اندیشه اقبال، اندیشه اسلام شمولی بود
کد خبر: 3805342
تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۲

اندیشه اقبال، اندیشه اسلام شمولی بود

گروه فرهنگی ــ یک استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: اندیشه‌ای که اقبال لاهوری در پیش گرفته بود، اندیشه اسلام شمولی بود.

اندیشه اقبال؛ اندیشه اسلام شمولی بود/چه چیزی باعث شد اقبال، اقبال شد؟محمدجاوید صباغیان، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان رضوی، به مناسبت سالروز درگذشت اقبال لاهوری، با بیان اینکه اقبال تنها پاکستان‌اندیش نبود تا جایی که توانست به جهان اسلام و وحدت جهان اسلام متمرکز شود، اظهار کرد: در واقع اندیشه اقبال، اندیشه اسلام شمولی بود نه پاکستان شمولی، به همین دلیل او می‌خواست که جهان اسلام با فهم و فلسفه‌ای که خود مطرح می‌‎کند به شناخت کل جهان و رموز بیخودی انسان‌ها دست یابد تا در این صورت انسان‌ها بتوانند سعادت‌مند و سرافراز زندگی کنند. بنابراین بعد جغرافیایی و تاریخی زندگی و البته نخبگی و پاکی اقبال، همگی دست به دست هم می‌دهند و اقبال را اقبال می‌سازند.

وی گفت: در خصوص تفاوت‌ها و اختلافاتی که میان او و متفکران اسلامی سده اخیر وجود داشته باید بیان کرد که متفکرانی که با اقبال لاهوری هم دوره بودند، بیش از آنکه دیدگاه‌های تفاوتی داشته باشند دارای اشتراکات بسیاری بودند و اگر هم اختلافاتی وجود داشت بسیار اندکی بوده است. از این رو همانگونه که متفکرین بیان خاص خود را دارند و البته به میزانی که از عمق برابری برخوردار باشند، به همان میزان هم از اختلاف آن‌ها کم می‌شود، بر همین اساس با توجه به اینکه اقبال لاهوری سنی مذهب بود اما اندیشه‌های او به اندیشه‌های ناب اسلامی و متفکرین اسلامی نزدیکی بسیاری داشت.

این استاد زبان و ادبیات فارسی با تاکید بر اینکه سلاح هر متفکری اندیشه اوست، عنوان کرد: در واقع با توجه به جهاد و مبارزه‌ای که امروزه از آن به کرات یاد می‌شود، باید اینگونه برداشت کرد که منظور او از این جهاد و مبارزه سلاح ظاهری نیست، بلکه سلاح فکری است. همچنین او از سلاحی که در آن زمان از آن یاد می‌کرد همان تفکر و اندیشه بوده است و با استفاده کردن از سلاح ظاهری به شدت مخالف بود و او این سلاح را در تفکر می‌دانست.

جهاد اقبال، سلاح اندیشه اوست
صباغیان ادامه داد: در این راستا می‌توان اینگونه مثال زد که در جنگی که میان ایران و عراق روی داد ما بر این نبودیم که با آن‌ها جنگی داشته باشیم بلکه بر این بودیم تا از میهن خود دفاع کنیم. همچنین شعاری که در سال‌های اخیر بر جامعه حاکم شد تحت عنوان «نه شرقی نه غربی» بدین منظور بود که ما هرگز زیر بار ظلم افراد بیگانه نخواهیم رفت و اینگونه افکار را نمی‌پذیریم، بلکه تفکر ما اندیشه اسلامی است و بر این باور نبودیم که این جوامع را نابود کنیم. حال جهادی که اقبال از آن یاد می‌کند سلاح اندیشه است.

وی با بیان اینکه اسلام به لحاظ اندیشه و تفکر برتر بوده و هیچ اندیشه‌ای نمی‌تواند بر او پیشی گیرد و استیلا پیدا کند، خاطرنشان کرد: در واقع اقبال هم بر این عقیده استوار بود و فکر می‌کرد که اندیشه‌های اسلامی می‌تواند به جنگ همه اندیشه‌های جهان برود و به همین جهت است که جهاد فکری را مطرح می‌کند.

این استاد زبان و ادبیات فارسی اضافه کرد: در این میان نیز ما بر این باور هستیم که اگر هر اندیشه‌ای در هر جایی از دنیا اگر بخواهد از نظر متفکران اسلام چه اندیشه‌های دینی غیر اسلامی و چه اندیشه‌های غیر الهی بلند شود، اندیشه‌های اسلامی دست بالاتری دارد، بنابراین جهاد ما جهاد فکری است.
جاوید صباغیان اظهار کرد: اقبال را نمی‌توان تنها وابسته به کشور پاکستان دانست بلکه او را می‌توان وابسته به تمام جهان اسلام دانست. بنابراین به دلیل اینکه او یک متفکر اسلامی است، ما باید در این مسیر سعی کنیم که هرچه بیشتر اقبال ر ا بشناسیم و به دیگران نیز این متفکر فرهیخته را بشناسانیم.

اندیشه‌های بیخودی و رموز بیخودی اقبال به مثابه سوره حمد
وی عنوان کرد: اقبال در میان اشعاری که در دیوان خود به زبان فارسی سروده و همچنین در میان اندیشه‌های خود نیز موضوع فلسفه «خودی» و یا «رموز بیخودی» را مطرح می‌کند که اندیشیدن در این نوع فلسفه کار دشواری برای فلسفه شناسان است. اما به نوعی می‌توان گفت که اگر بخواهیم تفسیر سوره حمد را به خوبی بدانیم، باید سوره‌های دیگر قرآن را با تامل بخوانیم و پس از خواندن آن‌ها باید سوره حمد را نیز خواند و در آن هنگام است که می‌توان تفسیر این سوره را به خوبی درک کرد. دانستن دیوان اقبال و آشنایی با اندیشه‌های او نیز به همین گونه است که باید ابتدا با اندیشه‌های دیگر او آشنا شد و سپس فلسفه رموز خودی و بیخودی او را مطالعه کرد. بنابراین فلسفه رموز بیخودی در اندیشه اقبال به مثابه سوره حمد در قرآن مجید است.

این استاد زبان و ادبیات فارسی خاطرنشان کرد: در واقع اقبال لاهوری در فلسفه خودی و رموز بیخودی که در دیوانش به آن اشاره داشته است، قصد دارد این نکته را به مخاطب القا کند که هر مسلمانی نمی‌تواند مسلمانی امین، دانا و آگاه باشد جز اینکه هویت خود را بشناسد و اگر جهان اسلام و امت اسلامی بخواهد به درستی به شناخت هویت خود دست یابد، باید به شناخت رموز بیخودی نیز دست پیدا کند.

صباغیان تصریح کرد: او با طرح فلسفه رموز بیخودی در اندیشه‌های خود نیز پیروزی جهان اسلام را در همه زمان‌ها چه در زمان خود، چه در زمان حال و حتی آینده را در گرو خود شناسی در شناخت امت اسلامی می‌داند و اگر هویت دینی خود را که همانا رموز بیخودی است را نشناسد، نمی‌تواند در جهان اسلام به پیروزی لازم برسد و سربلند شود.

وی اضافه کرد: اقبال اندیشه‌های خود را در روزگار خود بلند می‌دانست، به گونه‌ای که کمتر کسی در زمان او به ژرفای اندیشه‌های پی می‌برد، اندیشه‌های خود را برای همگان دست نیافتنی می‌پنداشت و با این وجود خود را شاعر فردا می‌دانست و اینگونه می‌گفت که:
چو رخت خویش بر بندم از این خاک/همه گویند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر چه گفت/با که گفت و از کجا گفت
در توضیح این ابیات تعدادی بیت را نیز در این خصوص سرودم:
ولی دانیم ما فرزانه ما چه دیده رازهای بسته ما/سخن گوی سخن‌های نگفته که میراثی از پیشینه ما
تو نه از هندی ولی از هند معنی/تو از چینی ولی از چین زیبا
فراتر رفته‌ای از هندو از چین/از آن پس پر کشیدی سوی بالا

اقبال را باید شاعر فردا بدانیم
صباغیان با بیان اینکه باید اقبال را شاعر فردا بدانیم، خاطرنشان کرد: امروز که نزدیک به 100 سال است که از زندگی فکری او می‌گذرد، هنوز هم شاعر فرداست و امروز هم هنوز مسلمانان و اندیشه‎وران بزرگ مسلمان آنچنان که باید این شاعر بزرگ را نشناخته‌اند، بر همین اساس است که باید این متفکر بزرگ را شاعر فردا هم بدانیم.

این استاد زبان و ادبیات فارسی در بخش دیگری از این گفت‌وگو به دیدگاه‌هایی که اقبال لاهوری در خصوص بازگشت اسلام به گذشته داشته نیز اشاره کرد و گفت: در واقع این دیدگاه‌ها ناشی از باور همه مسلمانان است که به هر حال هر مسلمانی باور دارد که قرآن تنها کتاب آسمانی برای هدایت بشر در همه ادوار زندگی است، چرا که کهنه‎ناپذیر بوده، در هیچ زمانی این کتاب و هدایت‌های آن از بین نخواهد رفت و تازگی خود را از دست نخواهد داد، این در حالی است که این کهنه‌ناپذیری را می‌توان در قرآن و سخنان پیامبر اکرم(ص) مشاهده کرد.

وی افزود: با این وجود اقبال بر این باور معتقد است و می‌گوید «اگر امت اسلامی بخواهد به سعادت واقعی دست یابد، بایستی به پیشینه خود بازگردد» و منظور او از این بازگشت این نیست که همه علومی که از 1400 سالی که از زمان پیامبران تاکنون می‌گذرد و در جهان اسلام و غیر اسلام وجود داشته را نادیده بگیریم و خط بطلان بر روی آن‌ها بکشیم بلکه منظور او این بوده که چون قرآن و احادیث پیامبر(ص) همیشه تازه است، پس ما باید به 1400 سال پیش بازگردیم و قرآن را همانگونه که بر پیامبر(ص) نازل شده، درک کنیم.

صباغیان عنوان کرد: اگر ما بخواهیم اسلام و قرآن را به درستی بشناسیم، باید نگاهی کوتاه به عصر اصحاب پیامبر(ص) بیندازیم و با همان عمقی که حضرت علی(ع) و سلمان فارسی قرآن را درک کردند، ما نیز به همان اندازه به این درجه از درک واقعی قرآن دست یابیم. حال ما باید از همه این دستاوردهای علمی برای فهم بهتر کلام پیامبر(ص) و کلام خداوند، بهره ببریم.

دوران زندگی اقبال لاهوری برای شخص او دارای ویژگی خاصی بود
این استاد زبان و ادبیات فارسی با اشاره به اینکه دوره‌ای که اقبال در آن زندگی می‌کرد برای شخص او از ویژگی خاصی برخوردار بود، اظهار کرد: در واقع زندگی او در دوره‌ استعمار جهان اسلام و به ویژه استعمار هند و در دوره‌ای بود که استعمار در مغرب زمین به ویژه در کشور او بیداد می‌کرد. بنابراین اقبال در یک دوره استعمار زدگی زندگی می‌کرد و یک متفکر بزرگ و نخبه به شمار می‌رود و به دلیل اینکه با قرآن رابطه دارد به زودی متوجه این بعد سیاسی حاکم بر کشور خود می‌شود.

وی گفت: با توجه به اینکه پدر اقبال فرد تحصیل کرده‌ای نبود اما انسان بسیار متدین، مسلمان و پاکدلی بود و به پسر خود می‎گفت «تو قرآن را به گونه‌ای بخوان که گویی قرآن بر تو نازل شده است». بر این اساس اقبال که سعی می‌کرد به نصیحت پدرش گوش فرا دهد، توانست در دوره کودکی، نوجوانی و جوانی با قرآنِ اسلام به خوبی اما نه به اندازه پس از رفتن به اروپا و بازگشتش به هند و آشنا شدن با فلسفه و حکمت اسلامی، آشنا شود.

صباغیان تاکید کرد: در واقع اقبال پس از اینکه به همه این مسائل معرفتی دست پیدا کرد، در یافت که جهان اسلام در هندوستان نمی‌تواند وجود داشته باشد و سرش را بلند کرد، تا خود را از ظلم و ستم نجات دهد. بر این اساس، این متفکر اسلامی نتوانست تمام هندوستان را متحول کند، از این رو این فکر به ذهنش خطور کرد که با محمدعلی جناح، پاکستان را به وجود آورند و پس از این کار مهم است که اقبال اندیشه‌های مهم خود را در زبان شعر بیان می‌کند.

این استاد زبان و ادبیات فارسی اظهار کرد: با این وجود این سوال به میان می‌آید که چه چیزی باعث می‌شود اقبال اقبال شود؟ در این خصوص باید بیان کرد که هنگامیکه اقبال متوجه این امر می‌شود که استعمار انگلیس اجازه نمی‌دهد هند نفس راحتی بکشد و در این هنگام برای نجات هند دست به چنین کاری می‌زند.

اقبال جامعه‌ای را پیروز می‎دانست که پیرو امام حسین(ع) باشد
وی خاطرنشان کرد: این متفکر اسلامی به قدری شیفته پیامبر اکرم(ص) و خاندان ایشان بود که در دیوان خود اشعار خوبی را در ستایش پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)، فاطمه(س) و امام حسین(ع) سروده است، همچنین او، امام حسین(ع) را مصداق بزرگ آزادی و آزادگی می‌خواند و بر این باور است که اگر جامعه‌ای بخواهد به پیروزی واقعی دست پیدا کند، باید پیرو راه امام حسین(ع) باشد.

صباغیان تصریح کرد: نکته جالبی که باید به آن اشاره داشت این است که اقبال پس از آن همه دانایی و علم اندوزی که داشت می‌گوید من چیزی به عنوان بصیرت برای خود ندارم جز آنکه بگویم من بصیرت خود را از آنجایی پیدا کردم که چشمم را با آب‌ چاه‌های مدینه شست‌وشو دادم. مقصود او از این سخن این است که اگر من بصیرتی در این عالم دارم و این بصیرت را به دیگران انتقال می‌دهم به دلیل معارفی است که از پیامبر(ص) آموخته‌ام.

این استاد زبان و ادبیات فارسی در ادامه گفت: اقبال، به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه هگل کاملا مسلط بود و این فلسفه را در آلمان به خوبی تدریس می‌کرد، به گونه‌ای که می‌توان مدعی شد که شاید تنها یک نفر دیگر همانند اقبال لاهوری دست به چنین کاری زد و توانست به شناساندن این فلسفه کمک کند. به همین جهت بود که بخشی از عمر اقبال در آلمان گذشت او به این فلسفه جذب و این باور در او درونی شده بود، به گونه‌ای که برای دیدن قله اندیشه هگل باید آنقدر سر را بالا برد تا کلاه از سر بیفتد و این تفکر او از این لحاظ بود که فلسفه هگل را از اندیشه‌های قوی می‌دانست.

وی عنوان کرد: اقبال لاهوری پس از بازگشت از مغرب زمین، با فلسفه، حکمت و عرفان اسلامی و به ویژه با اندیشه‌های مولانا به خوبی آشنا شد، بر این اساس او پس از آشنا شدن با اندیشه‌های مولوی معقتد بود که پس از این آشنایی متوجه این امر شدم که اندیشه هگل با همه عظمتی که دارد در مقایسه با اندیشه مولانا مانند حبابی در اقیانوس عمیق، پیدا و ناپیدا است.

صباغیان اظهار کرد: همواره اقبال لاهوری تنها یک اندیشه ور بزرگ، حکیم و شاعری بی‎نظیر و کم نظیر در زمان خود در ایران نبود بلکه او فردی متفکر سیاسی بود که به تمام جهان اسلام فکر می‌کرد و با این ویژگی که داشت بر این شد تا با استعمار انگلیس مبارزه کند و تا جایی که توانست بدنه مسلمان نشین هند بزرگ را از هندوستان جدا کرد و پاکستان امروزی را با کمک محمد علی جناح به وجود آورد و امروزه این کشور یکی از کشورهای همسایه مستعمر نشین ایران به شمار می‌رود.

انتهای پیام

captcha