به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا)، استاد حسن رمضانی خراسانی در گفت وگویی صمیمانه به بررسی جایگاه عرفان اسلامی در حوزه علمیه نجف و عوامل موثر در قوت و ضعف این علم پرداخته است که مشروح آن را در ادامه می خوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سئوال: لطفا دیدگاه خود را به عرفان اسلامی و موضوع این علم شریف و تفاوت آن با فلسفه و کلام بفرمایید؟
یکی از شعب علوم اسلامی عرفان اسلامی است؛ موضوع بحث در عرفان، حق تعالی است، و مسایل آن بیان اسماء و صفات او و ارتباط او با کثرات خلقیه و ارتباط کثرات خلقیه و در راس آنها انسان با اوست؛ البته این موضوع و این مسایل در فلسفه یا کلام نیز مورد توجه است و پیگیری میشود؛ ولی این مباحث در عرفان، خیلی فراتر از آن چیزی است که در فلسفه یا کلام مورد بحث قرار می گیرد؛ چرا که در فلسفه یا کلام اثبات میشود واجب تعالی وجود دارد و بدون واجب نظام عالم قابل توجیه نیست و کثرات خلقیه رقم نمیخورند؛ چرا که همه عالم سراسر فقر و نیازند و باید موجودی باشد که خود غنی علی الاطلاق است و به کسی نیازمند نیست و اوست که میتواند با تکیه بر غنای ذاتی نیاز دیگر موجودات را برطرف سازد؛ در کلام و فلسفه متعارف اگر بحثی از واجب میشود در همین حد است. ولی این بحث در عرفان از جمله بدیهیترین امور است و نیاز به اثبات ندارد. قرآن هم در باره اصل وجود حق تعالی به صورت تعجب میفرماید: «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ؛ حج 3 » آیا میشود در وجود خدا تردید کرد؟
همچنین در فلسفه و کلام از صفات واجب؛ علم و اراده حق تعالی و صفات کمالیه نیز سخن به میان میآید اما در عرفان بحث از اسماء و صفات بسیار فراتر از این مباحث معمولی است .
سئوال: آیا عارف در مراتب شناختی خود راه به شناختن کنه ذات دارد؟
خیر ؛ کنه ذات بر همه مخفی است. ابن عربی - شرح قیصری، ص: 347 - در همین معنا میفرماید:
و لست أدرک من کل شیء حقیقته ******* و کیف أدرکه و أنتمو فیهو
محی الدین می گوید حق تعالی که جای خود را دارد من اصلا راه به کنه ذات هیچ موجودی ندارم، چراکه بین کنه ذات حق و کنه ذات دیگران ارتباط است و چون کنه ذات تو بر ما مخفی است کنه ذات دیگران هم بر ما مخفی است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به درگاه خداوند عرضه می دارد: «ما عرفناک حقّ معرفتک؛ توحید (صدوق)، ص: 114 » بار الها درباره شناخت تو آن طور که لایق و بایسته توست ترا نشناخته ایم، نه اینکه من مقصر بوده و چیزی کم گذاشته باشم نه این حرفها نیست، بلکه بخاطر این است که ما قاصر بوده و در حدی نیستیم که به کنه ذات تو راه یابیم.
او حقیقتی است که «لا یبلغه عقول العقلاء و لا یصطاده اوهام الحکماء؛ شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ص: 26»
عنقا شکار کس نشود دام باز چین کانجا همیشه باد به دست است دام را
عنقای ذات حق شکار هیچ کسی نخواهد شد، نه عقل و فکر حکیم و نه چشم و شهود عارف، هیچ قوه و ادراک و شهودی راه به عنقای ذات ندارد.
جلال حق اجازه راه یافتن دیگران را به آن مقام نمیدهد.
مولوی پس از آنکه با تمثیلات زیبایی حق تعالی را برای محجوبان بیان می کند، میفرماید:
ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
تو از وهم و قیل و قال من فراتر هستی؛ ولی از آنجا که چارهای نداریم و مجبوریم به نحوی خود را با تو درگیر کنیم و معرفت خود را نسبت به تو بالا ببریم به این تمثیلات رو می آوریم؛ لذا مولوی در ادامه می گوید:
بنده نشکیبد ز تصویر خوشت هر دمت گوید که جانم مَفرشَت
همچو آن چوپان که مىگفت اى خدا پیش چوپان و مُحبّ خود بیا
سئوال: جایگاه عرفان نظری و عملی در حوزه های علمیه چگونه بوده است؟
در عرفان نظری از حق، اسما و صفات حق و ارتباط کثرات خلقیه با حق بالعکس با روشی علمی و دقیق بحث می شود و در عرفان عملی با قدم سیر و سلوک منازل طی می شود، و مقصود از این سیر و سلوک رسیدن به حق تعالی وشهود او و فنای در او وبقای به اوست. و نسبت به این امر مهم در عالم اسلام حرکتهای وسیع و جالبی صورت گرفته است و حوزههای علمیه از قدیم الایام به این امر اهتمام داشته و با همه اوج و حضیضی که داشته است این مسیر را طی کرده اند، گر چه این حرکت در بعض مقاطع قدری به ضعف گراییده و به خاطر مخالفتهایی که نسبت به آن توسط افراد تاثیر گذار صورت گرفته با مشکلاتی مواجه بوده است.
بد نیست خاطره ای را از حضرت آیت الله فاضل لنکرانی ( ره ) در خصوص همین مسئله نقل کنم، ایشان به مناسبتی در درس نقل کردند: من روزی در محضر امام بودم و شخصی وارد شد و کتاب شرح فصوص امام را که در زمان طاغوت توسط عمال رژیم به سرقت رفته بود در دست داشت و خطاب به امام عرضه داشت: امام جمعه همدان این کتاب را که شرح فصوص شماست در دست یک کتاب فروش دوره گرد دیده و شناخته و آن را خریده و برای شما ارسال کرده است؛ امام کتاب را گرفته وآن را تورقی کردند وهمراه با تورق گویا خاطرات خود را باآن کتاب مرور کردند و بعد نفسی تازه کرده و کتاب را روی طاقچه پشت سرشان گذاشته و هم زمان فرمودند: افسوس که این گونه علوم از حوزهها رخت بر بسته است!
این جمله از چند جهت مورد توجه است:
الف) این جریان که در اواخر عمر حضرت امام اتفاق افتاده با این مطلب که عده ای می گویند امام در دوران جوانی دنبال این گونه علوم بوده و در اواخر عمر نظرشان عوض شده و از این راه و روش بر گشته بودند در تعارض است.
ب) امام از اینکه می دیده این گونه علوم در حوزه ها رونق بایسته را ندارد تاسف خورده و از این بابت ناخرسندی خود را ابراز کرده اند، واین امر گویای این است که ایشان وجود و رونق این گونه علوم را در حوزه ها امری مثبت بلکه لازم میدانسته اند.
ج) نقل جانب دارانه این واقعه توسط آیت الله فاضل لنکرانی (ره) که به عنوان یک مرجع تقلید مورد قبول همه است نشان از گرایش ایشان به عرفان آن هم به قول آقایان از نوع صاحب فصوصی آن دارد.
باز ایشان روزی در درس اصول شخصی را که با ایشان کلنجار میرفت و خارج از مبنی اشکال می کرد مورد خطاب قرار داده و فرموند: آقا ما با کسی که فلسفه نخوانده است بحث نمیکنیم. این قضیه کاشف از این است که ایشان خواندن فلسفه را نیز حدّأقلّ برای فهم بعضی از مباحث اصولی لازم میدانستند.
سئوال: سخن ما درباره حوزه نجف و جایگاه عرفان در آنجا و موضعگیری هایی است که نسبت به مرحوم قاضی در نجف می شده ، لطفا این مطلب را بیشتر توضیح دهید.
حوزه نجف بنا بر اظهار برخی از مراجع فعلی، حوزهای است کهن و از قدیم همه شعب علوم اسلامی در آن تدریس و پیگیری میشده است؛ البته رواج برخی از علوم بیشتر بوده است اما در عین حال توجه و اقبال به عرفان و فلسفه نیز وجود داشته است؛ لذا به تعبیر بعضی از بزرگان: مشوه نشان دادن نجف به عنوان یک حوزه خشک و فاقد علوم عقلی و عرفانی جفای به حوزه علمیه نجف است و از نظر ما محکوم است.
زمانی که آیت الحق مرحوم سید میرزا علی آقا قاضی در نجف حضور داشتند از این قاعده مستثنی نبوده و علی رغم همه مشکلاتی که برای ایشان به وجود می آوردند، حضرت ایشان افراد لایق و مستعد و جویای کمال را تحت تربیت خود قرار می دادند.
خدا رحمت کند مرحوم شیخ آقا بزرگ صاحب الذریعه را ایشان درباره مرحوم سید علی قاضی میفرمایند: «هو السیّد المیرزا على آغا بن المیرزا حسین بن المیرزا أحمد بن المیرزا رحیم الطباطبائى التبریزى القاضى عالم مجتهد تقى ورع اخلاقى فاضل- و قد دامت المودّة و الصحبة بیننا عشرات السنین- فرأیته مستقیما فى سیرته کریما فى خلقه شریفا فى ذاته الخ. له تفسیر القرآن من اوّله الى قوله تعالى قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ «2» الخ. ولوالده تفسیر ایضا، و بیتهم بیت فضل و تقى قدیم (انتهى ملخصا)؛ به نقل از نامه ها برنامه ها، ص: 217 » اینکه مرحوم شیخ آقابزرگ در حقّ مغفور له قاضى فرمود: فرأیته مستقیما فى سیرته نکته اى بسیار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوک الى اللّه استقامت است، نزول برکات و فیضهاى الهى بر اثر استقامت است، إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ* نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ ؛ فصّلت/ 31 تا 33». ایشان انسان مستقیمی بودند وچون خود مستقیم و مستحکم بود علی رغم همه مشکلاتی که از جانب شخصیتهای تاثیرگذار حوزه برای ایشان به وجود آوردند مسیر خود را ادامه دادند و شاگردان و خیرات و برکات زیادی تا به الآن و از الآن تا بعدها از ایشان صادر شده و می شود.
سئوال: شخصیتهای تاثیر گذار حوزه در بعد عرفان عمدتا چند دسته بودند؟
دسته اول) افرادی اند که گرایش خوبی نسبت به عرفان اصیل دارند و افزون بر این، شهامت ابراز نظر را هم دارند که مصداق اتمّ این افراد امام راحل (ره) بودند که صریحا اعلام می فرمودند عرفان باید باشد و توسط افرد لایق برای طالبان مستعد تعلیم شود تا از این طریق خیرات و برکات معنوی نصیب امت اسلامی و دیگر ملل جهان گردد.
دسته دوم) کسانی هستند که به مباحث عرفان تمایل دارند و با عرفان مشکلی ندارند، ولی آن شهامت مربوطه را ندارند که صریحا این گرایش خود را اعلام کنند و یا بنا بر تشخیص خود مراعات مصالحی را میکنند. مثلا برخی برای اینکه به جایگاه مرجعیت لطمهای نخورد و مسائل مرجعیت تحت الشعاع فرار نگیرد میل وتمایل خود را مخفی میکنند و گرایش خود را علنا ابراز نمیکنند، امّا در جلسات خصوصی برای برخی از افراد خاص و ویژه ابراز عقیده و نظر می کنند و اجازه عمومی شدن آن را نمی دهند.
دسته سوم) کسانی هستند که مخالف مباحث عرفانی هستند و اینگونه علوم را برخلاف تعالیم اسلام و معارف تشیع می دانند.
گاهی اوقات در راس حوزهها شخصیت هایی مانند امام قرار می گیرند و باعث رونق این گونه علوم می شوند و اگر فردی از دسته دوم در راس حوزه ها قرار گیرد درسهای عرفانی به طور کلی به حالت تعطیلی در نمی آیند بلکه در خفا نزد اهلش ادامه مییابد. درست است که این اشخاص تاثیرگذار شهامت ابراز نظر ندارند و یا به خاطر مصالحی مصلحت نمی بینند که صریحا اظهار نظر کنند و لذا موجب رونق عرفان نیستند، اما در عین حال در خفا طالبان را تشویق میکنند و افراد به این تشویق ها دلگرم هستند؛ اما مصیبت زمانی است که شخصیتی در راس حوزه قرار بگیرد و دید و شناخت او نسبت به این علوم منفی باشد و اسلام و تشیع را به شرط لای از این علوم بداند، اینجاست که مخالفتهای شدیدی نسبت به این گونه علوم صورت می گیرد و حتی کار به قتل و اعدام نیز کشیده می شود و بنا بر قول علامه طباطبایی (ره) « چه منصورها رفته بر دارها »
نجف در طول تاریخ خود از این سه حالت خالی نبوده است و در زمان های مختلف شخصیتهایی از این سه قسم در رأس امور قرار داشتهاند. در زمان مرحوم قاضی هم بر اساس همین مسئله برخی از شخصیت های تاثیرگذار حوزه آن روزگار نجف ایشان را متهم به صوفی گری میکردند و طالبان عرفان و سلوک را از ایشان منصرف میکردند البته برخی هم ایشان را تایید می کردند. این کلیاتی بود از حوزۀ نجف.
علامه محمد حسین طهرانی در چند جا از آثار ارزشمند خود نسبت به برخورد ناصوابی که از جانب بزرگان نجف نسبت به قاضی شده است مطالبی بیان نموده اند و البته ممکن است این امر معلول چند امر باشد یکی اینکه بزرگان نجف گر چه مخالف این گونه علوم نبوده اند اما از دسته دوم بوده اند و ابراز عقیده نمی نمودند و علی رغم تمایل به این علوم، بخاطر آثار منفی و انعکاسهای بدی که وجود داشته، صلاح نمی دانسته اند به طور علنی ایشان را حمایت کنند، لذا سکوت می کرده اند و افراد افراطی هم زیر این چتر سکوت، حرکتهای جفا گونۀ خود را انجام می دادند و به این نحوه نسبت به ایشان جفا می شده است.
سئوال: تاثیر گذاری مرحوم قاضی در حوزه نجف تا چه حدی بود؟
شکی در این نیست که ایشان شخصیت تاثیرگذاری بوده اندا گر در زمان حاضر از عرفان رنگ و بویی در قم و نجف مشاهده می کنیم به خاطر شخصیت تاثیرگذار ایشان است؛ چون بالاخره حلقه حق وصل بین نسل فعلی و نسل سابق در عرفان اصیل، شاگردان و دست پرورده های ایشان اند؛ علامه طباطبایی که شخصبت تاثیر گذار معاصر ماست و تالیفات ایشان در حوزه ها و دانشگاه ها رونق خاص خود را دارد، اگر مرحوم قاضی و تاثیر گذاری ایشان نبود، علامه طباطبایی، علامه طباطبایی نمی شد؛ کما اینکه اگر شمس تبریزی نبود مولوی مولوی نمی شد، چون مولوی بعد از ملاقات وارتباط با شمس متحول شد و علم رسمی او مبدل به علم ذوقی و حالی شد، بنا برنقل مرحوم شهید مرتضی مطهری، علامه طباطبایی ( ره ) می فرمودند: من قبل از ارتباط با مرحوم قاضی یک حرف از اسفار را نفهمیده بودم.
مرحوم شیخ محمد تقی آملی هم در دفترچه خاطراتشان ـ که توسط خودشان در اختیار علامه حسن زاده آملی قرار گرفت و ایشان از آن دفترچه این خاطره را برای من نقل کردند ـ می گوید: من به هدف بهره بردن و دست یافتن به علوم و معارف انبیا و اولیا وارد حوزه علمیه شدم و مدارج علمی را یکی پس از یکی طی کردم و به بالاترین درجات علمی یعنی اجتهاد دست یافتم اما آنچه که مطلوب من بود حاصل نشد تا اینکه به بحر مواج وخروشان جناب قاضی رسیدم و مطلوب خود را در وجود ایشان یافته و آرام شدیم و ایشان در تحت تربیت مرحوم قاضی، محمد تقی آملی شد و دیگران هم بر اثر شخصیت تاثیرگذار ایشان ، شدند آنچه که شدند.
سئوال: خاطره ای از علامه حسن زاده آملی در خصوص مرحوم قاضی در نظر دارید؟
من به ذکر دو نکته که آن ها را از استاد عظیم الشان علامه حسن زاده آملی شنیده ام اکتفا می کنم. الف) مرحوم قاضی افراد را به حضور نمی پذیرفتند مگر اینکه یا مجتهد بودند یا قریب الاجتهاد و این کاشف از اهمیت فقه است در دید ایشان است؛ لذا در عین فقاهت عرفان را داشتند و برای دیگران هم همین را میخواستند. ب) ایشان بنا بر نقل از فرزند مرحوم قاضی، یعنی سید مهدی قاضی، نقل می کردند: مرحوم قاضی می فرمودند: اگر من قبل ها می شنیدم که در بین آحاد رعیت بعد از مقام عصمت کسی به پایه محی الدین بن عربی نمی رسد، الان دارم این امر را مشاهده کرده و می بینم.
منبع: پایگاه کنگره بزرگداشت علامه سید علی آقا قاضی