پا روی همان گلیمی گذاشتم که همیشه در عکسهایی که از بیت رهبری زیر پای رهبر معظم انقلاب دیده بود. حس تازهای بود؛ سادهزیستی به سبک رهبرم. آنقدر شور و شوق داشتم که نمیدانستم چه باید بکنم. همه مثل هم بودیم. تعدادی از بانوان را که با لباسهای خاص در بیت حضور یافته بودند را دیدم. روسری بلند ترکمن و پیراهنی بلند به تن داشتند. اول تصور کردم از کشوری دیگر هستند. ولی بعد متوجه شدم از گلستان و گنبد برای دیدار با رهبر معظم انقلاب آمدهاند.
از سراسر کشور برای دیدار با رهبر معظم انقلاب در بیت رهبری حضور یافته بودند؛ همیشه آرزو داشتم در طبقه همکف حسینیه امام خمینی(ره) به دیدار رهبرم نائل شوم؛ چرا که همیشه از طبقه اول نظارهگر مراسم بودم. شوقی وصفناشدنی داشت برای منی که اولین بار مرادم را از این زاویه نظاره کنم و پای سخنان حکیمانهاش بنشینم.
مادری با کودک معلولش در پشت سر من نشسته بودند و کودک پیوسته سراغ رهبر را میگرفت و مادر تذکر میداد که فرزندش از فعل جمع برای ایشان استفاده کند. پس از تهلیل و تکبیری که همه حاضران با همنوایی مجری جلسه بیان کردند، لحظاتی گویی فضا رنگ و بوی دیگری گرفت. تهلیلی که نتوانستم بر زبان بیاورم و به یاد فرمایش امام صادق(ع) افتادم که آیا خداوند لبیک مرا میپذیرد! زبان الکن از گفتن این واژه بود و اشک از گونههایم روان و در دل آرزو میکردم که من نیز پذیرفته شوم.
لحظاتی بعد مرتضی طاهری پس از آنکه فضا با نوای صلوات عطرآگین شد، اشعاری را برای دهه کرامت بازخوانی کرد و پس از آن به مدح و ثنای فرزندان موسی بن جعفر(ع) پرداخت و باز هم به دهه کرامت و اهمیت و عظمت حج و مدینه منوره و مکه معظمه در قالب شعر پرداخت.