مرحوم آیتالله آقا مجتبی تهرانی طی ماه رمضان سال 1390 مجموعه سخنرانیهای ارزشمندی با محوریت این ماه ایراد فرمودند که با توجه به آغاز ماه مبارک رمضان یادآوری این سخنرانیها خالی از لطف نیست.
در بخش اول اولین جلسه از این مجموعه سخنرانیها مرحوم آیتالله آقا مجتبی تهرانی دعا را مناسبترین بحث برای مطرح کردن در ماه مبارک رمضان عنوان و در این خصوص اظهار کردند: ماه دعا است. دعا، یعنی درخواست عبد از ربّش، در این ماه مقبول است و به تعبیری که در روایات داریم، بین عبد و ربّ دیگر هیچ حجابی در میان نیست. لذا ما این تعبیر را میکنیم که ماه مبارک رمضان ماه گسستن و ماه پیوستن است؛ گسستن از غیر ربّ و پیوستن به ربّ. اینکه در روایات متعدده به دعا در ماه مبارک رمضان سفارش شده است، جهتش همین است که دیگر حجابی در کار نیست و آنچه را که عبد بخواهد با ربّش راز و نیاز کند، بدون هیچگونه حجابی به ربّ او میرسد و حتی مقبول هم واقع میشود.
دعای مأثور و غیرمأثور
در سال گذشته بحث من به اینجا رسید که دعاها را به دعای غیرمأثور و دعای مأثور تقسیمبندی کردم. دعای غیرمأثور عبارت از آن دعایی است که قالبریزی آن در دست عبد است. یعنی میتوانی دعایت را در هر قالبی و در هر عبارتی بریزی؛ به این میگویند دعای غیرمأثور. مثل حاجتهایی که به هر لفظی و به هر زبانی از خدا میخواهیم. این دعای غیر مأثور است. درباره این نوع دعا در گذشته بحث کردم و شرایطش را هم مفصّل گفتم و فعلاً به این قِسم کاری نداریم.
در سال گذشته بحث به اینجا رسید که ما دعای مأثور هم داریم. یعنی دعایی که قالبریزیاش در دست من و تو نیست؛ یعنی از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) برای ما نقل شده است و نباید در آن تصرّف کنیم.[3] این را دعای مأثور میگوییم؛ یعنی دعایی که از معصومین رسیده است و در یک قالب خاصّی است و ما هم باید همان عبارات را رعایت کنیم.
دعای مأثور موقّت و غیر موقّت
به ذهنم این است که یکی دو جلسه قبل از آخر بحث، دعای مأثور را تقسیمبندی کردم. یک دسته، دعاهای مأثور موقّت است و یک دسته از دعاهای مأثور غیر موقّت هستند. موقّت یعنی دعاهایی که باید در زمان خاصّی خوانده شود. مثلاً دعاهایی که ما در ماه مبارک رمضان داریم؛ در روز اوّل ماه این دعا را، روز دوم این دعا را و روز سوم این دعا را بخوان! اینها موقت هستند؛ یعنی وقت خاصّی برایشان تعیین شده است.
حالا اینها «روز» بود، نسبت به «شب» هم داریم، نسبت به «ماه» هم داریم. فرض کنید دعاهایی که مربوط به ماههای خاصّی از سال است، که میگوییم اینها دعاهایی هستند که وقت خاصّی برایشان در نظر گرفته شده است و در آن وقت باید خوانده شوند.
دعای مأثور مختصّ مکانهای خاص
همانطور که ما از نظر زمان خاص میبینیم که بعضی دعاهای مأثور برای زمان خاص است، برای مکانهای خاص هم دعاهایی آمده است؛ یعنی در چه مکانی چه بگو و چه دعایی بخوان. من یک مثال بزنم؛ در روایات میفرمایند هنگامی که وارد مسجد میشوی، این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ». این دعا مربوط به مکان است. وقتی هم که میخواهی از مسجد بیرون بیایی، این را بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ».[4] این دعاهای مأثور در ارتباط با مکان بود.
معلوم میشود این مکان یک خصوصیّتی در ارتباط با درهای بینهایت رحمت الهیّه دارد. اوّل رحمت را میفرماید؛ «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ»؛ بعد که میخواهی بیایی بیرون بگو: «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ». یعنی یک مرتبه بالاتر میرود. چون فضل، زیادتی است. خدا فضل دارد، که آن هم دارای مراتب است. لذا آن هم ابواب دارد، باب یک، دو، سه، چهار، پنج، نمیتوانم برای شما تعبیر کنم. میگوید خدایا تمام درهای فضل خود را بر من بگشا! چه تعبیرات زیبایی است!
ما هم در ارتباط با زمان و هم در ارتباط با مکان دعاهای مأثور داریم. البته سال گذشته بحثی راجع به اثرگذاری زمان و مکان بر روی اجابت دعا کردم. آن غیر از این بحث است. اِنشاءالله جلسه بعد تفاوتشان را میگویم. این دعایی است که باید در زمان خاص خوانده شود، دعایی است که باید در مکان خاص خوانده شود و این بیحساب نیست. در آینده وارد میشوم و فرق بین این دو تا را میگویم و میروم سراغ دعاهای غیر موقّته که آن هم بحث مفصّلی دارد.
شما دعوت شدهاید
به ذهن من امشب چیزی آمد که آن را با شما هم در میان میگذارم. وقتی میخواستم به محل جلسه بیایم، این در ذهنم آمد که در روایت داریم که پیغمبر اکرم در آن خطبهای که خواند، فرمود: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّه».[5] شما در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شدهاید. به همین دلیل است که اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافتالله» است. این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. تازه وارد این خانه شدهایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشتهایم. سؤال من این است: اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید به صاحبخانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا اینطور اقتضا میکند که بگذارد وقتی مهمان میخواست از این خانه برود، حاجتش را به او بدهد، یا همینکه وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشتهایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا میکند! آقاییات این است! ربوبیّتت این است! حاجات ما را همین الآن به ما بده!
توسّل به حضرت فاطمه زهرا(سلام اللهعلیها)
حالا وسیله میخواهی؟! وسیله هم برایت میآورم! همان وسیلهای را میآورم که از بعضی ائمه(صلواتاللهعلیهم) نقل شده است که هر وقت گرفتاری پیدا میکردند به او متوسّل میشدند. میگویند حضرت بلند میگفت «یا فاطمه... » شیخ طوسی به سند معتبر از عبدالله بنعبّاس نقل میکند هنگام وفات پیغمبر اکرم، دیدیم حضرت شروع کرد های های گریه کردن و اشکهایش روی محاسن شریفش جاری است. عرض کردم یا رسول الله، چرا اینقدر گریه میکنید؟ سببش چیست؟ فرمود برای فرزندانم و آنچه که این امّت بعد از من به آنها روا میدارند گریه میکنم.
بعد فرمود: «کَأَنِّی بِفَاطِمَة»؛ گویا دخترم فاطمه را میبینم که به او ظلم شده باشد و منِ پدر را صدا بزند بگوید: «یا أبَتَاه»،[6] امّا احدی از این امّت او را اعانت نکند.
میدانی این صحنه چه موقع اتفاق افتاد؟ آن موقعی بود که زهرا(سلاماللهعلیها) در این روایت میگوید: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ»؛ چنان لگدی به درب نیمسوخته زد، «فَرَدَّهُ عَلَیَّ»؛ این درب نیمسوخته را روی من انداخت... «وَ أَنَا حَامِل».[7] این در حالی بود که من باردار بودم؛ من حامله بودم.... آتش زبانه میکشید... نمیگویم دیگر چه کرد. امّا آن عالم بزرگ میگوید «وَ لَستُ أدری خبرَ المِسمارِ، سِل صَدرَهُ خزینةَ الأسرارِ». میخ در با سینه زهرا چه کرد؟ یا زهرا...
[1]. بحارالأنوار، ج93، ص344
2. بحارالأنوار، ج93، ص371
[3]. من اینها را سال گذشته بحث کردم و روایاتش را هم خواندم و دیگر تکرار نمیکنم.
[4]. بحارالأنوار، ج81، ص21
[5]. بحارالأنوار، ج 93، ص 356
[6]. الأمالیللطوسی، ص188
[7]. بحارالأنوار، ج30، ص349