کد خبر: 1381674
تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۸

خاطرات تفحص یک جانباز در «گوهرهای خفته در خاک» منتشر شد

گروه ادب: خاطرات تفحص یک جانباز در قالب کتاب «گوهرهای خفته در خاک»، به قلم ریحانه خوش‌طینت و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، کتاب «گوهرهای خفته در خاک» خاطرات تفحص سرهنگ علیرضا غلامی، جانباز هشت سال دفاع مقدس است که به قلم ریحانه خوش‌طینت نوشته شده و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را به چاپ رسانده است.

در مقدمه این اثر آمده است: «جنگ در هر کجای جهان، آثار منفی و هزینه‌های گزافی را چه در طول درگیری و چه بعد از آن، متحمل کشورهای درگیر می‌کند. از آثار روحی و روانی منفی گرفته تا هزینه‌های هنگفت مادی و زیرساختی و البته انسانی. دوران جنگ هشت‌ ساله ایران و عراق، گر چه هزینه‌های فراوانی را به دو کشور و دو ملت وارد کرد، لکن از طرفی هم، گنجینه‌ای ناتمام از فرهنگی ناب را ذخیره‌ ملت ایران کرد.»

این کتاب، شرحی مختصر از پیشینه و چگونگی شکل‌گیری گروهی از جنس همان رندان مست است، که در پی یافتن این گوهر‌های خفته در خاک‌های گرم خوزستان و دیار آرمیده بر ستیغ سرد کوه‌های کردستان، سر از پا نمی‌شناختند و نمی‌شناسند.

در بخشی از این اثر می‌خوانیم: «حدود یک سال و نیم در منطقه طلائیه مستقر بودیم. درست سر سه راهی شهادت یک سنگر بسیار بزرگ بتونی قرار داشت که سقفش کوتاه بود و چند متری رویش خاک نشسته بود. به قدری این سنگر بزرگ بود که دهانه دوشکا در آن دیده می‌شد. یک روز صبح سردار باقرزاده آمد و به ما گفت: من خواب دیدم از زیر این سنگر نور بیرون میاد!
گفتیم: سردار! این سنگر رو دیگه نمی‌شه خراب کرد... جر و بحث و داد و بیداد و ... گفتیم: آقا ما این سنگر رو خراب می‌کنیم، نهایتش این است که عینش رو دوباره بازسازی می‌کنیم. وسیله‌ها را آوردیم. درست سه روز طول کشید تا این سنگر خراب شد. در حین خراب کردن مجبور بودیم حریم و اطراف سنگر را هم خراب کنیم.

38 شهید از زیر این سنگر پیدا شدند. همه، بچه‌های لشکر امام حسین(ع)، المهدی(ع) و 27 محمد رسول‌الله(ص) بودند. یک تعداد از شهدا را هم از حریم سنگر پیدا کردیم. عین سنگر هم دوباره بازسازی نشد!
سیصد چهارصد متر جلوتر از سه راهی شهادت، کانالی وجود داشت که مطمئن بودیم تعداد زیادی از شهدا داخل این کانال هستند. اما هر چه جست‌وجو می‌کردیم، اثری از این کانال نبود. جاده را چندین بار طی کردیم، راهنما آوردیم، حتی سیل‌بندی که بعد از سه‌راهی شهادت قرار داشت و طولش چهار کیلومتر بود را هم از بین بردیم، اما از کانال خبری نبود...
یک روز شهید غلامی سراسیمه باهام تماس گرفت.

- آقای غلامی! آب دستته بذار زمین و بیا طلائیه!

سریع خودم را به طلائیه رساندم. غوغایی شده بود. همه منقلب بودند. صدای فریاد و گریه‌های بچه‌ها به آسمان بلند بود. گفتم: چی شده غلامی؟

گفت: امروز در حال خوندن زیارت عاشورا متوسل شدیم به حضرت عباس(ع) و به مدد آقا سر کانال رو پیدا کردیم. نام اولین شهیدی که بیرون کشیدیم، «ابا الفضل» بود.... دومی «ابا الفضل»، «ابا الفضل»! بغض گلویم را گرفت. پرسیدم: کانال کجا بود؟ اشک در چشمانش حلقه زد و با لبخندی جواب داد: زیر همون جاده‌ای که بارها و بارها محل عبور و مرورمان شده بود!

در آن کانال پیکر مطهر 70 شهید که دقیقاً زیر جاده تردد ما بود پیدا شد. در یک فرآیندی اسرای فوت شده عراقی در خاک ایران را با اسرای شهید ایرانی در خاک عراق تبادل کردیم. اسرای عراقی در مناطق متعددی از کشور دفن شده بودند. برای همین مدت زمانی طول کشید تا توانستیم اجساد را به طور کامل جمع‌آوری کنیم.

این اجساد چون هنوز به یکی، دو سال نرسیده بودند، بدن‌هایشان کامل نپوسیده بود. همین امر باعث شد دو دستگاه تریلی سردخانه‌دار پیش‌بینی کنیم که وقتی جنازه‌ها نبش شدند، داخل این سردخانه‌ها قرار بگیرند. راه افتادیم به سمت مرز. با تحویل دادن اجساد، شهدای خودمان را تحویل گرفتیم.

همان جا به ذهنم رسید که شاید در میان این پیکرها به جنازه سالمی برخورد کنیم و این در حالی بود که هنوز شهدایمان را ندیده بودیم. به بچه‌ها گفتم: دو تا از تریلی‌های سردخانه‌دار را نگه دارید که احیاناً اگر به چنین موردی برخورد کردیم، پیکرها را داخل آن قرار دهیم. شروع کردیم به کنترل. در همان ابتدای کار اولین شهید، سومین و چهارمین و نزدیک به 75 شهید آزاده که سالم بودند از میان پیکرها پیدا کردیم.

صحنه‌های عجیبی بود. بالای 400 نفر آنجا نظاره‌گر و شاهد این مناظره بودند. از فیلمبردارهایی که از لحظه به لحظه این صحنه‌های دلخراش و غیرقابل پیش‌بینی فیلم می‌گرفتند، تا سیستم‌های قانونی خودمان از جمله پزشکی قانونی که همان جا پیکرها را تأیید و صورت جلسه می‌کردند. یکی از این پیکرهای سالم متعلق به شهیدی از بچه‌های تهران و داستانش این چنین بود: روز آخری که به همراه دیگر اسرا می‌خواست آزاد شود، یک افسر عراقی در مقابل او به امام توهین می‌کند، او هم از اتوبوس پیاده می‌شود و یک کشیده نثار افسر عراقی می‌کند.

همان جا اسیر را برمی‌گردانند و او را به شهادت می‌رسانند و باز هم یک صحنه‌ای که آنجا در مقابل دیدگان‌مان قرار گرفت و واقعاً به شدت دل‌مان را سوزاند و مظلومیت شهدای آزاده ما را بیش از پیش برایمان ثابت کرد. چند گونی بود در کنار پیکرها که پر بود از شیشه‌های دردار. وقتی در شیشه‌ها را برداشتیم با دیدن این صحنه‌ بی‌اختیار اشک‌هایمان سرازیر شد. هویت بچه‌ها را داخل این شیشه‌ها گذاشته بودند ... .»

گفتنی است که کتاب «گوهرهای خفته در خاک» تألیف ریحانه خوش‌طینت توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی با شمارگان 2500 نسخه و بهای 47 هزار ریال روانه بازار نشر شده است.

captcha