به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مرتضی نجفی قدسی، از فعالان قرآن، با اشاره به آیه 25 تا 28 سوره مبارکه طه که میفرماید: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی؛ گفت: پروردگارا سینهام را گشاده گردان و کارم را براى من آسان ساز و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند» گفت: شأن نزول این آیات، مربوط به داستان حضرت موسی(ع) است، هنگامی که میخواست برای ابلاغ دعوت پروردگار نزد فرعون برود.
وی ادامه داد: حضرت موسی(ع) از خدای متعال تقاضا کرد اولا شرح صدری به او عنایت کند تا بتواند با طمأنینه و تسلط بر خود و بدون واهمه به نزد او رود و ثانیا زبانی بلیغ و گویا و بدون لکنت داشته باشد تا بتواند حرفش را برساند و فرعون نیز فهم و درک مطالب او را داشته باشد و البته پروردگار شیوه سخن گفتن با فرعون را نیز به او فرموده بود که «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى؛ و با او سخنى نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد»
نجفیقدسی شیوه گفتاری استاد پرورش را بسیار زیبا و دلنشین دانست و گفت: حقیقتا خداوند به وی شرح صدری داده بود که تحمل خیلی از بدرفتاریها و بداخلاقیها را داشت و همواره سعی میکرد با بیانی شیرین و نرم، شاگردان خود را هدایت کند و آنها را با معارف اسلام آشنا کند.
وی به بیان خاطرهای از استاد پرورش پرداخت و گفت: به خوبی به یاد دارم روزی با استاد پرورش برای خرید به مغازهای رفته بودیم، دیدم استاد نگاهشان به جوانی که گردنبندی از طلا بر گردن آویخته بود، معطوف شد و به سمت او رفت و با زبانی بسیار مهربانانه گفت: عزیزم آیا شما میدانید که طلا به عنوان زینت برای مردان حرام است؟ و خلاصه در عرض دو دقیقه گفتوگوی نرم و لطیف، کاری کرد که آن جوان گردنبند طلا را از گردن خود درآورد.
زبان گفتاری استاد پرورش در منزل شیوا و مهربانانه بود
وی با تأکید بر اینکه زبان گفتاری استاد پرورش در منزل نیز بسیار شیوا و مهربانانه بود، گفت: بنده چون از دیر زمان به منزل ایشان رفت و آمد داشتم بارها شاهد شیوه برخورد و احترام وی نسبت به فرزندان و خانوادهاشان بودم. با بچهها طوری رفتار میکرد و احترام میگذاشت و سخن میگفت که ما تعجب میکردیم. همین ادبورزی و شیوه گفتاری است که بچهها را مؤدب و صاحب کمالات میسازد.
نجفیقدسی ادامه داد: بنده در اوایل جوانی هنگامی که دیپلم را گرفته و به جبهه رفته بودم، گاهی دلتنگ استاد پرورش میشدم و ناچار برای دیدار ایشان به تهران آمدم و حال آنکه خانواده ما در اصفهان بودند و بنده سعی میکردم هم جهت دیدار پدر و مادر به اصفهان بروم و گاهی هم برای دیدار استاد به تهران بیایم. نکتهای که برایم مهم بود، توجه ایشان به بنده کمترین به عنوان یک شاگرد بود. وی در آن هنگام بالاترین مناصب را داشتند یعنی یا وزیر و یا وکیل بودند و مشغله فراوان داشتند، در عین حال از بنده به گرمی استقبال میکردند و پس از یکی دو روز اقامت در تهران، مرا با ماشین و یا حتی با موتور به در ستاد مرکزی سپاه میرساندند.
وی در ادامه افزود: البته گاهی هم بنده از جبهه برای رفع دلتنگی خود برای ایشان نامه مینوشتم و هیچ انتظاری هم نداشتم که استاد پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش و یا نماینده مجلس شورای اسلامی، جواب نامه مرا بدهند، ولی وی این شاگرد کوچک خود را مورد لطف قرار میداد و نامههایی را ارسال میکردند که نثری بسیار زیبا و عرفانی داشت و مثل اینکه این نامهها را از اول برای چنین روزیی و برای استفاده عموم مردم نوشتهاند و لذا همیشه کاربردی معنوی و سازنده دارد.
در یکی از نامههای استاد پرورش آمده است؛
بسمه تعالی
برادر رزمنده و مجاهد جناب آقای مرتضی نجفی قدسی
سلام علیکم
نامه نامی و خامه گرامی شما را زیارت کردم، از دیار عشق بود و از یاری آشنا، سرشار از محبت بود و صفا.
برادرم، نور چشمم، از آوای ملکوتی صاحب نفسان آن دیار در نیمه شب سخن گفته بودید، از صدای روحبخش قرائت قرآنشان، از زمزمههای عشقشان، از مناجات عطرآگینشان، از ایثار و جهاد و پیکارشان، سلام خدا و رحمت و عنایت بیپایانش بر همه آنها باد.
برادرم، در آن فضای الهی ما را هم فراموش نکنید «خواجه میگرید که ماند از قافله»
عزیزم، عبدالقدوس کهنگی هندی گفت: من نمیدانم، چرا خواجه لولاک که به معراج رفت و به ملاقات دوست نائل آمد، به زمین بازگشت؟ آن عارف بزرگ در جواب او فرمود: به زمین بازگشت تا زمینیان را هم با خود ببرد و از آبشخور وصل بخوراند، او بازگشت تا خاکیان را هم به جوار قرب خداوندی برساند. هزاران رحمت و عنایت و لطف و صلوات خداوندی بر این پیامبر(ص) نور، و بر این زیباترین جلوهگاه جلوات خداوندی باد که دوستان و ارادتمندانش را هم همچون خود ایثارگر و فیض آفرین ساخته است.
برادرم، آخرین مرحله کمالی یا از مراحل آخرین تکامل انسان «موت اختیاری» است، شنیدهاید که از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که فرمود: «من اراد ان ینظر الی میت یمشی فی الاحیاء، فلینظر الی علی ابن ابیطالب» آن جهادگران راه خداوندی هستند که موت اختیاری و حتی زیباترین نوع آن یعنی شهادت را برگزیدهاند، امید آنکه همانسان که نصیب همه اولیای خداوندی و مجاهدان راه او گشته است، نصیب همه مشتاقان دیگر هم بفرماید. خدمت همه برادران عزیز سلام میرسانم.
نجفی قدسی در ادامه افزود: تبیین مطالب عرفانی این نامه جای خود دارد ولی فقط ترجمه حدیثی که از پیامبر اکرم(ص) که نقل فرمودند را عرض کنم که حضرت میفرمایند «اگر کسی بخواهد نگاه کند که مردهای در میان زندهها راه میرود، پس به امیرالمومنین(ع) نگاه کند»! یعنی وجود مبارک حضرت امیر، مسئله مرگ را نه تنها برای خود حل کرده بلکه به مصداق حدیث شریف «موتوا، قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید قبل از آنکه مرگ به سراغ شما بیاید، حضرت چون نفسانیت خود را میراندهاند، هر لحظه آماده مرگ هستند و از این بالاتر حضرت امیر قسم خوردند والله پسر ابیطالب به «موت» مانوستر است تا طفل به شیرخوردن از مادرش.
استقبال استاد پرورش از مرگ
نجفیقدسی با بیان اینکه استاد پرورش نیز دارای چنین روحیهای بودند و از مرگ استقبال میکردن گفت: استاد مشتاق لقاءالله بودند و حتی گاهی میفرمودند: «عزیزان، حضرت عزرائیل ملک زیبایی است، خیلی خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خیلی عزیز است» و طوری از او تعریف میکرد که انسان تصور میکرد ایشان عزرائیل «ملک الموت» را دیدهاند و این طور شیفته ملاقات او هستند. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله میرزا عبدالکریم حق شناس را که ایشان هم خیلی به حضرت عزرائیل عشق و علاقه داشت و گاهی سعی میکرد برای او هدیهای بفرستد، از تلاوت قرآن و یا دیگر حسنات و مکرر بنده ذکر خیر حضرت عزرائیل را از ایشان شنیده بودم. به راستی اینان چه انسانهایی بودند که با فرشتگان الهی مأنوس میشدند و یا قصد داشتند به آنها نزدیک شوند.
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ
وی در پایان سخنان خود یادآور شد: عشق استاد پرورش به شهادت که منتهای آرزوی وی بود، بماند تا در فصلی دیگر به یاری خدا بتوانیم به آن بپردازیم. خداوند ایشان و مرحوم آیتالله حق شناس و دیگر بزرگان اهل معرفت را رحمت کند و «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ» قرار دهد.