به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، چهارمین شماره فصلنامه «تحقیقات کلامی» با مقالات «جایگاه عقل در کلام امامیه در مدرسه کلامی بغداد» از جعفر رضایی، «تطور معرفت اضطراری در مدرسه کلامی امامیه در بغداد (از نوبختیان تا شیخ طوسی)» از علی امیرخانی، «رابطه ذات و صفات الهی از دیدگاه ابنمیثم بحرانی» از محمد رنجبرحسینی، سیدمحمود موسوی و سیدحامد هاشمی، «بررسی شبهه سیاق درباره آیه ولایت (با تأکید بر دیدگاه فخر رازی)» از حامد دژآباد، «جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر (از آستانه غیبت صغری تا عصر شیخ صدوق)» از محمدتقی سبحانی و سیداکبر موسوی تنیانی، «اثرپذیری کلام یهودی از کلام اسلامی (با تأکید بر نقش عقل در دین)» از رضا گندمینصرآبادی» و «ابن راوندی و دفاع از اندیشه کلامیِ کوفه» از عباس میرزایی منتشر شد.
یکی از مقالات این شماره به بررسی شبهه سیاق درباره آیه ولایت (مائده/55) پرداخته و در این بررسی بر دیدگاه فخر رازی متمرکز شده است. نویسنده مقاله با نظر به این که مخالفان شیعه، شبهات و اشکالات بسیاری درباره آیه ولایت مطرح کردهاند، در این نوشتار، یکی از این شبهات را که شبهه چهارم فخر رازی ذیل آیه ولایت است مد نظر قرار داده و به بررسی آن پرداخته است.
فخر رازی با توجه به سیاق، ادعا میکند که چون آیه پیشین (مائده/54) درباره ابوبکر بوده و از قویترین دلایل بر صحت امامت و خلافتِ اوست، پس آیۀ بعد ـ یعنی آیه ولایت ـ نمیتواند درباره علی(ع) باشد؛ چرا که در غیر این صورت تناقض لازم میآید. او مدعی است که به همین دلیل، استدلال شیعیان به آیه ولایت برای اثبات امامت علی(ع) نادرست است.
دژآباد، نویسنده مقاله اما متذکر شده است که از دیدگاه مفسران و متکلمان شیعه، آیه مورد نظر فخررازی (مائده/54) به هیچ وجه بر امامت و خلافت ابوبکر دلالت ندارد، بلکه اساساً این آیه در رابطه با ابوبکر نیست و روایات مورد ادعای وی نیز سنداً و دلالتاً مخدوش و نامعتبرند. در این نوشتار مدعای فخر رازی پس از تبیین کامل، در قالب بحث تطبیقی ارزیابی شده و نشان داده میشود که میان این دو آیه، هماهنگی و همسویی کاملی وجود دارد.
چکیده سایر مقالات این شماره را در ادامه میخوانید.
جایگاه عقل در کلام امامیه در مدرسه کلامی بغداد
مدرسۀ کلامی بغداد در قرن چهارم، مدرسهای عقلگرا قلمداد شده است و آثار آن بر این ادعا گواهی میدهد. بسیاری از پژوهشگران مدعیاند که شیخ مفید و شاگردانش در این مدرسه با نزدیک شدن به معتزله، روش عقلگرای اعتزالی را پذیرفتند. این مقاله در پی آن است که با بررسی جایگاه عقل در این مدرسۀ کلامی، دربارۀ این ادعا و درستی آن داوری کند. هرچند متکلمان بغداد، معرفت دینی را زاییدۀ استدلال عقلی و اکتساب آن را بر انسان واجب میدانستند، اولاً، در اینکه چه کسی این امر را بر انسانها واجب کرده و ثانیاً، آیا عقل در کسب این معرفت به وحی نیازمند است یا خیر، با هم اختلاف داشتند. در این پژوهش نشان داده شد که شیخ مفید و شاگردش کراجکی، وجوب معرفت را سمعی (به امر الهی) و عقل را در همۀ مراحل محتاج وحی میدانستند؛ در حالی که سید مرتضی و شاگردان وی (همچون معتزله) وجوب معرفت را عقلی دانسته و عقل را در استدلالهایش بینیاز از شرع میشمردند.
تطور معرفت اضطراری در مدرسه کلامی امامیه در بغداد (از نوبختیان تا شیخ طوسی)
معرفت اضطراری که باور جمهور امامیه در دو مدرسۀ کلامی کوفه و قم بود، به تدریج در مدرسۀ کلامی بغداد دچار تحول گردید. بررسی سیر تاریخی تطور معرفت اضطراری در بغداد حاکی از آن است که از نوبختیان، ابوسهل نوبختی همۀ معارف را نیازمند استدلال و در نتیجه کسبی میدانست، ولی ابومحمد با آنکه همۀ معارف را اضطراری نمیدانست، دربارۀ معرفتالله، به جواز اضطراری و اکتسابی بودن آن معتقد بود. در فاصلۀ نوبختیان تا شیخ مفید، تنها از ابوالقاسم کوفی عبارت مجملی از نگاشتههای او به جا مانده که ظهور در اضطراری بودن معرفت دارد. سرانجام، در دوران شیخ مفید و سپس سید مرتضی و شیخ طوسی، معرفت اضطراری به صراحت انکار شد و معرفت اکتسابی و عقلی مورد تأکید قرار گرفت.
رابطه ذات و صفات الهی از دیدگاه ابنمیثم بحرانی
رابطۀ ذات و صفات الهی، یکی از مهمترین مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی است که دربارۀ آن، نظریات گوناگونی ارائه شده است. ابنمیثم، متکلم، فیلسوف و عارف شاخص قرن هفتم، در بین نظریات ارائهشده، نظریۀ عینیت صفات با ذات را پذیرفته است، اما در تبیین فلسفۀ توصیف خداوند و وجود صفات او، اعتباری بودن اوصاف الهی را مطرح میکند که به نظر میرسد نه تنها با نظریۀ عینیت، تناقضی ندارد، بلکه تبیین دقیقی از همان نظریه است. ابنمیثم، با الهام از بیان امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ نفی صفات، توصیف خداوند با این اوصاف اعتباری را از مراتب آغازین معرفت حق میشمارد و کمال اخلاص در معرفت را که غایت سیر عارف است، در نفی صفات از خداوند و لحاظ ذات او بدون در نظر گرفتن چیز دیگر، میداند.
جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر (از آستانۀ غیبت صغری تا عصر شیخ صدوق)
پس از افول مدرسۀ فکری کوفه در اواخر قرن دوم، میراث علمی این مدرسه به دیگر نقاط امامینشین انتقال یافت که منطقۀ مهم خراسان و ماوراءالنهر، یکی از آن مناطق است. در مطالعات معاصر، به طور جامع و مستقل به جریانهای فکری این منطقه پرداخته نشده است. در نوشتار پیشرو سعی شده است جریانهای حاضر در خراسان و ماوراءالنهر در بازۀ زمانی غیبت صغرا تا عصر شیخ صدوق، شناسایی و تا حد امکان ارتباط آنها با محیط علمی کوفه پیگیری شود. این پژوهش نشان میدهد، برخی از نحلههای فکری موجود در خراسان و ماوراءالنهر، مانند جریان کلامی و فقهی هشامبنحکم و یونسبنعبدالرحمن و جریان حدیثمحور و نیز جریان متهمان به غلو، ریشه در مدرسۀ کوفه دارند و این گروهها پس از مدتی، از خراسان به مناطق دیگری چون عراق و قم ورود پیدا کردند؛ البته برخی از جریانها، مانند امامیان اعتزالگرا در این برهه، جریانی نوظهور در خراسان به شمار میآیند.
اثرپذیری کلام یهودی از کلام اسلامی (با تأکید بر نقش عقل در دین)
یکی از جریانهای فکری یهودی در قرون وسطا، جریان کلامی است. این جریان حد فاصل قرن نهم تا دوازدهم میلادی، در شرق و تا حدی در غربِ جهان اسلام رواج داشت. متکلمان یهودی، اعم از حاخامی و قرائیمی، تحت تأثیر کلام اسلامی، بهخصوص کلام معتزلی در صدد تحکیم آموزهها و باورهای خود برآمدند. پیش از آنها فیلون اسکندرانی و آبای کلیسا، بسیاری از مسائل کلامی را مطرح کرده بودند، ولی متفکران یهودی قرون وسطا از طریق مسلمانان با آن مسائل آشنا شدند. متفکران یهودی علاوه بر بحث دربارۀ دغدغههای مشترکی که با مسلمانان داشتند، مسائل خاص خود را نیز دنبال میکردند. به طور کلی، در درون خود این جریان دو گرایش وجود دارد: گرایش حاخامی که به مرجعیت سنت، اعتقاد تام و تمام دارد و با الهیات کتابمقدسی و الهیات حاخامی پیش از قرن نهم متفاوت است، و گرایش قرائیمی که اصولاً اعتقادی به مرجعیت سنت ندارند. در مقالۀ حاضر به اختصار، میزان اثرپذیری ایشان از متکلمان مسلمان، تنها از منظر تأکیدی که آنان بر نقش و کارکرد عقل در توجیه و تبیین آموزهها و باورهای دینی قائلند، مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
ابنراوندی و دفاع از اندیشه کلامیِ کوفه
ابن راوندی در دورهای، معتزلی بوده و سپس به امامیه گرایش پیدا کرده است. نوشتار حاضر بر آن است به این مسئله بپردازد که ابنراوندی در چارچوب کدامیک از گرایشهای فکر امامی، مذهب امامیه را پذیرفت؛ و آیا او با توجه به گرایشات اعتزالیاش به نوعی، روش و محتوای اندیشۀ معتزله را در کلام امامیه وارد و ادبیات خاصی را در کلام امامیه ایجاد کرد، یا اینکه صرفاً با جریان عمومیِ کلام امامیۀ پیش از خود همراه شد؟
با هدف روشن شدن وضعیت کلام شیعه در طول سدۀ سوم هجری و همچنین آشکار کردن وضعیت اندیشۀ امامیه میان دو مدرسۀ کلام امامیه در کوفه و بغداد، با روش مقایسۀ اندیشههای ابنراوندی با هشام بن حکم، به عنوان نمایندۀ شاخص کلام امامیه در کوفه، این فرضیه پیگیری شد که ابنراوندی را میتوان ادامهدهندۀ منهج کلامی امامیه در کوفه دانست. به نظر میرسد، ابنراوندی در تقابلی غیرخصمانه با معتزله تلاش کرد از طریق احیای مدرسۀ کلام امامیه در کوفه، منظومۀ معرفتی امامیه را تبیین کند.
یادآور میشود، فصلنامه علمی ـ پژوهشی «تحقیقات کلامی» به صاحبامتیازی انجمن کلام حوزه علمیه و مدیرمسئولی هادی صادقی و سردبیری رضا برنجکار منتشر میشود.