. مدیریت دستوری و نگاه از بالا به پایین در حوزه فرهنگ به هیچ وجه پاسخگو و کارگشا نیست. فرهنگ با بخشنامه اداره نمیشود و به مدیریت مشارکتی و ارتباطات ماتریسی نیازمند است.
چهارمین اصل پرهیز از اقدامات و شعارهای پروپاگاندایی و عوامفریبانه است. امروزه همگان به ویژه هنرمندان و فرهیختگان تفاوت بین اقدامات تبلیغاتی سطحی و اقدامات بنیادین و کارگشا را به راحتی تشخیص میدهند، لذا موجسواری رسانهای و خبرسازیهای هیجانی سمی مهلک برای یک مدیر فرهنگی و هنری به حساب میآید.
اصل پنجم توجه به همه عوامل، ابعاد و متغیرها و ذینفعان حوزه فرهنگ و هنر است. مدیر فرهنگی باید با نگاهی جامع الاطراف به تصمیمگیری و برنامهریزی بپردازد و یکجانبهگرایی، تک محوری و بی توجهی به زوایای پنهان امور باعث اثرات مخرب در برنامهها و اقدامات میشود.
اصل ششم پرهیز از افراط و تفریط و رویکردهای رادیکالی است. اقدامات آوانگاردی در این حوزه در کشور ما نه تنها راهگشا نیست، بلکه گاهی موجب اثرات معکوس و عقبگرد هم میشود. فلذا یک مدیر فرهنگی و هنری ضروری است تا مسائل فرهنگی را در بستری فرهنگی و علمی حل و فصل کند، یعنی حوزه فرهنگ حوزه مبارزه و تاخت و تاز نیست بلکه حوزهای کاملا دانشی و پژوهشی است که مدیر فرهنگی باید به آن مجهز باشد.
اصل هفتم در مدیریت حوزه فرهنگ و هنر صبر و حوصله است. مسائل فرهنگی یکباره ایجاد نشده که بتوان یکشبه آنها را حل و فصل کرد، گاه سالها طول میکشد تا یک مسئله فرهنگی ساماندهی شود، لذا شتابزدگی در مسائل و موضوعات فرهنگی بسیار مضر و آسیب زاست.
در نهایت پرهیز از سیاستزدگی و رویکرد جناحی به حوزه فرهنگ و هنر است که خطرناکترین آفت مدیریت در این حوزه محسوب میشود. اگر رویکرد و شخصیت سیاسی مدیر بر رویکرد و شخصیت فرهنگی او غلبه داشته باشد بیشک اکثر تصمیمات و برنامهریزیهای او سیاسی و جناحی خواهد بود، به همین دلیل عرصه پاک و مقدس فرهنگ عرصه دعواها و نزاعهای پوچ و پوشالیِ سیاسی و جناحی میشود، در این میان آنچه آسیب جدی میبیند فرهنگ و هنر است ولاغیر.
در مجموع آنچه که اهمیت دارد این است که دولتها و پس از آن دستگاههای فرهنگی، باید براساس نگاهی تخصصی، علمی، کارشناسی و موکدا فرهنگی به انتخاب مدیران فرهنگی بپردازند و این عرصه را از نگاههای سیاسی و جناحی منزه نگه دارند که حوزه مدیریت فرهنگی و هنری عرصهای حساس است و جای آزمون و خطا نیست و نیازمند یک رویکرد بلندمدت و جامع و راهبردی است.»
انتهای پیام